نقد و بررسي كتاب از:

نقد و بررسي كتاب از:

مجید نوروزی[1]

عنوان اصلي کتاب: سنت و مدرنیته

نويسنده: سید اسدالله اطهری مریان[2]

 

این کتاب از سه فصل تشکیل شده است.نویسنده در فصل اول به کلیات مدرنیته و ایران می­پردازد. در فصل دوم اصول و مفاهیم محوری مدرنیته همانند لیبرالیسم، سکولاریسم، اومانیسم و اندیشه­های سیاسی متفکران دوره مدرنیته می­پردازد. در فصل سوم به خاستگاه­های تاریخی و معاصر ایران قبل از مدرنیته و در زمان ورود عناصر مدرنیته به ایران اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و.. می­پردازد و سپس به آرا روشنفکران ایران که تحت تاثیر مدرنیته و لیبرالیسم، تحولات فکری- سیاسی در ایران بنیان­گذاری کرده­اند، مورد بررسی قرار گرفته است.

این کتاب از نظریه اسپریگنز استفاده کرده است که دلایل آن را باید در موضوعاتی از قبیل جامعیت نظریه اسپریگنز، ظرفیت نظریه اسپریگنز در تجزیه و تحلیل رابطه سنت، تجدد و دنیای نوین (جهانی شدن)، جایگاه بحران در تحولات فکری و معرفتی جوامع و نقش بحران در نظریه اسپریگنز، جایگاه بحران در ارائه نظریات نوین و سپس ارائه راهکارهای عملی از جمله، در ایران سده معاصر و تأثیرگذاری مدرنیته در نظریه اسپریگنز و تأثیر این نظریه در تحولات فکری روشنفکران معاصر فرض کرد. البته نویسنده می­توانست از نظریه­های دیگری همانند بخش دوم نظریه مارشال برمن، نظریه مارکس، نظریه فئودالی، شیوه تولید آسیایی استفاده کند ولی آنها از جامعیت نظریه اسپریگنز برخوردار نیستند. 

برای فهم اندیشه سیاسی متفکران ایران، نظریه بحران اسپریگنز به مانند، یکی از مهمترین روش­های فهم اندیشه سیاسی مطرح است. اگر تفکیک روش اندیشیدن سیاسی و روش فهم سیاسی مفروض گرفته شود. بدون شک، نظریه بحران توماس اسپریگنز را باید در دسته دوم قرار داد. روش وی، راه قرائت اندیشه سیاسی را آموزش می­دهد، او از جمله سنت گرایان علم سیاست محسوب می­شود که قائل به بهره­گیری از روش­های تاریخی- فلسفی و انسان شناسی در مطالعات علوم سیاسی است. او همچنین چارچوبی نظری، فلسفی، منطقی و کاربردی ارائه می­دهد که به کمک آن می­توان منطق درونی هر نوع نظریه پردازی را کشف کرد.

