اکراین

لاوروف اعلام کرد: عملیات نظامی روسیه در اوکراین باید پايان بخش سلطه کامل آمریکا گردد»

«راشا تودی : ترجمه رضا نافعی

هدف از عملیات نظامی ویژه روسیه در اوکراین پایان دادن به تلاش افسارگسیخته برای تسلط ایالات متحده و سایر کشورهای غربی است. این نظر را سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه در مصاحبه ای اعلام کرد. سرگئی لاوروف، دیپلمات ارشد روسیه در مصاحبه با شبکه تلویزیونی روسیا 24 اعلام کرد که اهداف روسیه در اوکراین بر آمریکا و متحدانش نیز تأثیر می گذارد. به ویژه، این عملیات نظامی خاص برای پایان دادن به تلاش بی پروای ایالات متحده برای تسلط کامل بر جهان طراحی شده است . اظهارات او دقیقا چنین است:

«هدف عملیات نظامی ویژه ما پایان دادن به گسترش بی پروا و تعقیب بی پروای سلطه یابی کامل ایالات متحده و بقیه جهان غرب بر عرصه بین المللی است».

لاوروف تاکید کرد که مبنای چنین رفتاری از سوی واشنگتن، نقض آشکار قوانین بین‌المللی است، در حالی که قواعد چنین سیستمی نامشخص است و توسط کاخ سفید و وزارت امور خارجه به‌طور موقت تدوین شده است.

«در کوزوو، می توان استقلال آن را بدون رفراندوم به رسمیت شاخت، اما در کریمه، نتیجه یک همه پرسی را که توسط صدها نماینده عینی کشورهای خارجی، و مردم کشورهای خارجی مشاهده شده است، نمی توان آن را برسمیت شناخت. امریکائی ها، در عراق، 10000 کیلومتر دورتر از … آمریکا تهدیدی دیدند برای امنیت خود ، عراق را بمباران کردند، تهدیدی (هم) نیافتند( ولی) حتی عذرخواهی هم نکردند.»

وزیر خارجه روسیه در عین حال خاطرنشان کرد که نگرش آمریکا و متحدانش نسبت به روسیه تغییر کرده است. لاوروف تصریح کرد که اوکرائین فقط تعیین کننده این سیاست نیست، بلکه واقعیت این است که اوکراین تبدیل شده است به سکوی پرشی برای سرکوب نهایی روسیه.

این یک تغییرجهت دادن بسیار جدی در سیاستی است که اتحادیه اروپا و به طور کلی غرب به رهبری ایالات متحده پس از آغاز عملیات نظامی ویژه ما شروع به دنبال کردن آن کردند، سیاستی که از برخی جهات حاکی از تلخکامی و حتی باز تاباننده خشمناکی است .»

با این وصف ، لاوروف بار دیگر تاکید کرد که روسیه «با تاریخ و سنت هایش» هرگز نقش تابع نخواهد داشت. او اضافه کرد: ما فقط می‌توانیم در شرایط تساوی تفکیک ناپذیر امنیت عضو جامعه بین‌المللی باشیم».

اکراین

چرا [فقط] اوکراین؟

COUNTERPUNCH.ORG

Why Ukraine?

ریچارد فالک

شکی نیست که جنایاتی در اوکراین رخ داده اند. ظاهرا ارتکاب این جنایات توسط نیرو‌های مهاجم روسیه رخ داده اند. در یک دنیای کامل، کسانی که چنین عمل کرده اند مسئول شناخته می‌شوند.

با این وجود، در مورد مسئولیت پذیری در قبال جنایات بین‌المللی جهان بسیار ناقص است. زمانی که دادگاه کیفری بین المللی در سال ۲۰۲۰ میلادی تشخیص داد که دارای صلاحیت برای بررسی جنایات ارتکابی توسط اسرائیل در فلسطین اشغالی است، این تصمیم توسط نخست وزیر اسرائیل "یهودستیزی محض" قلمداد شد.

به همین ترتیب، زمانی که دیوان بین المللی کیفری مجوز تحقیق درباره جنایات ایالات متحده در افغانستان را صادر کرد این تصمیم باطل اعلام شد، زیرا ایالات متحده یکی از طرفین امضا کننده اساسنامه رم که بر عملکرد دیوان بین المللی کیفری نظارت دارد نبوده است. ترامپ رئیس جمهوری پیشین امریکا تا آنجا پیش رفت که تحریم‌های شخصی را علیه دادستان دیوان بین المللی کیفری اعمال کرد، احتمالا به دلیل جسارت دادستان در به چالش کشیدن ایالات متحده، با وجود اینکه رفتار دادستان کاملا حرفه‌ای و هماهنگ با امور قضایی و عدالت بود.

در برابر چنین پس زمینه‌ای زمانی که با جنایت آشکار از یک سو و ریاکاری محض ژئوپولیتیکی از سوی دیگر مواجه می‌شویم یک معضل لیبرال معمول وجود دارد.

پس از جنگ جهانی دوم آیا این امری مطلوب بود که رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی آلمان و ژاپن بازمانده به دلیل ارتکاب جنایت محاکمه شوند، اما در مقابل هیچ تمایلی برای تحقیق در مورد پرتاب بمب اتمی بر فراز شهر‌های ژاپن توسط نیرو‌های امریکایی یا بمباران استراتژیک مناطق غیرنظامی وجود نداشته باشد؟

ماهیت قانون این است که با افراد برابر به طور مساوی رفتار شود، اما نظم جهانی به این شکل تشکیل نشده است. متاسفانه عدالت "پیروزمندان" وجود دارد که مسئولیت را بر رهبری شکست خورده تحمیل می‌کند، اما در مقابل، عدم پاسخگویی کامل برای جنایات برندگان ژئوپولیتیک را می‌پذیرد. من مطمئن نیستم که کدامیک بهتر است، وضع قانون یکسان برای همه، و یا احترام به محدودیت‌های قانونی قوانین موجود. عصاره قانون رفتار مساوی با همه می‌‌باشد، ولی‌ نظم جهانی‌ اینطور بوجود نیامده است. همانطور که ملاحظه میشود، "عدالت برای پیروزمندان" وجود دارد که به جنایات شکست خوردگان رسیدگی شود، ولی‌ هیچگونه حساب رسی‌ به جنایات پیروزمندان وجود ندارد.

فراتر از این، منشور سازمان ملل به گونه‌ای تدوین شد که با اعطای حق وتوی بی قید و شرط به پیروزمندان در جنگ جهانی دوم به مصونیت ژئوپولیتیکی وجهه‌ای قانونی بخشیده است و این روسیه را نیز شامل می‌شود. از این جهات، لیبرالیسم به نفع واقع گرایی ژئوپولیتیکی عقب نشینی کرده و تحمیل یک سویه قانون گرایی را می‌پذیرد با این امید ساده لوحانه که اوضاع در آینده متفاوت خواهد بود.

با این حال، سوابق پس از نورنبرگ نشان می‌دهند که بازیگران ژئوپولیتیک به محدودیت‌ها در توسل به جنگ به عنوان یک موضوع اختیاری می‌نگرند. به آن چه لیبرال‌های آمریکایی در جریان بحث در مورد حمله نظامی امریکا با هدف تغییر رژیم و اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی مطرح نمودند و از آن تحت عنوان "جنگ‌های انتخابی" یاد شد بنگرید.

زمانی که صحبت از پاسخگویی به میان می‌آید معیار‌های دوگانه هنوز در جریان هستند که با اعدام صدام حسین به دلیل ارتکاب جنایات جنگی پس از جنگ تجاوزکارانه امریکا علیه عراق نمونه آن دیده شد.

یکی دیگر از پرسش‌های ماندگار این است که "چرا اوکراین"؟ وقایع هولناک دیگری در دوره پس از پایان جنگ سرد در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی به این سو رخ داده اند از جمله در سوریه، یمن، افغانستان، میانمار و فلسطین، اما هیچ غوغایی قابل مقایسه با بحران اوکراین برای کیفر جنایتکاران جنایی و اقدامات تنبیهی وجود ندارد.

مطمئنا یک علت آن این است که قربانیان در اوکراین سفیدپوست و اروپایی هستند و رسانه‌های جهانی به طور موثر توسط غرب و با توجه به شهرت بین المللی مرتبط با زلنسکی برای شکل بخشی به افکار عمومی بسیج شدند و به او دسترسی‌ بی‌ نظیر به رسانه‌های جهانی‌ داده ا‌ند [تا تبلیغات خودرا برای همه تکرار کند]. موضوع این نیست که نباید برای اوکراین و مردم آن سمپاتی داشت، بلکه موضوع این است که برای دیگران نیز که در چنین شرایطی بوده ا‌ند، اینچنین عمل نشده است، و اقدامات طوری رهبری شده ا‌ند که شک درباره انگیزه‌های سیاهتری برای اینچنین عمل کردن برای اوکراین وجود دارد..

آنچه موجب نگرانی‌ میشود این است که غرب و ناتو طوری عمل میکنند که گویی این جنگ درباره موضوع بسیار مهمترین از خود اوکراین است.

جنگ گسترده‌تر را بهتر می‌توان در دو سطح درک کرد: جنگ سنتی بین نیرو‌های مهاجم روسیه و نیرو‌های مقاومت اوکراین همراه با جنگ ژئوپولیتیک بین ایالات متحده و روسیه. ادامه این جنگ دوم ژئوپولیتیک تهدیدی عمیق برای صلح جهانی‌ است، تهدیدی که نادیده گرفته شده و یا فقط بعنوان یک بعد جنگ روسیه و اوکراین شناخته میشود.

بایدن به طور مداوم در جنگ ژئوپولیتیکی سخنان نظامی گرایانه و تقابل آمیز را به زبان آورده و پوتین را شیطان جلوه می‌دهد در حالی که از دیپلماسی به عنوان راهی برای توقف کشتار غفلت می‌ورزد و در واقع خود زمینه ساز وقوع جنایات بیش‌تر می‌شود و بنابراین ارزیابی خود در حوزه استراتژی کلان اجازه ادامه جنگ در اوکراین را می‌دهد.

اگر برداشت ما از این جنگ در سطح صحیح باشد، در آن صورت درک این نکته ضروری است که در جنگ ژئوپولیتیکی امریکا به اندازه روسیه متجاوز است. تا کنون جنگ ژئوپولیتیکی به عنوان یک جنگ تجاوزکارانه ایدئولوژیک با پشتیبانی منابع تسلیحاتی و تحریم‌هایی که با هدف فلج کنندگی بزرگ علیه روسیه طراحی شده اند به راه افتاده است. این تاکتیک، پوتین را به سمت تهدید‌های متقابل از جمله هشدار در مورد تمایل روسیه تحت شرایط خاص برای توسل به سلاح‌های هسته‌ای سوق داده است. این عادی سازی خطر هسته‌ای خود تحولی تهدیدآمیز در بستر حمایت از سوی یک رهبر مستبد است.

در رویکرد ایالات متحده در حالی که به تشدید مخاطرات توجه می‌شود و اقداماتی برای اجتناب از دخالت مستقیم نظامی در اوکراین صورت می‌گیرد، هیچ عجله‌ای برای پایان دادن به جنگ به نظر نمی‌رسد و ظاهرا امریکا معتقد است که روسیه در حال حاضر از پیامد‌های دست کم گرفتن شدید اراده و توانایی اوکراین برای مقاومت رنج می‌برد و در صورت ادامه جنگ مجبور به اعتراف به شکست تحقیرآمیز خود می‌شود که علاوه بر انگیزه‌های دیگر مزایای استراتژیک را نیز برای امریکا به همراه خواهد داشت از جمله آن که می‌تواند چین را از همسویی با روسیه در آینده منصرف سازد.