از دیدگاه او، هدف نظریات سیاسی، فراهم ساختن بینش همه جانبه از جامعه سیاسی با نگاهی انتقادی به منظور درک و فهم پذیر شدن آن و رفع نارسایی­ها و کاستی­های آن و بازگردان سلامت به جامعه از طریق مواجهه با ریشه­های بی نظمی و غلبه بر آنها می­باشد. به عبارت دیگر می­توان هدف و غایت نظریات سیاسی از دید اسپریگنز را نوعی درمان روانی جامعه سیاسی دانست. از نظر متدولوژیک می­توان نظریه اسپریگنز را این طور ارائه دارد. که این نظریه چهار مرحله دارد و هر مرحله به مرحلی قبلی وابسته است. حال اگر شخصی دارای اندیشه و نظریه سیاسی منسجمی باشد باید اثبات کرد که آن نظریه در پاسخ به بحران زمانه بوده است. اهمیت این گزاره هنگامی نمایان می­شود که عدم ارتباط، یک نظریه با جامعه مورد نظر خویش آشکار گردد. همان طور که می­دانیم، هدف مرحله بازسازی جامعه در نظریات سیاسی، ایجاد رابطه­ای بین شخص و محیط سیاسی است. نظریات سیاسی محصول شرایط عینی و عقل عملی است و نه مشاهدات انتزاعی. آنها سلسله­ای از عقاید و برداشت­های سیاسی هستند که برای فائق آمدن انسان بر مشکلات سیاسی مطرح شده­اند. در حقیقت روند حرکتی آنان سیر از مشکلات به سوی راه حل است، و در صورتی که نظریه­ای پاسخی به بحران زمانه خویش در بر نداشته باشد، حداقل این است که از این نظریه نمی­توان برای فهم اندیشه سیاسی وی استفاده نمود. از آنجا که نظریه بحران در واقع پاسخی به بحران زمانه است، در نتیجه یک نظریه زمینه گرایانه محسوب می­شود و کاربرد آن در مورد متفکران متن گرا، صحیح نیست. در روش تحلیل منطقی به چارچوب اندیشه فرد و دستگاه فلسفی او اکتفا می­شود و در واقع به رابطه اندیشه فرد با زمانه او توجه نمی­شود. بر اساس این روش، هستی شناسی، معرفت شناسی و اندیشه شناسی همواره با هم سازگار است.

البته باید اندیشه­های مدرنیته در ایران تثبیت و نهادینه شوند. چرا که در جهان غرب بتدریج این اندیشه­ها در افکار و اذهان مردم و دولت غرب شکل گرفتند و سپس بر اساس این افکار نهادهای عینی و بیرونی تحقق یافتند. چنانکه می­توان به موضوع لیبرالیسم، دموکراسی، سکولاریسم و.. اشاره کرد. که البته همه اینها زائیده تفکراتی همانند اومانیسم، خردگرایی و فردگرایی هستند. یا سرمایه داری بتدریج در شکل گیری سکولاریسم و فردی شدن دین تأثیر­گذار بود البته باید خاطر نشان کرد که عین و ذهن رابطه دارند. یعنی تحولات بیرونی بتدریج می­تواند نگرش و دیدگاه­ها را متحول کند. در واقع رابطه انگیزشی دارند. ولی این تحولات ذهنی اعم از عقلانیت و اصلاحات دینی، نوع نگرش به ماهیت دولت، سکولاریسم، دموکراسی و ... است که می­تواند کارکرد دولت، حقوق شهروندی، توسعه، تعامل مثبت با نظام بین­الملل و... را دگرگون کند. اندیشه­های غربی و پایه­های تمدن غربی برای فهم پدیده مدرنیته است. اندیشه­هایی که در حوزه­های روشی، نظری و در عرصه­های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و علمی تکنولوژیک و در عرصه دموکراسی دگرگونی عمیق را موجب شدند. در مجموع تحولات عصر جدید، بدون تبیین عصر اصلاحات دینی قابل درک، توضیح و تفسیر نیست. با درک وضع ایران در عصر قاجاریه و دوران مشروطه ایران در این میان با توجه به تاریخ و تمدن کهن و فرهنگ غنی، چه سرنوشتی داشته و چگونه با امواج مدرنیته روبرو شد. در نتیجه افزایش گرایش علمی و عقلایی در تضعیف سنتها نقش اساسی ایفا کرد. در عین حال تعارض منافع قدرت های بزرگ در ایران، برخی اوقات مانع تحقق مدرنیته در ایران بود.

عقب ماندگی ذهنی و فساد روح ایرانی را می­توان چنین خلاصه کرد: 