به نظر می‌رسد معماران غربی این جنگ ژئوپولیتیکی با روسیه سود و زیان را از طریق دیدگاه نظامی گرایانه خود ارزیابی می‌کنند و به شدت نسبت به سرریز پیامد‌های اقتصادی فاجعه بار به ویژه در رابطه با امنیت غذایی در شرایط بسیار ملتهب خاورمیانه و آفریقا بی تفاوت هستند و به این موضوع توجهی ندارند.

همانطور که فرد برگستون [استاد امریکایی اقتصاد] استدلال می‌کند ثبات کلی اقتصاد جهانی نیز در معرض خطر بزرگی قرار دارد مگر اینکه ایالات متحده و چین متوجه شوند که همکاری آنان تنها راه برای جلوگیری از یک فروپاشی عمیق، پرهزینه و طولانی مدت اقتصاد جهانی است.

جنگ ژئوپولیتیکی هم چنین توجه را از دستور کار فوری تغییرات آب و هوایی منحرف می‌کند که نشانگر هشداری جهانی است که کارشناسان آب و هوا را بیش‌تر نگران می‌سازد. سایر موضوعات نگران کننده جهانی از جمله مهاجرت، تنوع زیستی، فقر، آپارتاید دوباره به منبع نگرانی بشر تبدیل می‌شوند. بازی رولت آخر الزمانی همچنان دنبال میشود، بدون کوچکترین توجهی‌ به بقای حیات، و راه بی‌ مهابا و ویران کننده خودرا از روزی که بمب اتمی‌ بر هیروشیما انداخته شد، را ادامه میدهد.

نتیجه گیری: سوال بسیار مهم "چرا [فقط] اوکراین" پاسخ کامل میطلبد. گفتن اینکه این بر اساس نژاد پرستی، نفاق اخلاقی‌، و کنترل غرب بر رسانه‌ها میباشد صحیح است، ولی‌ کامل نیست، اگر شامل جنگ ژئوپولیتک غرب با روسیه نباشد، جنگی که اگرچه در حال حاضر مسول مستقیم آنچه که بر سر مردم اوکراین می‌‌آید نیست، ولی‌ از دیدی دیگر بسیار خطرناک و ویران کننده تر میباشد.

آذربایجان

چشم‌انداز صلح میان آذربایجان و ارمنستان در سایه جنگ در اوکراین

  • مهرداد فرهمند
  • بی‌بی‌سی، استانبول

۱۸ فروردین ۱۴۰۱ - ۷ آوریل ۲۰۲۲

ارمنستان

منبع تصویر،REUTERS

توضیح تصویر،

سال گذشته جنگ ۴۴ روزه میان ارمنستان و آذربایجان منطقه را با بحرانی جدی روبرو کرد اما در نهایت با میانجی‌گیری روسیه متوقف شد

الهام علی اف رئیس جمهوری آذربایجان و نیکول پاشینیان نخست وزیر ارمنستان دیشب (هفدهم فروردین) به مدت بیش از سه ساعت با یکدیگر به گفتگو پرداختند، گفتگویی که به گامی سازنده در راه دستیابی این دو کشور همسایه به صلحی پایدار تلقی شده است.

سه هفته پیش از این دیدار که در مقر اتحادیه اروپا در بروکسل انجام گرفت، جمهوری آذربایجان پیش نویس بیانیه ای پنج ماده ای را به ارمنستان پیشنهاد داد که در آن، دو جمهوری تمامیت ارضی یکدیگر را محترم خواهند شمرد؛ از تهدید یکدیگر خودداری خواهند کرد؛ خطوط مرزی را مشخص خواهند کرد و راههای ارتباطی را برقرار خواهند ساخت.

بنابر آنچه پس از پایان دیدار آقایان علی اف و پاشینیان رسما انتشار یافت، طرفین بر سر کلیات بیانیه پنج ماده ای توافق دارند و به صورت مشخص تصمیم گرفته اند، هیئت مشترکی برای تعیین خطوط مرزی در سه هفته آینده تشکیل دهند.

اما مناقشه برانگیزترین بخشهای پیش نویس بیانیه، تمامیت ارضی و راههای ارتباطی است که دو طرف تفسیرهای متفاوتی از آن دارند. ارمنستان می خواهد که به رسمیت شناختن تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان با حق ارمنی‌های قره باغ برای تعیین سرنوشتشان منافاتی نداشته باشد. در مورد راههای ارتباطی قره باغ با ارمنستان (درون جمهوری آذربایجان) و نخجوان و بقیه خاک جمهوری آذربایجان (درون ارمنستان)، دو طرف بر سر اینکه چگونه این راهها را اداره کنند تا منافی حاکمیتشان بر خاک خود نباشد، با یکدیگر اختلاف دارند.

روسیه که در پایان بخشیدن به جنگ یک سال و نیم پیش در قره باغ و آتش بس میان طرفین، میانجی اصلی بود، خواستار آن است که تعیین سرنوشت قره باغ ربطی به صلح میان جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان نداشته باشد. یعنی دو جمهوری ابتدا با هم پیمان صلح ببندند و سپس بر سر تعیین سرنوشت قره باغ به گفتگو بپردازند اما جایگاه کنونی روسیه و تأثیرگذاری اش بر مناقشه های منطقه ای، با جایگاهی که این کشور پیش از این در مناسبات میان جمهوری‌های آذربایجان و ارمنستان داشته تفاوت پیدا کرده است.

بسیاری از ارمنیها بر این باورند که حمله روسیه به اوکراین باعث شده آذریها در مناقشه قره باغ دست بالا را پیدا کنند و از همین روست که می کوشند از این فرصت استفاده کرده، هر چه زودتر با امضای پیمان صلح، تکلیف خود را با ارمنستان مشخص کنند. یک روز پیش از آنکه نیکول پاشینیان برای گفتگو با الهام علی اف راهی بروکسل شود، مخالفان او ساعتها در میدان آزادی ایروان گردآمدند و علیه او شعار دادند که چرا در چنین شرایطی به دنبال صلح با جمهوری آذربایجان است.

آرمن گریگوریان، دانشیار روابط بین الملل در دانشگاه لیهای در پنسیلوانیا، می گوید: «خیلی دور از ذهن نیست که فرض کنیم در آذربایجان فرصت را غنیمت دیدند که فشار را بر ارمنستان زیاد کنند، چون روسیه نمی خواهد با گرفتاریهایی که الان دارد، جلو آذریها دربیاید و خطر تنش تازه ای را به جان بخرد. چه بسا این خطر را هم برای روسیه دارد که ترکیه موضع خود را تغییر دهد. موضع ترکیه اکنون بی طرفی به نفع روسیه توصیف می شود و روسیه نمی‌خواهد این موضع تغییر کند. شاید آذربایجان با علم به همین موضوع، تنش را با ارمنستان بالاتر برد تا امتیازات بیشتری بگیرد».

در مقابل، در جمهوری آذربایجان هم این نگرانی هست که روسیه برگه قره باغ را به نفع خود و به زیان آذریها به کار گیرد. ناطق جعفرلی، تحلیلگر سیاسی، در باکو می گوید آذربایجان تلاش می کند روند صلح و بهبود رابطه با ارمنستان را هر چه زودتر به نتیجه برساند چون احتمال دارد در صورت ادامه جنگ در اوکراین، روسیه جهت انحراف توجه جهانیان، محورهای تنش دیگری در قفقاز ایجاد کند.

 

ایران نیز نسبت به روند صلح دو همسایه شمال غربی خود نگرانیهایی دارد. این نگرانیها بویژه به برقراری ارتباط زمینی نخجوان با بخش اصلی خاک جمهوری آذربایجان مربوط می شود که قرار است از طریق گذرگاهی تأمین شود که ارمنستان از خاک خود در اختیار آذری‌ها بگذارد. اهمیت این گذرگاه این است که رابطه مستقیم زمینی میان جمهوری آذربایجان و ترکیه برقرار می کند و برگه راهبردی مهمی را از دست ایران خارج می کند که تاکنون تنها راه ارتباط میان نخجوان و ترکیه و جمهوری آذربایجان را در اختیار داشت.

آرمن گریگوریان می گوید ایران در شرایطی نیست که ابزار کافی برای اعمال نفوذ بر روند صلح آذربایجان با ارمنستان جهت تأمین منافع خود در اختیار داشته باشد.

جمهوری آذربایجان برای کاستن از نگرانی ایران گامهایی برداشته است. الهام علی اف پیش از آنکه راهی بروکسل شود دستور اجرای موافقتنامه ای با ایران را داد که برای ساخت راهی ۵۵ کیلومتری به نخجوان از طریق خاک ایران میان دو کشور منعقد شده است. بدین ترتیب ایران همچنان در ترانزیت کالا میان ترکیه و نخجوان و جمهوری آذربایجان نقش خواهد داشت.

ناطق جعفرلی می گوید فرصتی برای ایران فراهم آمده تا بتواند جایگزین روسیه در تأمین نفت و گاز اروپا شود و در صورتی که ایران بتواند با غرب به توافق برسد، زیرساخت لازم هم برای انتقال نفت و گاز ایران به اروپا ایجاد خواهد شد.

تداوم تحریمها و ابهام در سرنوشت برجام، رسیدن ایران به چنین جایگاهی را دور از دسترس می نماید اما ایران به هر حال به منطقه قفقاز به عنوان راهی برای دسترسی به بازار اروپا نیاز دارد. پیروزی جمهوری آذربایجان در جنگ قره باغ با کمک ترکیه، از نفوذ ایران در قفقاز به میزان زیادی کاست و بر نفوذ ترکیه افزود اما به نظر می رسد جنگ در اوکراین و انزوای روسیه، می تواند از نفوذ رقیبی قدرتمند در قفقاز بکاهد و فرصتی تازه برای ایران فراهم سازد که در جهت بازیافتن نفوذش در قفقاز بکوشد. البته به باور ناظران، پیش نیاز چنین فرصتی، بازنگری جدی ایران در راهبرد خود در حوزه قفقاز است.

]چامسکی;

پروفسور چامسکی: سیاست آمریکا در قبال روسیه مانع از کم شدن شدت جنگ در اوکراین شده است

محمد سهیمی : پروفسور نئوم چامسکی، استاد بازنشسته ام ‌ای تی و استاد کنونی دانشگاه آریزونا، نیازی به معرفی‌ ندارد. ایشان یکی‌ از مهمترین و آگاه‌ترین دانشمندان و فعالین سیاسی در سراسر جهان است که ده‌ها جایزه در سطح بین المللی دریافت کرده است.

ایشان اخیرا در مصاحبه‌ای با وبسایت مترقی Truthout نکات بسیار مهمی‌ درباره جنگ در اوکراین و سیاست غرب و آمریکا در قبال آنرا مورد بحث قرار دادند.

قبل از ارائه ترجمه بخشی از این مصاحبه به دو نکته مهم اشاره می‌کنم: اول، پروفسور چامسکی هجوم روسیه به اوکراین را به شدت محکوم میکنند. دوم، پروفسور چامسکی همزمان معتقد هستند که این سیاست آمریکا بود که باعث جنگ شد. این دقیقا موضع من از آغاز این بحران بوده است.

فراز‌هایی‌ از این مصاحبه از قرار زیر هستند:

خبرنگار: اگرچه به نظر می‌‌آید که جنگ در اوکراین از روسیه یک یاغی بین المللی ساخته، ولی‌ روسیه توسط بسیاری از "کشور‌های جنوب" global south نیز حمایت میشود، و روابط آن با چین نیز تقویت شده است. آیا ما شاهد یک نظم نوین جهانی‌ بر اساس تقسیم بندی "شمال" [غرب و متحدان] و "جنوب" [تقسیم بندی که در زمان جنگ سرد نیز وجود داشت] هستیم؟ نظر شما درباره بیانیه اخیر چین و روسیه درباره تلاش آنها برای ایجاد "نظم دموکراتیک جهانی‌" چیست؟

پروفسور چامسکی: این ایده که روسیه و چین به دنبال نظم نوین دموکراتیک جهانی‌ هستند البته مضحک است. اگر بخواهند اینکار را انجام دهند، همان کاری خواهد بود که، بعد از اینکه روشن شد عراق سلاح کشتار جمعی‌ ندارد، جرج بوش پسر ادعا میکرد می‌خواهد در عراق انجام دهد، که با استثنا‌های نادری باعث شد که روشنفکران از چنین دکترینی دفاع کنند. ولی‌ یک نظر خواهی‌ خود امریکایی‌ها نشان میداد که ۹۵ درصد مردم فکر میکردند که اگر عراق خیار به جای نفت صادر میکرد، آمریکا هرگز به آنجا حمله نمیکرد [به زبان دیگر مردم ادعای بوش را باور نمیکردند].

ادعا نمیکنم که تخصص دارم، ولی‌ بر اساس تجربه خود و آنچه که خوانده ام، به نظر من این ادعا که "کشور‌های جنوب" از روسیه حمایت میکنند چندان صحیح نیست، با این استثنا که مسکو [در حقیقت هنوز] از غرب حمایت دریافت می‌کند چون برای نفت و گاز، و همینطور مواد خوردنی آن هنوز غرب پول میپردازد.

برداشت من این است که "کشور‌های جنوب" حمله روسیه را محکوم کرده ا‌ند، ولی‌ از خود میپرسند "نکته جدید این چیست؟" [یعنی‌ این همان روال سابق است]. وقتی‌ پرزیدنت بایدن با زبان تندی پوتین را جنایتکار جنگی نامید، این کشور‌ها گفتند، "یک [جنایتکار] لازم است که [جنایتکار] دیگری را بشناسد" [به زبان دیگر، بایدن هم مثل پوتین است]. ما قبول داریم که او [بایدن] یک جنایتکار جنگی و مخلوق نظام سیاسی است، [ولی‌] اصل جهانشمولی کانتی Kantian را که غربی‌ها با نفرت، و گفتن اینکه "اون چطور،" رد میکنند را نیز قبول داریم [که این جنایتکاری شامل پوتین هم میشود] . [یعنی‌ هر دو هستند.]

برای مردم متمدن جهان دیگر سخت است که "خشم اخلاقی‌" روشنفکران غرب [درباره هجوم روسیه به اوکراین] را ، که چند سال پیش با وجودی که همه حقایق درباره عراق آشکار شده بود با شوق از هجوم به آن حمایت میکردند و در آن موفقیت می‌‌یافتند، را باور کنند. سخت نیست که تصور کنیم که واکنش مردم متمدن جهان به این ادعای سردبیران نیویورک تایمز که، با استفاده از دادگاه نورنبرگ [بعد از جنگ جهانی‌ دوم] اعلام میکنند که "آغاز نمودن یک جنگ [با حمله به کشوری] نه تنها یک جنایت بین المللی است، بلکه بالاترین جنایت بین المللی است، چرا که در خود ابلیس کل این عمل را جمع کرده است،" چگونه میباشد. ابلیس تحریک‌های قومی غرب در عراق و بقیه آن منطقه بود که کل آن ناحیه را ویران کرده و باعث ظهور دأعش و جنایت‌های آن نیز شد. این البته آن چیزی که سردبیران نیویورک تایمز در نظر داشته ا‌ند نیست، چرا که جنایات ۶۰ سال گذشته غرب از قضاوت نوع نورنبرگ در امان مانده است.

اگرچه در "کشور‌های جنوب" درباره اینکه روشنفکران غرب حالا متوجه شده ا‌ند که متجاوز میتواند جنایت‌های وحشتناکی را انجام دهد [نظیر روسیه در اوکراین]، قدردانی‌ وجود دارد، ولی‌ آنها همچنین فکر میکنند که این قدری دیر و یکطرفه است، چرا که همان روشنفکران غرب هنوز درباره جنایت رهبران خود در افغانستان، یمن، فلسطین، صحرای غربی [که مراکش بزور گرفته است]، و جا‌های بی‌ شمار دیگری سکوت میکنند.

حالا قدری درباره رابطه راهبردی روسیه و چین صحبت کنم. بله، به نظر می‌رسد که این رابطه در حال تقویت است، ولی‌ شراکت نیست. کلپتوکراسی فاسد روسیه فقط قادر است سلاح‌های پیشرفته و مواد خام به سیستم اقتصادی دهد که چین در حال ساختن در آسیا و خاورمیانه، و حتی حیاط خلوت آمریکا در امریکای لاتین است، و چیز دیگری نیست. تصور من این است که نقش روسیه در این رابطه به تدریج کم خواهد شد، همانطور که نقش اروپا نیز، حالا که پوتین آنرا دو دستی‌ تقدیم آمریکا کرده، کم خواهد شد...

خبرنگار: آیا چین قادر است به ایجاد صلح در اوکراین کمک کند؟ اگر قادر است، چه چیزی تا بحال مانع آن شده است؟

پروفسور چامسکی: چین قادر است از نفوذ خود برای اینکار استفاده کند، ولی‌ رهبری چین سودی برای چین در آن نمیبیند."نظام اطلاعاتی‌" چین [به معنی‌ نقل اخبار جنگ] در تطابق کامل با پروپاگاندای روسیه است. ولی‌ بطور عمومی‌ تر، موضع چین تفاوت چندانی با موضع "کشور‌های جنوب" درباره تحریم‌ها ندارد. کشور‌هایی‌ که به تحریم آمریکا پیوسته ا‌ند شامل "حوزه انگلو ها" Anglosphere و اروپا، به اضافه ژاپن، تایوان، و کره جنوبی میباشد. بقیه روسیه را محکوم کرده ا‌ند، ولی‌ [همچون چین] به تحریم‌ها نپیوسته ا‌ند.

این اصلا نباید ما را متعجب کند، چون چیز جدیدی در آن نیست. بیاد آوریم که هجوم به عراق حمایت بین المللی نداشت، و چیزی که کمتر شناخته شده است این است که حمایت از حمله به افغانستان نیز همانطور بود .... نظر افکار عمومی‌ در جهان با قوت تمام از راه دیپلماتیک و قضایی برای پاسخ به حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ حمایت میکرد [نه راه نظامی]، [ولی‌] رسانه‌های آزاد [آمریکا] به مردم اجازه ندادند که با این حقایق آشنا شوند، و به همین دلیل نظام آمریکا قادر بود ادعا کند که، "تنها کسانی که مخالف آن حملات بودند کسانی هستند که همیشه مخالف هر اقدام آمریکا میباشند."

اینکه چین مایل نیست برای صلح در اوکراین بکوشد قابل انتقاد است، ولی‌ این انتقاد نمیتواند از طرف آمریکا باشد. هرچه باشد، چین دنباله رو سیاست آمریکا است که بر طبق آن "باید تا آخرین سرباز اوکراین برای استقلال اوکراین جنگید،" و همزمان هیچ راهی‌ برای خروج از این شرایط پیشنهاد نمیکند. بدتر از آن این استکه هیچ راهی‌ را برای پوتین نیز باز نگذارده: یا اوکراین باید ویران شود [پیروزی روسیه] یا باید به لاهه [مقر دادگاه بین المللی کیفری] رویم [شکست روسیه].

[این حرف‌های من نیست، بلکه] اینها آنچه که چس فریمن، یکی‌ از با سابقه‌ترین و برخوردار از بالا‌ترین احترام دیپلمات‌های امریکایی، مباشد. او میگوید که تنها انتخاب دیگر بجز ویرانی کامل اوکراین توسط روسیه، که با توجه به اینکه پوتین و حلقه داخلی‌ او اگر مجبور شوند انجام خواهند داد، این است که با مذاکره به یک توافق زشت برسیم، [زشت از این نظر که] برای مهاجم راهی‌ برای فرار بگذارد. فریمن به کنگره وین در سال ۱۸۱۴ نیز اشاره می‌کند که پس از شکست فرانسه در پایان جنگ‌های ناپلئون، فرانسه شکست خورده را وارد شورا‌های حاکم اروپا نمود و فتح کامل اروپا توسط ناپلئون [قبل از شکست او را] را نادیده گرفت. ولی‌ فاتحان جنگ اول جهانی‌ -- آمریکا، فرانسه و بریتانیا -- همان عقلانیت را نداشتند و مانر از آن شدند که آلمان و کشور جدید التاسیس شوروی در امور اروپا شرکت کنند؛ نتیجه آن جنگ جهانی‌ دوم و [بعد از آن] جنگ سرد بود....

یک سوال مهم در زمان جنگ سرد این بود که آیا اروپا باید از آمریکا در چهارچوب ناتو دنباله روی کند، و یا نیروی مستقل سومی‌ در راستای گلیسم [خط شارل دوگل رئیس جمهور فرانسه] باشد؟ وقتی‌ شوروی سقوط کرد، میخایل گورباشف پیشنهاد "خانه مشترک اروپا" برای همه کشور‌های اروپایی داد که در آن هیچگونه اتحاد نظامی از لیسبن تا ولادیوستک وجود نداشته باشد.... اروپا دلایل قوی برای روابط نزدیک با روسیه دارد که شامل دلایل اقتصادی و امنیتی است. اگر یک سیاستمدار واقعی‌ در کرملین بود از این استفاده میکرد، ولی‌ پوتین و تیم مردان سخت او ترجیح دادند که به خشونت متوسل شوند [و آمریکا هم مایل به آنچه گورباشف پیشنهاد کرده بود نبود].

فریمن [بر طبق آنچه که پرفسور چامسکی میگوید] دوران بیل کلینتون در دهه ۱۹۹۰ را [که عضویت اروپای شرقی‌ در ناتو در آن زمان آغاز شد] چنین شرح داده است،

"در زمان انتخابات میاندوره‌ای آمریکا در سال ۱۹۹۴ بیل کلینتون دو پهلو صحبت میکرد. از یک طرف میگفت که آمریکا اروپای شرقی‌ را به ناتو وارد نخواهد کرد و ترجیح ما "شراکت برای صلح" Partnership for Peace [طرح آمریکا در ۱۹۹۳--۱۹۹۲] میباشد، و از طرف دیگر به روس-ستیزان‌ اروپای شرقی‌ میگفت که ترس شما از روسیه قابل درک است، و ما شما را هرچه زودتر وارد ناتو خواهیم کرد. وقتی‌ او در سال ۱۹۹۶ دوباره انتخاب شد، قصد خودرا برای پذیرش عضویت این کشور‌ها در ناتو را بطور صریح بیان کرد. بوریس یلتسین در ۱۹۹۴ اعتراض کرد، و بعد از او پوتین اعتراض کرد، و برای ۲۸ سال روسیه هشدار داده است....