*در تعطیلات تاریخی به سر بردن * فقدان حکومت ملی یا حکومت ایلی و قبیله­ای

* فقدان قانون * ترس و نا امنی و بی اعتمادی * فقدان عقلانیت و سنت گرایی محض

گر چه مؤلف به خوبی وضعیت ایران را توضیح داده است ولی بیشتر صحبت­ها دیگران را تکرار کرده است ضمن آنکه پراکندگی و تشتط مطالب در این بخش وجود دارد. در ضمن اینکه این وضعیت فرهنگی چه تأثیری برآیند. مدرنیته در ایران گذاشته است ابهام دارد. مؤلف می­توانست از نظریات دیگر همانند نظریه بازرگان، زونیس، جمیزبیل و... استفاده کند. هر یک از متفکران عصر مشروطه از متفکر یا متفکران غرب الگو گرفته اند. اکثر متفکران ایران تحت تأثیر فلاسفه فرانسه بوده­اند و به همین لیبرالیسم فرهنگی و سیاسی همانند کاهش قدرت سلطنت، قانون، مجلس، حقوق و... بیش از لیبرالیسم اقتصادی در ایران مورد استقبال قرار گرفت.

*ملکم خان تحت تأثیر متفکران انگلیسی از جمله جان لاک، ولتو، اکوست کنت و بیکن، تأکید بر روشنگری، نادیده گرفتن سنت، نظام استبدادی عامل اصلی مشکلات ایران، پذیرش کامل غرب، تجارت آزاد، حکومت سلطنتی قانونی.

* آخوندزاده تحت تأثیر مولیو، منتسکیو و روسو، تأکید آگاهی و قانون گرایی، خروج آگاهانه از سنت، سکولاریسم، عدم دخالت روحانیت در سیاست، لزوم سرنگونی استبداد.

* محمدخان سینگی تحت تأثیر منتسکیو، قانون گرایی، تجدد سیاسی و حمله به رهبران مذهبی، تشکیل پارلمان، توزیع قدرت.

* مستشار الدوله تحت تأثیر منتسکیو، مشکل اصلی ایران در ساختار سیاسی خودکامه، سازگاری اسلام و مدرنیته، قانون، تشکیل نظام سیاسی مطلوب بر اساس قانون (غرب، عرف و شریعت)

*طالبوف، تحت تأثیر جان لاک وروسو، ریشه­های عقب ماندگی در استبداد، لزوم گسترش علم و آموزش تشکیل حکومت سلطنتی مشروطه، تشکیل پارلمان، توزیع قدرت، لزوم گذار از فرهنگ استبدادی.

*میرزا آقاخان کرمانی، منتسکیو، روسو و تا حدودی افکار سوسیالیستی، همچون سوسیالیسم پارلمانی، لزوم رهایی از افکار و اندیشه­های سیاسی سنتی همچون حق الهی، تقلید و تبعیت از اعراب، تأکید بر پذیرش معیشت فرهنگی، ناسیونالیسم، رد استعمارگرایی غرب

باید خاطر نشان کرد که اصلاح دینی غرب و عصر مشروطه با یکدیگر شباهت­ها و تمایزاتی دارند.

الف) شباهت­ها

*وجود تنش­ها و افکار متضاد دینی، هم در ایران و هم در غرب چالش های فکری- دینی شکل گرفت در جهان اندیشه­های الهی در کنار اندیشه­های سکولاریستی غرب شکل گرفت در ایران هم از دموکراتیکی در کنار اندیشه­های سلطنت طلبانه ارائه شد. افکار نایینی و آراء فصل الله نوری

*تفاسیر و قرائت­های متفاوت در دین: در غرب و ایران قرابت­های متکثر از دین ارائه شد. اندیشه­های سکولاریستی، الهیات سنتی، الهیات مدرن، فردی کردن دین و...

* تلاش برخی متفکران در جهت عصری کردن دین در عین تلاش برخی برای بازگشت به گذشته در غرب اگوییناس، لوتر وکالون و ... تلاش کردند که دین را با مقتضیات روز غرب اعم از سرمایه داری دولت مدرن و... تطبیق دهند در ایران نیز متفکران همانند نایینی، آخوند خراسانی، مستشارالدوله و... چنین تلاش­هایی کردند.