اینها البته هجوم به اوکراین را توجیه نمیکند، ولی‌ باید زمینه‌ای که این شرایط را بوجود آورد را شناخت. فریمن میگوید، "بودند کسانی در آمریکا که از پیروزی در جنگ سرد احساس پیروزی میکردند... و این به آمریکا اجازه داد که تمامی کشور‌های اروپای شرقی‌ و بالتیک را وارد حوزه نفوذ خود کند، و برای خود یک حوزه نفوذ جهانی‌ تعریف کند، شبیه به دکترین مونرو [برای امریکای لاتین]، ولی‌ برای کل جهان."

رهبری روسیه نقض قول آمریکا به گورباشف برای عدم گسترش ناتو به اروپای شرقی‌ را تحمل کرد، و حتی تحریکات بوش پسر را که قصد آن تحقیر روسیه بود نیز را تحمل کرد. ولی‌ گرجستان و اوکراین خط قرمز روسیه هستند، و واشنگتن هم اینرا میدانست. فریمن مینویسد، "هیچ رهبر روسیه نمیتواند گسترش ناتو به اوکراین بعد از کودتای ۲۰۱۴ که دولت قانونی را سرنگون کرد تا مانع بی‌ طرفی‌ اوکراین شود، و یک دولت طرفدار آمریکا را به قدرت رساند، را تحمل کند. از سال ۲۰۱۵ آمریکا مشغول آموزش نیروهای مسلح اوکراین است که عملا گسترش ناتو به آنجا میباشد"

اوکراین

قبل از جنگ اوکراین، زلنسکی پیشنهاد آلمان برای صلح را رد کرده بود

روزنامه وال استریت ژورنال گزارش داده است که قبل از اینکه جنگ در اوکراین آغاز شود، الاف شولز نخست وزیر آلمان پیشنهادی به اوکراین، روسیه و آمریکا برای جلوگیری از جنگ داده بود. بر طبق این پیشنهاد، اوکراین باید تعهد میکرد که هیچگاه به پیمان ناتو نخواهد پیوست، و بین شرق و غرب بی‌ طرف خواهد بود. در عوض، روسیه و آمریکا بطور مشترک امنیت اوکراین را تضمین میکردند.

ولی‌ زلنسکی این پیشنهاد را رد کرد، با این بهانه که ولادیمیر پوتین به آن وفادار نخواهد بود، و این در حالی‌ بود که این اوکراین بود که به توافق سال ۲۰۱۵ مینسک وفادار نمانده بود.

وال استریت ژورنال همچنین گزارش داد که روز قبل از حمله، امانول مکران رئیس جمهور فرانسه به آقای جو بایدن تلفن کرده بود و به او گفته بود، "آخرین کسی‌ که میتواند اقدامی [در جهت جلوگیری از جنگ] انجام دهد تو هستی‌، جو. آیا آماده هستی‌ که با پوتین ملاقات کنی‌؟" ولی‌ آمریکا کوچکترین علاقه‌ای به دیپلماسی نداشت.

جالب است که همان پیشنهاد آلمان حال اساس خواسته‌های اوکراین در مذاکرات با روسیه است.

مذاکرات محرمانه ترکیه و اسرائیل درباره احداث خط لوله انتقال گاز


iran-emrooz.net | Sun, 03.04.2022, 17:22

مذاکرات محرمانه ترکیه و اسرائیل درباره احداث خط لوله انتقال گاز

رسانه‌های عبری‌زبان از مذاکرات محرمانه میان اسرائیل و ترکیه درباره ایجاد یک خط لوله انتقال گاز مشترک پرده برداشتند.

به گزارش ایسنا، شبکه خبری المیادین به نقل از رسانه‌های عبری زبان فاش کرد که مقامات اسرائیل و ترکیه به صورت محرمانه ایجاد یک خط لوله انتقال گاز مشترک را مورد بررسی قرار داده‌اند.

وب سایت عبری زبان “اسرائیل دیفنس” اعلام کرد: مذاکرات بر سر این طرح پیچیده بوده و ممکن است برای مدت طولانی ادامه یابد، این موضوع همچنین مربوط به طرح انتقال گاز از اقلیم کردستان عراق به ترکیه با کمک اسرائیل است.

در همین حال رویترز نیز گزارش داد: این طرح شامل ایجاد خط لوله گاز از ترکیه به میدان نفتی “لویتنا” اسرائیل است و گاز از طریق این خط لوله به ترکیه و از آنجا به کشورهای جنوب اروپا که به دنبال جایگزینی برای گاز روسیه هستند، منتقل خواهد شد.

یک مقام دولتی ترکیه‌ای در این باره گفت: گفت‌وگوها در این باره از زمان سفر اسحاق هرتزوگ، رئیس‌جمهوری اسرائیل به ترکیه آغاز شده و تا بدین لحظه ادامه داشته است و احتمال داده می‌شود که طی چند ماه آینده تصمیمات عملی در خصوص همکاری در این طرح و مسیر انتقال گاز اتخاذ شود.

کارن هرار، وزیر انرژی اسرائیل نیز در این باره گفته است: همچنان مسائلی از جمله موضوع تامین مالی وجود دارد که باید بررسی شوند و این طرح به طور کلی باید سودآور باشد.

وی افزود: ترکیه سالانه به ۵۰ میلیارد متر مکعب گاز نیاز دارد و از ایران و جمهوری آذربایجان گاز وارد می‌کند.

از زمان حمله روسیه به اوکراین در ۲۴ فوریه، بازارهای جهانی انرژی تحت تاثیر قرار گرفته و اروپا نگران قطع دسترسی به انرژی روسیه است. بهای نفت و گاز هم در اروپا و آمریکا افزایش یافته است.


iran-emrooz.net | Sun, 03.04.2022, 17:22

مذاکرات محرمانه ترکیه و اسرائیل درباره احداث خط لوله انتقال گاز

رسانه‌های عبری‌زبان از مذاکرات محرمانه میان اسرائیل و ترکیه درباره ایجاد یک خط لوله انتقال گاز مشترک پرده برداشتند.

به گزارش ایسنا، شبکه خبری المیادین به نقل از رسانه‌های عبری زبان فاش کرد که مقامات اسرائیل و ترکیه به صورت محرمانه ایجاد یک خط لوله انتقال گاز مشترک را مورد بررسی قرار داده‌اند.

وب سایت عبری زبان “اسرائیل دیفنس” اعلام کرد: مذاکرات بر سر این طرح پیچیده بوده و ممکن است برای مدت طولانی ادامه یابد، این موضوع همچنین مربوط به طرح انتقال گاز از اقلیم کردستان عراق به ترکیه با کمک اسرائیل است.

در همین حال رویترز نیز گزارش داد: این طرح شامل ایجاد خط لوله گاز از ترکیه به میدان نفتی “لویتنا” اسرائیل است و گاز از طریق این خط لوله به ترکیه و از آنجا به کشورهای جنوب اروپا که به دنبال جایگزینی برای گاز روسیه هستند، منتقل خواهد شد.

یک مقام دولتی ترکیه‌ای در این باره گفت: گفت‌وگوها در این باره از زمان سفر اسحاق هرتزوگ، رئیس‌جمهوری اسرائیل به ترکیه آغاز شده و تا بدین لحظه ادامه داشته است و احتمال داده می‌شود که طی چند ماه آینده تصمیمات عملی در خصوص همکاری در این طرح و مسیر انتقال گاز اتخاذ شود.

کارن هرار، وزیر انرژی اسرائیل نیز در این باره گفته است: همچنان مسائلی از جمله موضوع تامین مالی وجود دارد که باید بررسی شوند و این طرح به طور کلی باید سودآور باشد.

وی افزود: ترکیه سالانه به ۵۰ میلیارد متر مکعب گاز نیاز دارد و از ایران و جمهوری آذربایجان گاز وارد می‌کند.

از زمان حمله روسیه به اوکراین در ۲۴ فوریه، بازارهای جهانی انرژی تحت تاثیر قرار گرفته و اروپا نگران قطع دسترسی به انرژی روسیه است. بهای نفت و گاز هم در اروپا و آمریکا افزایش یافته است.

 

زلنسکی

تراژدی زلنسکی

دوستان سلام: آقای جیمز کاردن روزنامه نگار مترقی امریکایی است که شش سال روزنامه نگار ارشد مجله مترقی نیشن The Nation بود و درباره سیاست خارجی‌ مینوشت. ایشان قبل از آن هم مشاور وزارت خارجه آمریکا بود، و حال برای چندین وبسایت مینویسد. در مقاله زیر، ایشان درباره ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهوری اوکراین، چنین مینویسد،

"در سال ۲۰۱۹، ولودیمیر زلنسکی، یک سیاستمدار تازه وارد و کمدین سابق تلویزیون با ارائه یک طرح صلح به ریاست جمهوری اوکراین انتخاب شد. ولی‌ پس از انتخاب، کاندیدای صلح تبدیل به رئیس جمهور تندرو گردید، که از انجام توافق مینسک [که در سال ۲۰۱۵ امضا شده بود] سرباز زد؛ از تجدید نظر درباره عقلانیت پیوستن به پیمان ناتو سرباز زد، حاضر نشد جلوی تاسیس یک پایگاه نظامی آمریکا در شهر Yavoriv در غرب اوکراین را بگیرد، و افسران اوکراین را برای آموزش به آمریکا فرستاد.

چه پدیده‌ای این تغییر را توضیح میدهد؟ حدس و گمان با اساس میگوید که زلنسکی مسحور نیروهای ماورای راست اوکراین شد: [آنها عقیده دارند که] هیچگونه صلحی‌ با جمهوری‌های جدا طلب شرق اوکراین امکان ندارد، اگر حد اکثر طلبان اوکراینی [یعنی‌ آنهایی که خواهان جدایی هستند] که در شرق این کشور می‌جنگیدند حاضر نباشند [اول] خلع سلاح شوند...،

رفتار زلنسکی در چند ماه گذشته نشان میدهد که فضا برای مانور توسط او [برای رسیدن به معامله] توسط ماورای راست اوکراین بسیار تنگ شده است. از آن بدتر این بود که به نظر میرسید غرب به او قول کمک‌های نظامی و مالی‌ داده است [که او را جری تر کرد]. این اشتباه اول او بود.

اشتباه دوم زلنسکی این بود که به تبعیت از آمریکا و ناتو حاضر نشد پیشنهاد روسیه برای یک توافق امنیتی، که در نیمه ماه دسامبر پیشنهاد شده بود را قبول کند.

سومین و اشتباه آخر او این بود که پس از آنکه آمریکا طرح روسیه را رد کرد، زلنسکی به کنفرانس امنیتی مونیخ رفت، و در سخنرانی خود علیه آن پیشنهاد صحبت کرد، که اشتباه سیاسی در یک مقیاس عظیم بود. در همان حال که روسیه نیروهای خودرا در مرز اوکراین اضافه میکرد، و جو بایدن اخطار میداد که روسیه حمله خواهد کرد، زلنسکی با شدت تمام آن [احتمال] را رد میکرد و در ۲۸ ژانویه گفت، "سیگنال‌هایی‌ از رهبران مورد احترام آمریکا می‌‌آید مبنی بر اینکه همین فردا جنگ خواهد شد. این ترسیدن است..."

بعد هم که جنگ شروع شد، زلنسکی تبدیل به یک "ستاره" بین المللی شد: "شیر کی‌ یف،" و "تناسخ وینستون چرچیل." روزنامه نگار بریتانیایی ریشل کوک نوشت، "زلنسکی چهره‌ای دارد که میگوید او نمیتواند دروغ بگوید..." رادیو ملی‌ آمریکا بعد از سخنرانی زلنسکی برای کنگره آمریکا گفت، "تمامی سخنرانی‌های رهبران خارجی‌ برای کنگره در مقایسه با سخنرانی چرچیل مهم نبودند، تا اینکه زلنسکی سخنرانی کرد."

زلنسکی شبیه چرچیل است؟ متاسفم، ولی‌ خیر. او شبیه چانسی باغبان [در فیلم کمدی BeingThere در ۱۹۷۹] میباشد [کاراکتر آنرا پیتر سلرز بازی میکرد، و چانسی کسی‌ بود که تمام عمر خودرا به باغبانی کاخ یک مرد ثروتمند صرف کرده بود و حتی از آنجا بیرون نیامده بود و دنیا را نمی‌‌شناخت].

بعد از آن زلنسکی یک سری سخنرانی‌های هیستریک داشته است که بی‌ اساس و از لحاظ تاریخی اشتباه است. در سخنرانی خود برای کنگره آمریکا ادعا کرد که حمله روسیه شبیه حمله ژاپن به بندر پرل هاربر آمریکا در ۱۹۴۱ است، که از یک لحاظ درست است، ولی‌ آنطور که زلنسکی میگوید [مقصود آقای کاردن این است که طرفداران جنگ در آمریکا از حمله ژاپن برای ورود به جنگ دوم جهانی‌ استفاده کردند، در حالیکه پرل هاربر بندر آمریکا بود، و اوکراین آمریکا نیست]. او همچنین فرصت طلبانه از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ یاد کرد.

در سخنرانی خود برای بوندشتگ [پارلمان آلمان] زلنسکی از این هم جلو تر رفت و اعلام کرد اگر آلمان به اوکراین کمک نکند، شعار "دوباره هرگز" که در رابطه بین آلمان و یهودیان و جلوگیری از هولوکاست دیگر گفته میشود، بی‌ معنی‌ خواهد بود. ولی‌ وقتی‌ همین را به اسراییلی‌ها گفت، به دردسر افتاد

در همان حال، این "قهرمان دموکراسی" اقتدار طلب شده است، و ۱۱ حزب مخالف در اوکراین را ممنوع اعلام کرد، که یکی‌ از آنها حتی ۴۳ نماینده در پارلمان دارد. ولی‌ آیا این کار او واقعا تعجب آور است، چون میدانیم که او روابط نزدیکی‌ با الیگارش اوکراینی ایگور کولومویسکی دارد.

از همه بدتر این خواهد بود که او مجبور شود توافق صلحی‌ با روسیه امضا کند که میتوانست همان را قبل از جنگ امضا کند. تاریخدانان در آینده خواهند پرسید: آیا شانس پیوستن به ناتو ارزش این جنگ را داشت؟ زلنسکی تصور می‌کند که میتواند روس هارا ندیده بگیرد و حتی تحریک کند، چون آمریکا به کمک او خواهد آمد.

عجب محاسبه غلط تراژیکی."

برای داشتن موضع صحیح درباره چنین بحران بزرگ و خطرناکی باید با تمامی حقایق آشنا شد.

محمدسهیمی

سنت و تجدد

فوئنتس :مدرن بودن قربانی کردن گذشته در پای نو نیست بلکه پاسداشت مقایسه و به یاد اوردن ارزش هایی است که افریده ایم و مدرن کردن این ارزش ها بدان گونه که ارزش مدرن را از دست ندهیم

ترکیه


کاندیداهای احتمالی ترکیه برایریاست جمهوری

رجب طیب اردوغان (رئیس جمهور فعلی، حزب عدالت و توسعه)- منصور یاواش(شهردار آنکارا، حزب جمهوری خلق)، اکرم امام اوغلی (شهردار استانبول، حزب جمهوری خلق)- کمال قلیچدار اوغلی (رئیس حزب جمهوری خلق)، مرال آکشنر (رئیس حزب خوب).
با توجه به شرایط و شاخص های موجود حزب جمهوری خلق جدی ترین رقیب رجب طیب اردوغان و حزب عدالت و توسعه است.
حزب جمهوری خلق اولین حزب رسمی ترکیه و مصطفی کمال آتاتورک بنیاگذار این حزب بود.
مهمترین انتقاد به رجب طیب اردوغان سیاست اقتصادی تورم زا و رفتار سیاست خارجی دوگانه ازسوی مخالفین وی است.
 

پوتین در قیاس‌ها و انگاره‌های تاریخی زندگی می‌کند‏

پوتین در قیاس‌ها و انگاره‌های تاریخی زندگی می‌کند‏

ایران امروز

 

مصاحبه اشپیگل با ایوان کراستِف

 

 

برگردان: د. شایان

ایوان کراستِف (Ivan Krastev)، ولادیمیر پوتین را می‌شناسد. گفت‌وگویی با او درباره تنهایی یک خودکامه، درباره افکار نژادی او و عقده گناه یک مأمور پیشین کاگ‌ب.
کراستِف متولد ۱۹۶۵ در بلغارستان است و هم‌اکنون در “انستیتوی علوم انسان‌ها” (IWM) در وین تحقیق می‌کند. او پژوهشگر و مشاور امور سیاسی است. کتاب‌های متعددی منتشر کرده و از بنیانگذاران و اعضای چندین اندیشکده سیاست خارجی و پژوهش‌های استراتژیک است. کراستف از سال ۲۰۱۵ مقالات تحلیلی برای نیویورک تایمز می‌نویسد و در سال ۲۰۲۰ جایزه ژان آمری برای جستارنویسی اروپایی به او تعلق گرفت. او را یکی از اصیل‌ترین اندیش‌ورزان اروپای نوین می‌شناسند.

اشپیگل: آقای کراستِف، آیا تاکنون در کرملین بوده‌اید؟
کراستف: نه، من ولادیمیر پوتین را در سوچی ملاقات کردم، در حاشیه یک کنفرانس، ‏کوتاه پس از اشغال کریمه. پرزیدنت به یک ضیافت شام دعوت کرده بود. یکی از ‏همکاران آمریکایی من نیز آنجا بود، همچنین صدراعظم اتریش و وزیران خارجه فرانسه و ‏اسرائیل. خیلی زود برای همه روشن شد که پوتین این احساس را دارد که او را به کل بد ‏فهمیده‌اند. او از کین‌توزی غرب و زهدفروشی و ریاکاری آن سخن گفت. اینکه نمی‌فهمند ‏که کریمه روسی است. این استدلال‌ها را امروز هم می‌شنویم، اما نمی‌توانم بگویم که آن ‏زمان این نجات‌بخشی مسیحایی در او وجود داشت.‏

اشپیگل: و چرا امروز وجود دارد؟
کراستف: وقتی آدمی ۲۰ سال تمام در رأس قدرت یک حاکمیت خودکامه باشد، دیگر کسی ‏شهامت مخالف‌گویی ندارد. تو یک سیستمی ساخته‌ای و خودت تبدیل به سیستم شده‌ای، و ‏در تصور تو دیگر نمی‌گنجد که تمام کشور این گونه نیست. تو حتا نمی‌توانی تصور کنی ‏که کسی می‌تواند وجود داشته باشد که جانشین تو شود و نقش تو را برعهده گیرد. بنابراین ‏تو خودت باید تمام مسائل را حل کنی، تا زمانی که وجود داشته باشی. روسیه مدت‌هاست ‏که برای پوتین یک «ملت» به معنای رایج کلمه نیست، بلکه به نوعی، یک پیکر تاریخی ‏با قدمت ۱۰۰۰ ساله است.‏

اشپیگل: شما چه درک و حسی از پوتین داشتید؟
کراستِف: بسیار هوشمند و سریع، رک و مستقیم، مقابله‌جو. ریشخندگر، وقتی با غربی‌ها ‏حرف می‌زند. اما این‌ها چیزهای کوچکی است که بیش از هر چیز خصوصیات انسان‌ها را ‏فاش می‌کنند. درباره وضعیت دونباس مانند یک مأموری که در مأموریت برون‌مرزی است ‏گزارش می‌داد، که می‌داند، در کدام روستا چند نفر آدم زندگی می‌کنند و وضعیت آنجا ‏چگونه است. اینکه در دولت اوباما بیشتر زنان هستند که مسئول سیاست روسیه هستند، و ‏این را تلاشی عامدانه می‌دانست که می‌خواهند او را تحقیر کنند. می‌گوید غرب زهدفروش ‏و ریاکار است، اما او خود وسوسه آن شده و بازتاب آن را در بسیاری کنش‌های دولت ‏روسیه می‌توان دید. آیا شما می‌دانستید که بیانیه او در مورد اشغال کریمه در بخش‌هایی از ‏آن مو به مو بیانیه استقلال کوسوو است که غرب از آن حمایت کرد؟ و یا اینکه حمله به ‏کی‌یف با تخریب برج تلویزیون آغاز شد، همان گونه که ناتو ۱۹۹۹ در بلگراد برج ‏تلویزیون را مورد حمله قرار داد؟

اشپیگل: چرا این کار را می‌کند؟
کراستِف: برای اینکه می‌خواهد به ما یک درس بدهد. برای اینکه می‌خواهد به ما بگوید: ‏من از شماها یاد گرفتم؛ حتا وقتی که درست همان کاری را می‌کند که به خاطرش از ما ‏متنفر است. در آن شب در سوچی، بسیار برافروخته بود از اینکه اشغال کریمه را با اشغال ‏منطقه سودت توسط هیتلر در سال ۱۹۳۸ مقایسه کرده‌اند. پوتین در چارچوب ‏همانندانگاری‌ها و انگاره‌های تاریخی زندگی می‌کند. آن‌کس که دشمن روسیه جاودان است، ‏حتما باید یک نازی باشد. بدین گونه مناقشه دونباس به ناگهان تبدیل می‌شود به نسل‌کشی. ‏افراط‌گویی‌های پوتین چنان ابعاد غول‌آسایی پیدا می‌کند که دیگر در هیچ بُعدی از واقعیت ‏نمی‌گنجد. او خود را گروگان و اسیر زبان خود کرده است.‏

اشپیگل: آیا پوتین انسان خشمناکی است؟
کراستف: او مدام از خیانت و فریب حرف می‌زند. توسط غرب. توسط برخی از ‏جمهوری‌های سابق شوروی. در سال ۲۰۰۸ در میانه جنگ علیه گرجستان، او ملاقاتی ‏دارد با الکسی وِنِدیکتف، رئیس رادیوی “اکو مسکوی” که تا تعطیل شدن آن در هفته گذشته ‏یکی از آخرین رسانه‌های منتقد کشور بود. پوتین می‌پرسد، آیا ونِدیکتف می‌داند که او، ‏پوتین، قبلا چکاره بوده است. ونِدیکتف پاسخ می‌دهد، آقای پرزیدنت، همه ما می‌دانیم شما ‏از کجا می‌آیید. پوتین می‌پرسد، آیا می‌دانید که ما در شغل قبلی‌مان با خائنان چکار ‏می‌کردیم؟ ونِدیکتف می‌گوید، بله می‌دانیم. و آیا می‌دانید که اصلا من چرا با شما صحبت ‏می‌کنم؟ برای اینکه شما یک دشمن هستید و نه یک خائن! از دید پوتین، اوکراین بزرگترین ‏جنایت را مرتکب شده: اوکراین به روسیه خیانت کرده است.‏