* دغدغه دین داشتن و لزوم رهایی دین از چالش­های و مشکلات، هم متفکران و فلاسفه غرب همانند لوتر، جان لاک و ... و ایران همانند نایینی، مستشار الدوله و ... در ابتدا اندیشه­های ضد دینی نداشتند. چالش اساسی رهایی دین از چالش­ها، به روز کردن دین و پاسخگویی به مشکلات بود. گرچه یکی از نتایج چنین تفکراتی در غرب انفکاک دین از حکومت شد. در ایران منجر به افزایش چالش­های درون دین یو فقدان معمای دموکراسی در جامعه و حکومت شد.

ب) تفاوت­ها:

*اصلاح دینی غرب مبتنی بر اصلاحات اقتصادی و سرمایه داری بود در حالی که در ایران این تحولات پشتوانه اقتصادی وجود نداشت.

*ماهیت دین اسلام با دین مسیحیت و بی توجهی برخی روشنفکران و متفکران اسلامی به این موضوع

*اصلاحات دینی غرب خاستگاه داخلی داشت ولی اصلاحات دینی ایران تحت تأثیر غرب بود به عبارت دیگر به امور بیرونی بود که البته دین اسلام را با معمای پیچیده مواجه کرد.

*اصلاحات دینی غرب با اقتصاد و خصوصی سازی پیوند برقرار کرد ولی در ایران با صرف دموکراسی رهایی از استبداد

*اصلاحات دینی غرب پیوند خود را با سنت و تفاسیر سنتی قطع کرد ولی اصلاحات دینی در ایران این تفاسیر در برخی خوضوعات به سنت هماند نقد آزادی­های دینی وفادار ماندند.

*اصلاحات دینی غرب پشتوانه اومانیستی و فردگرایی داشت که نتیجه آن سکولاریسم و عرفی شدن بود. ولی در ایران این بنیادها مورد نقد مصلحان دینی قرار گرفتند به همین دلیل بیشتر نوسازی دینی و دموکراسی دینی مطرح شد.

*اصلاحات دینی غرب با پشتوانه سیاسی و مردمی برخوردار بود ولی در ایران چنین پشتوانه­ ای وجود نداشت.

*اصلاحات دینی غرب با گسست از گذشته شکل گرفت و از منطق جدیدی همانند منطق دکارتی برخوردار شده در صورتی در ایران یک تفسیر دموکراتیکی از دین اسلام ارائه گردید.

انتقادات؛

در ابتدا باید گفت که با توجه به چالش­های کنونی ایران از جمله سوال از ماهیت مدرنیته و مدرنیزاسیون در ایران و تداوم سوالات و ابهامات تاریخ معاصر ضروری است که آثار نوینی در این راستا منتشر شوند. اقدام نویسنده در این جهت ستودنی و قابل تقدیر است.

الف) اشکالات شکلی:

 *ادبیات ثقیل کتاب  *جمله بندی نادرست و غیر قابل فهم  *اشکالات ویراستاری

*عنوان بندی و تیتر بندی کم در کتاب  *عدم همخوانی برخی مطالب با عناوین 

*فقدان نتیجه گیری در کتاب  *فقدان جمع بندی در انتهای هر فصل

ب)اشکالات محتوایی:

*بهتر بود به جای عنوان ایران و مدرنیته از عنوان ایران و مدرنیسم یا رویارویی ایران و تجرد استفاده می­شد. (برداشت مفهومی از عنوان کتاب)

*گرچه ضروری بود که به غرب پرداخته می­شد ولی حدود چهل درصد کتاب به اندیشه­ها و تفکرات غرب از مایکاول، هابز،روسو و... پرداخته شده است. در صورتی به کلیات و ماهیت مدرنیته و لیبرالیسم پرداخته می­شد کفایت می­کرد. (فصل دوم کتاب به خصوص بخش­های ماکیاول، هابز و... به طور مثال بخش ماکیاول بیش از 12 صفحه است)

*درباره، ایران قبل از مدرنیته بسیار بحث صورت گرفته است. در کتاب از زمان ایران باستان تا قاجاریه بحث شده است که چندان ضروری به نظر نمی­رسد. (بنگرید به فصل دوم، از صفحه 194 تا 252 مربوط به ایران پیش از امیرکبیر است. که البته ضرورتی نداشته است. همچنین مشخص نیست در آن فصل، ایران صفویه با چه هدفی آمده است)