اشپیگل: در رمان‌های جاسوسی ژان لوکاره همه چیز حول خیانت دور می‌زند.‏
کراستِف: البته باید این را هم گفت که رسانه‌های غربی در ارائه یک تصویر غلط از پوتین ‏سهم دارند. نخست اینکه می‌گویند پوتین فاسد است. بله، درست است. اما آیا این سیاست او ‏را توضیح می‌دهد؟ پوتین ۲۰ سال است که رهبر یک قدرت هسته‌ای است. او در ‏چارچوب مفاهیمی مانند تاریخ، خیانت و کین‌توزی فکر می‌کند. برای چنین کسی، فساد، ‏تنها یک ابزار قدرت است. شاید که پول برای پوتین جوان مهم بوده، اما الان دیگر چنین ‏نیست. دوم اینکه می‌گویند پوتین یک بازیگر کلبی‌مسلک(ریشخندگر) است، کسی که شگرد ‏می‌زند. پوتین در سال ۲۰۱۱ گفت که اعتراضات علیه او در روسیه از سوی سفارت ‏آمریکا سازماندهی شده بود. برای تحلیل‌گران غربی این یک پروپاگاندا بود، زیرا او خود ‏می‌داند که چنین چیزی واقعیت ندارد. در آن ضیافت شام برای من روشن شد که او واقعا ‏به این اعتقاد دارد. با درکی که او از تاریخ دارد، رویدادها هرگز خودانگیخته اتفاق ‏نمی‌افتند. وقتی انسان‌ها تظاهرات می‌کنند، او نمی‌پرسد، چرا آنها به خیابان آمده‌اند؟ او ‏می‌پرسد: چه کسی آنها را به خیابان فرستاده است؟ اگر ما او را با همان واژه‌هایی که به ‏کار می‌برد بپذیریم، دیگر او برای ما غافلگیرکننده نخواهد بود. اگر مقاله جستارگونه او در ماه ‏جولای سال گذشته را خوانده باشیم که در آن می‌نویسد، اوکراینی‌ها و روس‌ها یک ملت ‏هستند و او هرگز اجازه یک اوکراین ضدروسی را نخواهد داد، دقیقا درخواهیم یافت، که ‏چه اقدامی را در پیش دارد. و سوم اینکه می‌گویند پوتین فردی است که بسیار استراتژیک ‏و تاکتیکی عمل می‌کند

اشپیگل: یعنی شما فکر نمی‌کنید که او عقلانی عمل می‌کند؟
کراستِف: این یعنی اینکه، پوتین ساعت‌ها پای تلویزیون پایان سرنوشت قذافی را به تماشا ‏نشسته است. در آن زمان تصمیم‌های او که ریاست‌جمهوری را برخلاف آنچه که قبلا ‏برنامه‌ریزی شده بود، از مدودف دوباره پس بگیرد، در واقع واکنشی بود به این‌که ‏نمی‌خواسته به این سرنوشت دچار و به دست مردم کشورش اعدام شود. با انسان‌هایی که ‏حساب‌شده ریشخندگر هستند می‌توان از در معامله وارد شد، زیرا می‌دانند که سودش به ‏خود آنها هم می‌رسد. اما پوتین به نظر می‌آید با کهولت سن رادیکال‌تر شده است، شاید هم ‏در دوران انزوای کووید. او خود را در یک مأموریت می‌بیند و دیگر مقوله‌ای به نام ‏اجتناب از ریسک در ذهن او جایی ندارد. شاید این قضیه کمی روان‌شناختی به نظر بیاید، ‏اما پوتین جزو آخرین نسل‌های دوران شوروی است. شغل او به عنوان مأمور کا‌گ‌ب در ‏این بود که از اتحاد شوروی دفاع و حفاظت کند. اما او و همکارانش نتوانستند از شوروی ‏دفاع کنند. اتحاد شوروی فروپاشید، بدون جنگ، بدون دخالت خارجی، یک‌شبه. پوتین و ‏کا‌گ‌ب نفهمیدند که اصولا آنجا چه اتفاقی افتاد. آنها ناکام ماندند. من فکر می‌کنم، در اینجا ‏یک عقده گناه شدید نقش دارد.‏

اشپیگل: پوتین در آن زمان در آلمان شرقی مستقر بود.‏
کراستِف: و همین قضیه را جالب‌تر می‌کند. خیلی دشوار است که شما کشور خود را ترک ‏کنید، و در حالی که دگرگونی عظیمی در آنجا دارد رخ می‌دهد، در آنجا حضور نداشته و ‏خارج از کشور باشید. از بیرون نگریستن به رویدادهای داخل، مسئله را به گونه‌ای ‏اسرارآمیز جلوه‌گر می‌کند و یا نوعی توطئه در رویدادها می‌بینید که قابل درک نیستند. اما ‏آنچه که او تجربه و درک کرد، شور و هیجان ملی در آلمان بود، زمانی که دیوار ‏فروریخت، چون خودش آنجا بود. در این مقاله جستارگونه می‌نویسد، دیواری ایجاد شده ‏میان اوکراین و روسیه، و این دیوار باید فروریزد. بنابراین آنچه که الان دارد در اوکراین ‏رخ می‌دهد، نوع پوتینی تجدید وحدت است.‏

اشپیگل: خیلی تراژیک به نظر می‌رسد.‏
کراستِف: تراژدی در این است که ما با یک روند بازاستعماری پرخشونت اوکراین ‏سروکار داریم و نه یک تجدید وحدت مسالمت‌آمیز. این سوءتفاهم در مورد این‌که کارکرد ‏دنیا چگونه است، در پوتین یک شوربختی ایجاد می‌کند. او به واقع معتقد است که این ‏جنگ نیست، بلکه یک “عملیات ویژه” است، زیرا در میان یک خلق واحد نمی‌تواند جنگی ‏رخ دهد. و کسانی که به او می‌گویند که چنین نیست، اصلا باورشان نمی‌کند. پوتین خود را ‏پدر ملت روسیه می‌داند. اما این اشغال کریمه و دونباس بود که یک هویت اوکراینی آفرید ‏که مبتنی است بر دو اصل: علیه روسیه بودن و علیه پوتین بودن. حال او در وضعیتی ‏قرار دارد، که ما از ادبیات روسیه می‌شناسیم، آنجا که پدر به پسر می‌گوید: من تو را ‏آفریدم، اما باید تو را بکشم. پوتین هم‌زمان درست همان هویت روسی را نابود می‌کند که ‏تمام وقت دارد از آن حرف می‌زند. در سال ۲۰۱۴ بخش بزرگی از روس‌ها از اشغال ‏کریمه پشتیبانی کردند. اما آنها فقط تماشاچیانی بودند که کف می‌زدند. اما حالا سربازان ‏روس نه تنها باید بمیرند، بلکه باید کسانی را نیز بکشند که پوتین آنها را برادرانشان نامیده ‏بود. و مردم هم زیر فشار تحریم‌ها قرار دارند.‏

اشپیگل: آیا زلنسکی چیزی مثل آنتی‌پوتین است؟
کراستِف: پوتین تجسم روسیه است، اما در اوکراین تاکنون کسی نبوده که تجسم این کشور ‏باشد. از دو هفته پیش، این مناقشه، نبرد میان دو مرد است. ویدئوی معروفی هست از ‏آخرین دقایق حضور مرزبان اوکراینی در اسنیک آیلند در دریای سیاه که از سوی یک کشتی ‏روسی تهدید می‌شوند و خطاب به دشمن می‌گویند: ‏Go fuck yourself‏. این من را به ‏یاد قلعه برست در جنگ میهنی اتحاد شوروی علیه آلمان هیتلری می‌اندازد. آنها ۴۰ روز ‏تمام در محاصره آلمانی‌ها بودند، اما سربازان شوروی تسلیم نشدند، و این در حالی بود که ‏واحدهای آلمانی به پشت دروازه‌های مسکو رسیده بودند. حال زلنسکی در کی‌یف ایستاده و ‏می‌گوید: ما اینجا در مخفیگاه هستیم. ما از کی‌یف دفاع می‌کنیم. و ما پیروز خواهیم شد، ‏زیرا که ما در طرف درست ایستاده‌ایم. اسطوره اتحاد شوروی در مبارزه قهرمانانه علیه ‏نازی‌ها، در واقع در پوتین نیست که تجسم پیدا می‌کند، بلکه در زلنسکی است.‏

اشپیگل: نقش‌ها عوض شده؟
کراستِف: دقیقا. پوتین می‌خواست به لشکرکشی خود به اوکراین با این داعیه مشروعیت ‏ببخشد که روسیه باید یک بار دیگر علیه نازی‌ها از خود دفاع کند. اینکه تمام مدت از ‏نازی‌زدایی در اوکراین حرف زده می‌شود، علتش همین است. اما در واقع این رئیس‌جمهور ‏یهودی است که دست بالا را دارد.‏

اشپیگل: آیا فکر می‌کنید مردم روسیه این دخالت نظامی را تأیید می‌کنند، همانند اشغال ‏کریمه؟
کراستِف: روس‌های زیادی هستند که خوششان نمی‌آید از آنچه روی می‌دهد، و این‌ها حتما ‏نباید حامی پوتین باشند، از فساد و فشارهای سیاسی رنج می‌برند، اما تاکنون تسلیم و مطیع ‏شده‌اند، چون فکر می‌کنند وضعیت همین است که هست و همیشه هم همین طور بوده. آنها ‏زندگی خودشان را داشته‌اند و علاقه‌ای هم به سیاست ندارند، و فکر می‌کنند آلترناتیو پوتین ‏چه می‌تواند باشد؟ آیا بعد از او بهتر خواهد شد؟ اما ما باید صادق باشیم: حتا همین ‏روس‌ها، همیشه هم چندان خشنود نیستند که غرب چگونه با آنها رفتار می‌کند، و آنها ‏خوششان نمی‌آید که اوکراین روزی در ناتو پذیرفته شود. روسیه این طوری است. اما این ‏جنگ، جنگ روس‌ها نیست، این جنگ پوتین است. تمام این حامیان غیرسیاسی پوتین در ‏میان مردم، که خود را مخاطب حس می‌کنند وقتی پوتین می‌گوید روسیه باید از نو به پا ‏خیزد و به خود افتخار کند، حال برای اولین بار دردناک‌ترین پرسشی که می‌توان از یک ‏رهبر خودکامه کرد را مطرح می‌کنند: آیا او می‌داند چه کار دارد می‌کند؟ آیا هنوز ‏عقل‌اش سر جایش هست؟

اشپیگل: تصویری از پوتین هست در کنار میز دراز و بزرگ، بسیار دور از طرف ‏گفت‌وگویش. آخرین عکس او را در آغاز تهاجم نظامی با مشاوران کرملین نشان ‏می‌دهد. این تصاویر نباید اتفاقی بوده باشند. اما پوتین با این تصاویر چه می‌خواهد ‏بگوید؟
کراستِف: به نظر می‌آید در پیرامون او باید یک وسواس کووید حاکم باشد. از سوی دیگر، ‏پوتین همیشه به عنوان فردی درک می‌شده که بسیار دور است از مشاورانش، از نخبگان ‏سیاسی. نوعی تنهایی پیرامون او وجود دارد که به نوعی منطبق با تنهایی روسیه است. ‏تنهایی روسیه دغدغه او نیست، برای اینکه خودش هم تنهاست. او خود را یگانه کسی ‏می‌داند که واقعا می‌فهمد دنیا از چه قرار است. من با دیدن ویدئوی ملاقات او با شورای ‏امنیت ملی روسیه شوکه شدم. تمام این چهره‌های مهم که از قرار معلوم نمی‌دانستند چه ‏انتظاری از آنها می‌رود، و خودشان را ناراحت حس می‌کردند، چون برایشان واضح بود ‏که باید از هر گونه مخالفت‌خوانی اجتناب می‌کردند، هر چند که برخی از آنها باید نگران ‏می‌بودند، چون روسیه در مسیر یک خودویرانی گام گذارده بود. و آخر اینکه این سلطه ‏تحقیر و پرخاشگری پوتین که آشکارا نشان می‌داد با نظر آنها موافق نیست و برایش کاملا ‏بی‌اهمیت است که اینها اصلا چه می‌گویند.‏

اشپیگل: اما معنای این جلسه چه بود؟
کراستِف: می‌خواست به دنیا نشان دهد که این افراد بی‌گناه نیستند. می‌خواست آنها را هم در ‏مسئولیت سهیم کند. و من یک چیز دیگر هم یاد گرفتم: اینکه الیت روسیه احتمالا بیشتر ‏غافلگیر شده تا ما در غرب. من فکر می‌کنم، سیاست دولت آمریکا که اطلاعات ‏سرویس‌هایش را به طور رادیکال علنی ساخت، به این امر کمک کرد که روایتگری پوتین ‏به کل فروریزد.‏

اشپیگل: کدام روایتگری؟
کراستِف: اینکه روسیه یک قربانی است. می‌توان از دولت اوکراین انتقاد کرد، غرب را ‏رد کرد؛ اما وقتی کسی می‌گوید زلنسکی یک نازی است، نه تنها پوچ و احمقانه است، ‏بلکه بنیان روشنگرانه و اخلاقی جهان پس از جنگ جهانی دوم را نابود کرده است. یکی ‏از مهم‌ترین قواعد می‌گوید: نازی‌گری را نباید به امری پیش‌پاافتاده بدل کرد. و او یک ‏قاعده مهم دیگر بازمانده از زمان جنگ سرد را هم نقض کرد و آن سخن راندن از سلاح ‏اتمی بود. سلاح‌ها آنجاست، همیشه هم آنجا بوده. ما می‌دانیم که روسیه آن را دارد، می‌دانیم ‏که آمریکا هم دارد. اما سیاستمداران در طول ۳۰ سال گذشته به این توافق رسیده بودند که ‏به آن موضوعیت ندهند، چه رسد به اینکه با آن دست به تهدید بزنند. در سومین روز ‏جنگ، زمانی که پیشروی‌ها کند می‌شود، پوتین شروع می‌کند به تهدید اتمی. و اینکه ‏اوکراین می‌توانسته این سلاح‌ها را تهیه یا تصاحب کند. این، هم بیرحمانه و هم کمی ‏احمقانه است: وقتی تو به یک نرمش از سوی غرب امید بسته‌ای، بنابراین باید داستانی ‏ارائه دهی که حداقل از تو بپذیرند. ولی چنین داستانی وجود ندارد.‏

اشپیگل: آیا پوتین چنان تنهاست که در سکوت می‌تواند روی دکمه اتمی فشار دهد؟
کراستِف: تنهایی او می‌تواند به جایی برسد که هر کاری از او بربیاید. از سوی دیگر: ‏وضعیت چنان چالش‌برانگیز است که او می‌تواند خود را به “دیوانگی نیکسون” بزند.‏

توضیح اشپیگل: گفته می‌شود ریچارد نیکسون در زمان جنگ ویتنام برای مدتی این ‏استراتژی را پی گرفت که خود را دیوانه و خشمگین جا بزند، و اینکه امکان دارد سلاح ‏اتمی بکار ببرد با این هدف که ویتنام شمالی را به عقب‌نشینی وادارد. چنان که می‌دانیم ‏این تاکتیک موفق نبود. از سوی دیگر، نیکسون احتمالا واقعا هم کمی خارج از خط ‏می‌زد – به دلیل افسردگی، بی‌خوابی و الکل.‏

کراستِف: من نمی‌دانم پوتین سلاح اتمی را به کار خواهد بست یا نه. در کنفرانس امنیتی ‏مونیخ سخنان ژنرال آمریکایی پترئوس را شنیدم، کسی که چندین حمله نظامی را فرماندهی ‏کرده است. او گفت، من می‌دانم چطور می‌توان این کار را کرد. نظامیان تمرکزشان بیشتر ‏بر روی ظرفیت‌هاست. این نکته، اگرچه مخالف شیوه فکر کردن من است، اما روشی ‏نسبتا عقلانی است. پترئوس گفت، پوتین تمام ظرفیت‌ها برای یک دخالت نظامی را دارد، ‏و به همین دلیل این احتمال بالاست که او این کار را بکند. فیونا هیل، که کتابی درخشان ‏درباره پوتین نوشته، اخیرا در یک مصاحبه گفته است: پوتین درست همان کاری را انجام ‏می‌دهد که می‌گوید این کار را انجام خواهد داد. در ویدئوی ملاقاتش با شورای امنیت ملی ‏روسیه، پوتین یک پیام دیگر را نیز می‌خواهد برساند: اینکه آیا جدا کسی باور دارد که این ‏آدم‌ها [اعضای شورای امنیت ملی] جلوی من را خواهند گرفت؟ آدم‌هایی که اصلا مظنون ‏نیستند به اینکه غرب را چیز خوبی می‌دانند، بلکه تنها اعتقاد دارند که شاید راه‌های بهتری ‏برای برخورد با اوکراین وجود داشته باشد تا نابود کردن آنها و کشتن زلنسکی.‏

اشپیگل: تحلیلگران معتقدند که پوتین غافلگیر شده از اینکه نقشه‌هایش آن طور که ‏تصور می‌کرده پیش نرفته است.‏
کراستِف: برای اینکه اوکراینی‌ها مقاومت به خرج می‌دهند و زلنسکی در کی‌یف مانده ‏است. پوتین باید این واقعیت را دریابد که تنها با کشتن زلنسکی قضیه تمام نمی‌شود. ‏اوکرائینی‌های عادی، هر جای کشور، در مقابل سربازان روسی ایستاده‌اند و فریاد می‌زنند: ‏برگرد برو! اینجا چکار می‌کنید؟ و سربازان روس پاسخی ندارند. تحریم‌ها هم او را ‏غافل‌گیر کرده است. تصور پوتین از غرب تا اندازه‌ای مثل یک کاریکاتور است. انگار که ‏او را به یاد وضعیت آخرین روزهای اتحاد شوروی می‌اندازد. بر سر ما چنین آمد، حالا بر ‏سر آنها این اتفاق می‌افتد. آنها نابود خواهند شد. پوتین فکر می‌کرد که اروپا از اتخاذ ‏تصمیم‌های سخت فرار می‌کند. اما تحریم‌های سخت همه چیز را تغییر داد. این تحریم‌ها ‏زندگی روزمره طبقه متوسط روسیه را دستخوش تغییر کرده. تا دیروز تماشاچی بودند، ‏حال سیاست پوتین را لمس می‌کنند.‏

اشپیگل: طبقه متوسط روسیه می‌تواند رادیکالیزه شود. علیه پوتین. بر له پوتین.‏
کراستِف: من در دوران پاندمی هم زیاد سفر کردم. هیچ چیز غم‌انگیزتر از فرودگاه‌های ‏خالی از آدم نبود. حال جنگ، انسان‌ها را به خیابان‌ها کشانده. اوکراینی‌هایی که در حال ‏فرار هستند، اروپایی‌هایی که تظاهرات می‌کنند. و یک ویدئویی از مسکو هست که گروه ‏بزرگی از آدم‌ها را نشان می‌دهد که یک روز پیش از تعطیل شدن فروشگاه ایکئا (‏IKEA‏) ‏در برابر آن تجمع کرده‌اند. آنها می‌خواسته‌اند آخرین خریدشان را از این فروشگاه بکنند. ‏خرید از ایکئا جزو سبک زندگی روس‌هاست، که همان گونه که آنها را از واقعیت ‏خودکامانه بیرون می‌کشد، به همان شکل که به آلمان و مناطق اسکی زمستانی اروپا سفر ‏می‌کنند و تابستان را در سواحل دریای مدیترانه می‌گذرانند.‏

اشپیگل: آنها بخشی از یک طبقه متوسط جهانی بودند که می‌خواستند مانند بقیه به ‏خوبی زندگی و سفر کنند.‏
کراستِف: و به ناگهان انگاری که جزیره‌ای از خشکی جدا می‌شود و در اقیانوس فرو ‏می‌رود. و هیچ کس نمی‌داند که بازگشتی وجود خواهد داشت یا نه. این دگرگونی‌هایی که ‏آنها تجربه می‌کنند را نباید چندان ساده گرفت. آنها می‌دانند که بازگشت، زمانی طولانی نیاز ‏دارد، و تازه اگر بشود. این است تفاوت میان پاندمی و جنگ. به حق، این امید وجود داشت ‏که پس از پایان پاندمی زندگی عادی از سر گرفته شود. اما پس از این جنگ، آنها ‏درخواهند یافت که بازگشتی در کار نیست. و روس‌ها؟ آنها حتما نخواهند گفت، چیز مهمی ‏نیست، چیز تراژیکی اتفاق نیفتاده است. شاید که یک آتش‌بس برقرار شود و یا شاید حتا ‏یک قرارداد صلح امضا شود، اما آیا غرب تحریم‌های خود را برخواهد گرداند؟ آیا مردم ‏اروپا به راحتی فراموش خواهند کرد؟ این‌که در داروخانه‌های وین برای چندین روز ماده ‏یُد کمیاب شده بود و پیدا نمی‌شد؟ جهان ما تغییر کرده است. ما یک جهان پس از جنگ ‏بودیم و حال به جهان پیش از جنگ بدل شده‌ایم. این تغییر است، تغییری که در ذهن ‏انسان‌ها رخ داده است.