*مشخص نیست هدف نگارنده از تألیف این کتاب چیست. آیا تقابل ایران و مدرنیته است، یا صرفاً تاریخ نگاری مدرنیته در ایران است و اینکه چه ضرورتی داشته است که ایران به سمت مدرنیته حرکت کند. (این هدف در مقدمه کتاب و فصل سوم هم مشخص نیست. انتظار می­رفت که انتهای فصل سوم و نتیجه گیری به این موضوعات پرداخته شود)

*در اکثر مطالب بحث استدلالی صورت نمی­گیرد. به عبارت دیگر یک توضیحی از موضوعات است که بیشتر از سایر منابع استفاده شده است. (برای مثال بنگرید، بحث ماکیاول صفحات 106 تا 116، همچنین موضوع ایران و غرب صفحات 202 تا 203، موضوح احمد بهبهانی صفحات 224 تا 225،ب خش امیرکبیر صفحات 253 تا 271)

*گرچه بهره گیری از منابع بیشتر نقطه قوت کتاب است. اما باید گفت که بخش عمده­ای از این کتاب ارجاع است که حتی تجزیه و تحلیلی از آنها ارائه نشده است. (همانند بخش­های از صفحات 116 تا 117، 196 تا 197 و 205)

*از منابع مادر و کلاسیک بسیار کم استفاده شده است. بیشتر از منابع دست چندم متفکران و فلاسفه و روشنفکران استفاده شده است. (منابع مادر مثل، روح القوانین منتسکیو، شهریار مایکاول و غیره) منابع دست دوم مثل اندیشه غرب عالم، ولایت فقیه طباطبائی، اندیشه غرب عنایت و غیره ..) برای مثال بنگرید به اندیشه هانر که از کتاب لوایتان استفاده نشده است و از کتاب­های تیندر، دبل، کرونر و... استفاده شده است یا در بحث ماکیاول فقط یک ارجاع به کتاب شهریار داشت. یا در بحث نائینی حتی ارجاع به کتاب تنهیه الامه ایشان نیست. مجموع آنکه از آثار جدیدی همانند فقه و سیاست ایران معاصر و کتاب تجدد استفاده نشد.

*گرچه به نظر می­رسد که کتاب چند جلدی خواهد بود ولی بهتر بود که در این نوع کتابها موضعات جزیی و خاص مورد بررسی قرار بگیرند. تا نتیجه بهتری اخذ شود. ایران و مدرنیته یک موضوع کلی است اگر به جای مدرنیته، عقلانیت یا اومانیسم و ... اتخاذ می­شد.­ نتیجه علمی­تر و ملموس­تری گرفته می­شد. (این انتقاد برداشت مفهومی و البته کاربردی است که همه موضوعات و عناوین کتاب کلی هستند)

*اگر موضوع و دغدغه نویسنده تفکرات و نظریات روشنفکران بوده است صرفاً از صفحه 282 به بعد، به این موضوع پرداخت شده است. البته شاید در جلد دوم بیشتر موضوعات فکری و اندیشه‌ای بوده باشد. (همانند اندیشه ملکم خان، مستشارالدوله و...)

*به نظر می­رسد که برخی جملات و پاراگراف­های کتاب از آثار دیگری اخذ شده­اند ولی ارجاع داده نشده است یا باید به آثار متفکر و فلاسفه ارجاع داده می­شد. (برای مثال بنگرید به پاراگراف دوم تا سوم صفحه 120، یا اندیشه جان لاک صفحه 132 و پاراگرف دوم صفحه 211)

 


[1] - دانشجوی دکتری، علوم سیاسی(اندیشه سیاسی)، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی، قزوین، ایران

norozimajid177@gmail.com

[2]- استادیار و عضو هیئت علمی، گروه علوم سیاسی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، واحد

Asadolah.athary@yahoo.com

انتخابات اسرائیل

تابناک

کمیته انتخابات اسرائیل نتایج شمارش ۱۰۰ درصد آرا را اعلام کرد که حاکی از پیروزی حزب لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو است.