اشپیگل: آیا اوکراین باید جنگی بکند که قادر به پیروزی در آن نیست؟
کراستِف: دانشگاه هاروارد پژوهشی دارد در باره پایان جنگ‌های نامتقارن. در پایان سده ‏نوزدهم تقریبا آن طرفی پیروز بود که زور نظامی بیشتری داشت. در نیمه دوم سده بیستم ‏اما ۵۵ درصد پیروزی‌ها نصیب طرفی ‌شد که از نظر نظامی ضعیف‌تر بود. آیا کسی ‏حساب می‌کرد که افغانستان می‌تواند در برابر آمریکا ایستادگی کند؟ من معتقدم که اوکراین ‏در درازمدت دوام نخواهد آورد، اما همچنین معتقدم که اشغال درازمدت اوکراین امکان‌پذیر ‏نیست. آن‌هم به خاطر مقاومت‌هایی که باید انتظارش را داشت و نیز هزینه گزاف اقتصادی ‏یک چنین اشغالی. این برای پوتین پارادوکس وحشتناک این جنگ است. تنها چیزی که ‏جهان در طول هفته‌های گذشته آموخته، این است که روس‌ها و اوکراینی‌ها این‌همان مردم ‏نیستند. اوکراینی‌ها به نحوی از انحاء حتا حاضرند، به بهای فروپاشی دولت‌شان، هویت ‏خود را به چنگ آورند.‏

اشپیگل: این دیگر کمی رومانتیک است.‏
کراستِف: الان همانند وضعیت سده نوزدهم است. روسیه در مقام یک قدرت امپراتوری ‏کلاسیک. و اوکراین در جنگ ضداستعماری علیه آن. و البته که با یک وضعیت ‏رومانتیک روبرو هستیم. تکرار می‌کنم: بر اساس روایت‌گری روسی برای جنگ، ‏اوکراینی‌ وجود ندارد، چون همه روس هستند، و دشمنان، نازی‌ها و آمریکا. بنابراین، ‏تنها روس‌ها هستند و ضدروس‌ها.‏

اشپیگل: شما مدت‌هاست که در زمینه رابطه میان سیاست و جمعیت‌شناسی تحقیق ‏می‌کنید. آیا این مسئله در اینجا نقشی دارد؟
کراستِف: بدون تردید. پوتین به نوعی یک نقطه ثابت جمعیت‌شناختی دارد. از زمان انتشار ‏مقاله جستارگونه او در تابستان گذشته، بارها از این صحبت کرده که روسیه می‌توانسته ‏بدون انقلاب و فروپاشی اتحاد شوروی ۵۰۰ میلیون نفر جمعیت داشته باشد. او معتقد است ‏که روسیه به زنان و مردان اوکراینی نیاز دارد تا بتواند در یک جهان جدید موجودیت خود ‏را حفظ کند. از آن گذشته، از قرار معلوم پاندمی به بهای جان یک میلیون روس تمام شده ‏است و کاهش نرخ زاد و ولد را هم باید به آن افزود. روسیه کشوری است بسیار پهناور که ‏جمعیت آن رو به کاستی گذارده است؛ اگر چه مهاجران کاری زیادی به آن سرازیر ‏می‌شوند که اغلب‌شان از آسیای مرکزی‌اند، اما هسته اسلاو کشور رو به فروکش است. از این ‏رو بلاروس و اوکراین می‌توانند وعده‌ای باشند برای نوعی تثبیت جمعیت‌شناختی. مسئله بر ‏سر اوکراین نیست، مسئله بر سر اوکراینی‌هاست.‏

اشپیگل: آیا پوتین قومی-نژادی فکر می‌کند؟
کراستِف: پوتین فکر می‌کند که روسیه برای خودش یک تمدن است. پوتین حرفه خود را ‏به عنوان یک مأمور کا‌گ‌ب آغاز کرد. او یک ناسیونالیست به معنای کلاسیک نبود. ‏می‌گویند او به شدت متأثر از خاطرات ژنرال دنیکینس است، یکی از افسران فرمانده ارتش ‏سفید که در جنگ داخلی دهه ۱۹۲۰ از بلشویک‌ها شکست خورد. پوتین در نطقی که به ‏مناسبت اعلان جنگ به اوکراین کرد، برای نخستین بار میراث شوروی روسیه را نیز ‏مورد حمله قرار داد. گفت این لنین بود که اوکراین را آفرید. این سخنان یک ناسیونالیست ‏بود، یک ضدبلشویک.‏

اشپیگل: چگونه می‌توان از یک جنگ داغ، یک جنگ سرد ساخت؟
کراستِف: وقتی در پایان، هر دو طرف فرسوده شده‌اند. شوربختانه فعلا هیچ طرف سودی ‏از یک توافق ندارد. پوتین کوتاه بیاید، کارش تمام است. به همین دلیل کار باید بالا بگیرد ‏تا اوکراینی‌ها مجبور به تسلیم شوند. برای اوکراینی‌ها بی‌طرفی و انصراف از عضویت در ‏ناتو می‌تواند قابل تصور باشد. اما حالا مسئله اینجاست: تنها شخصی که می‌تواند چنین ‏قراردادی را امضا کند، شخص زلنسکی است، زیرا او یگانه رهبر مشروع اوکراین است، ‏یگانه کسی که علیه پوتین جنگیده است. اما زلنسکی دقیقا آن فردی است که چنین قراردادی را ‏امضا نخواهد کرد. و به فرض هم که اوکراینی‌ها شرایط مسکو را بپذیرند، آنگاه تمام ‏تحریم‌های غرب باید ملغی شوند، و این بسیار دشوار خواهد بود.

شپیگل: آیا غرب واقعا آن‌گونه که نشان می‌دهد، سخت و محکم است؟
کراستِف: به هر حال تصمیم‌ها سخت‌تر از آنی است که غرب هرگز می‌توانسته تصورش ‏را بکند. حوزه سیاست قادر به این کار است، زیرا پشتش به مردم گرم است. اما این چه ‏مدت دوام خواهد آورد؟ این یک لحظه خاص است، نه تنها در لهستان و چک، بلکه کمی ‏دورتر حتا در ایتالیا و اسپانیا. واضح است که پوتین تکانه‌ای وارد کرده است. این توییت ‏وجود دارد که می‌گوید: پوتین موفق شد که در یک روز بی‌طرفی سوئدی و پاسیفیستی ‏آلمانی خاتمه پیدا کند.‏

اشپیگل: پوتین چه چیزی در غرب برانگیخت؟
کراستِف: همبستگی. انعطاف و توان انطباق با شرایط برای غلبه بر بحران ‏‏(‏resilience‏).‏

اشپیگل: اروپا همچنان نفت و گاز از روسیه وارد می‌کند.‏
کراستِف: نفت هم به زودی تحریم خواهد شد. و گاز؟ غرب می‌تواند آن را متوقف کند، ‏پوتین می‌تواند آن را قطع کند. اوکراین می‌تواند خط لوله را منفجر کند. هر اتفاقی هم که ‏قرار است بیفتد، و به همین دلیل همه این‌ها جالب است: برای ما راه بازگشت به زمان ‏سابق وجود ندارد. “‏resilience‏” معنای دیگری ندارد جز اینکه: تو گزینه دیگری نداری. ‏چیزها همین طوری هستند که هستند. و ما نمی‌دانیم همه این‌ها به کجا ختم خواهد شد.‏

اشپیگل: تصمیم‌های اروپا می‌توانند بیش از هر چیز از روی هراس اتخاذ شده باشند. ‏آیا تصمیم‌های ناشی از رانش ترس، همیشه تصمیم‌های درست هستند یا برعکس؟
کراستِف: البته که ترس نقش دارد. ما دو نوع تهدید داریم: منشاء یکی انسان است و منشاء ‏دیگری طبیعت. قدرتِ بسیجِ پوتین بزرگتر از تغییرات اقلیمی است.‏

اشپیگل: چون یک دشمن شناسایی شده است.‏
کراستِف: این بحران، چندین قالب ذهنی را به کل درهم شکست. آلمانی‌ها دو گاو مقدس را ‏سر بریدند: نورداستریم۲ نماد سوداگری (مرکانتالیسم) آلمان، و پاسیفیسم نماد اخلاق‌گرایی ‏‏(مورالیسم) آلمان. حتا قالب‌های ذهنی در شرق اروپا هم به ناگهان غیب شد. شرق اروپایی ‏که همدلی و همدردی نمی‌شناخت، به ناگهان اشباع شده از میزبانی آوارگان جنگ‌زده. همه ‏این‌ها به این خاطر است که به ناگهان یک دشمن قابل شناسایی وجود دارد. دولت لهستان ‏طی چند هفته گذشته به ناگهان دموکرات‌تر نشده، بلکه دریافته است که تهدید واقعی ‏حاکمیت ملی آنها نه از سوی بروکسل، بلکه از سوی مسکو است.‏

اشپیگل: و آمریکا؟
کراستِف: من فکر می‌کنم که تحریم‌های شدید آمریکا کمتر برای این است که بخواهند ‏اوکراین را نجات دهند. آمریکا در اینجا بیشتر استراتژیک است تا احساسی. آنها با تحریم‌ها ‏می‌خواهند تایوان را نجات دهند، به این صورت که هزینه‌ها را برای چین ردیف کنند، اگر ‏بخواهد دست به یک دخالت نظامی بزند.‏

اشپیگل: پوتین چه پایانی خواهد داشت؟ روس‌ها به نافرمانی و سرکشی چندان شهرتی ‏ندارند.‏
کراستِف: انسان‌ها می‌میرند، و پوتین یک استثنا نیست. دگرگونی‌ها چنان عظیم خواهد بود ‏که رژیم برای حفظ بقا مجبور به تغییر خود خواهد بود، چنان که در سطح اروپا نیز رخ ‏خواهد داد. اقتصاد ما خود را تغییر خواهد داد، چنان که درک ما از آزادی و دموکراسی ‏تغییر خواهد کرد. از هم‌اکنون سیاست رسانه تغییر کرده تا با ضداطلاعات روسیه مقابله ‏کند. این‌ها پیامد خواهد داشت.‏

اشپیگل: منظورتان چیست؟
کراستِف: ما راشا تودی و بقیه را می‌بندیم. ما کمتر روادار خواهیم بود.‏

اشپیگل: یعنی به آزادی بیان پشت می‌کنیم؟
کراستِف: احتمالا. به توسط پاندمی و این جنگ، دولت نقشی بزرگتر برعهده خواهد گرفت. ‏در پاندمی، این دولت رفاه بود که به شهروندان می‌رسید و آنها را زنده و سرپا نگه ‏می‌داشت. در این جنگ، این دولت امنیتی است که نه تنها از شهروندان خود حفاظت ‏می‌کند، بلکه چیزی هم می‌تواند از آنها طلب کند، و آن دادن هزینه است. یکی از دوستانم ‏در یکی از بزرگترین دانشکده‌های رشته بازرگانی تدریس می‌کند. به او گفتم: تمام آنچه که ‏درس می‌دهی، بی‌معناست. به همان اندازه که ۱۹۹۰ تدریس سوسیالیسم علمی بی‌معنا بود. ‏جهانِ گلوبالیزاسیون و تجارت آزاد، جایی که اقتصاد هیچ اعتنایی به سیاست ندارد و ‏توجه‌اش فقط به معاملات خوب است، این جهان خواهد گذشت. ما نمی‌دانیم در روسیه ‏پساپوتین چه رخ خواهد داد، و یا در اروپا، که در یک برهه رمانتیک به سر می‌برد. اما ‏ما نباید بار دیگر مرتکب همان خطای ۱۹۸۹ شویم. آن‌زمان فکر می‌کردیم که شرق به کل ‏خود را دگرگون خواهد کرد، اما نه غرب. حال روسیه تغییر رویکرد اساسی خواهد کرد، ‏اما ما هم.‏

اشپیگل: آقای کراستف، برای این مصاحبه از شما ممنون هستیم.‏

* این گفت‌وگو را لوتار گوریس، عضو هیأت تحریریه اشپیگل انجام داده است.‏