 

به گزارش «تابناک» به نقل از ایسنا، به نقل از روسیا الیوم، حزب لیکود ۳۶ کرسی را از میان ۱۲۰ کرسی در کنست از آن خود کرده است. این در حالی است که ائتلاف آبی - سفید به رهبری بنی گانتس، رئیس پیشین ستاد مشترک ۳۵ کرسی را به دست آورده است.

دو حزب تندروی شاس و یهودت هتوراه به ترتیب هشت و هفت کرسی را به دست آورده‌اند.

بر اساس نتایج سایر احزاب چپ‌گرا و احزابی که نماینده عرب‌های داخل اراضی اشغالی هستند، حزب کارگران شش کرسی و میرتس چهار کرسی و دو فهرست عربی مجموعاً ۱۰ کرسی را به دست آورده‌اند.

تعداد چهارده کرسی باقی مانده این گونه توزیع شده که به حزب "اسرائیل خانه ماست" به رهبری آویگدور لیبرمن پنج کرسی رسیده و اتحاد راست‌گراها پنج کرسی و کولانو چهار کرسی را از آن خود ساخته‌اند.

احزاب دیگر نتوانسته‌اند حد ۳.۲۵ درصد از آرا را پشت سر بگذارند تا کرسی‌هایی را در کنست به دست آورند.

جولان

دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، گفته آمریکا باید حاکمیت اسرائیل بر بلندی‌های جولان را به رسمیت بشناسد.

آقای ترامپ در توییتی گفته است: "پس از ۵۲ سال، وقت آن رسیده که آمریکا حاکمیت اسرائیل بر بلندی‌های جولان را کاملا به رسمیت بشناسد. این برای امنیت اسرائیل و ثبات منطقه اهمیت استراتژیک دارد."

بلندی‌های جولان از زمان شکل‌گیری اسرائیل بارها صحنه درگیری‌هایی بوده و نیروهای آن از سال ۱۹۸۱ در این منطقه مستقر شده‌اند.

با وجود قطعنامه سازمان ملل، اسرائیل حاضر به عقب‌نشینی از مناطق اشغال شده آن نیست.بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل از دونالد ترامپ تشکر کرده و گفته است: "در مقطعی که ایران می‌خواهد از سوریه به عنوان پایگاهی برای نابودی اسرائیل استفاده کند، رئیس جمهور ترامپ، شجاعانه حاکمیت اسرائیل بر جولان را به رسمیت می‌شناسد

به رسمیت شناختن حاکمیت اسرائیل بر جولان به دنبال سفر مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا به اسرائیل انجام می‌شود، و یک هفته پیش از آن که بنیامین نتانیاهو مطابق برنامه‌ریزی قبلی به واشنگتن، پایتخت آمریکا سفر کند.

این تحولات در آستانه انتخابات اسرائیل انجام می‌شود که حدود سه هفته دیگر برگزار خواهد شد.

برخی تحلیلگران معتقدند تغییر موضع آمریکا در قبال بلندی‌های جولان می‌تواند بخت بنیامین نتانیاهو را برای پیروزی در انتخابات بالا ببرد.

جاناتان مارکوس، خبرنگار دفاعی بی‌بی‌سی، می‌گوید "سخت است که بگوییم توییت ترامپ یک هدیه انتخاباتی به نخست وزیر اسرائیل نیست، کسی که با تحقیقات قضایی درباره اتهام فساد تضعیف شده و شاید دشوارترین کارزار انتخاباتی عمر سیاسی‌اش را در پیش دارد."

دونالد ترامپ پیش از این نیز تصمیم‌های مهمی در حمایت از دولت اسرائیل گرفته است.

او بیت المقدس را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخته و سفارت آمریکا را به این شهر منتقل کرده است. این تصمیم اعتراضات دامنه‌دار فلسطینی‌ها را به دنبال داشت.

دولت آمریکا همچنین سطح روابط خود با تشکیلات خودگردان را پایین آورده است