هرمیداس باوند: جزایر سه گانه ;محکم بایستیم

شرق/سیاست ما/

داوود هرمیداس باوند/

گفتاری از داود هرمیداس باوند،

 جزایر سه‌گانه خلیج‌فارس بخشی از تمامیت ارضی ایران است و مطمئنا هر ایرانی می‌تواند به هر بخش از خاک سرزمینش سفر کند و نیازی به توضیح ‌دادن در این‌باره به کشورهای دیگر ندارد.

در این میان واکنش امارات متحده عربی به سفر آقای احمدی‌نژاد به جزیره ابوموسی بیشتر بهانه‌ای برای تقابل با ایران است. فضایی به وجود آمده که کشورهای عربی منطقه در مقابل ایران صف کشیده‌اند و از آن طرف هم نظریات و بحث‌های مربوط به سپر دفاع موشکی که قرار است در امارات متحده عربی تحقق یابد سبب شده تا بهانه‌ای برای امارات متحده عربی، شورای همکاری خلیج‌فارس و اتحادیه عرب به‌وجود آید تا ایران را در تنگنا قرار دهند. ایران ضمن آنکه باید روابط حسنه‌ای با همه همسایگان داشته باشد و سعی کند از هرگونه تنش پرهیز کند، لحظات و شرایطی پیش می‌آید که برخی کشورها جسارتی را به سرزمین دیگری در پیش می‌گیرند که خویشتن‌داری و ملاطفت، آنان را نسبت به ادعایشان جری‌تر می‌کند و گمان می‌کنند محق هستند و در نتیجه باید سیاستی محکم در پیش گیرند. با تمام این احوال این رفتارهای اخیر بهانه‌ای بیش، از سوی کشورهای عربی خصوصا خود امارات و شورای همکاری خلیج‌فارس نیست و ایران باید با قوت تمام از جزایر خصوصا ابوموسی به عنوان بخشی از تمامیت ارضی خویش دفاع کند. ادامه…..

در برهه زمانی پیش از انقلاب، ایران به همراه عربستان مسوولیت امنیت منطقه را بر عهده داشت و تصمیم بر این بود تا برای رفع نگرانی و رضایت خاطر کشورهای منطقه گام‌هایی برداشته شود. از این رو، تهران نیز امارات متحده عربی و چند شیخ‌نشین کوچک دیگر خلیج‌فارس را به رسمیت شناخت و از آن سو نیز برای رفع هرگونه نگرانی و اطمینان‌بخشی به کشورهای حوزه خلیج‌فارس و گسترش همکاری‌های منطقه‌ای و برقراری امنیت، از حق تاریخی خود نسبت به بحرین چشم‌پوشی کرد و درباره جزیره ابوموسی سیاست مشارکت را پذیرفت که در سرزمین خودش با کشور دیگری مشارکت داشته باشد و بنابر این با شارجه در این‌باره توافق کرد. در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ دولت انگلستان به دلایل اهمیت استراتژیک و خصوصا به دلیل سیاست‌های روسیه تزاری درخصوص دستیابی به آب‌های خلیج‌فارس از یک سو و مطرح‌کردن راه‌آهن برلین- خلیج‌فارس از سوی آلمان‌ها از سوی دیگر اعلامیه‌ای را منتشر کرد که در آن تاکید شده بود دولت بریتانیا اجازه نمی‌دهد تا سلطه بلامنازع انگلیس در خلیج‌فارس مورد چالش کشورهای دیگر قرار گیرد و حتی در این‌باره تا پای جنگ نیز پیش می‌رود.

 

در همین راستا از سوی وزارت خارجه انگلیس یادداشتی برای کارگزار انگلیس در خلیج‌فارس ارسال می‌شود که در رابطه با جزایر ایرانی تحقیق کند که اگر شیخ و حاکمی در آنها وجود دارد برای مذاکره وارد شوند. خصوصا که تنگه هرمز ارزش استراتژیک داشت و از این رو بر جزایر آن منطقه تاکید بیشتری می‌شود. از آن طرف در سال ۱۹۰۳ از سوی دولت ایران بازنگری‌هایی درخصوص نقشه‌های جغرافیا شده بود و با کمک کارشناسان بلژیکی ساماندهی درخصوص جزایر ایرانی مورد موافقت قرار گرفت که بر اساس آن در برخی بنادر، گمرکی به وجود آمد و پرچم ایران نصب شد که این مساله درباره ابوموسی و تنب‌بزرگ نیز اعمال شد. اما دولت انگلیس نسبت به این مساله بی‌اعتنایی می‌کند و مامورین گمرک ایرانی را از تنب‌بزرگ خارج می‌کند و از آنجا که ایران نیز در بحران مشروطه به سر می‌برده نسبت به این مساله بی‌توجهی می‌شود و پرچم شارجه در تنب‌بزرگ نصب می‌شود. انگلستان ادعا می‌کند که چون این جزیره پیش از این اشغال نشده و چون شارجه نخست آن را اشغال کرده پرچم این امارت‌نشین را در آن نصب می‌کنند؛ در حالی‌که در تمام اسناد حکومت انگلیس در قرن ۱۹ تنب‌بزرگ و ابوموسی و دیگر جزایر خلیج‌فارس جزو ارباب جمعی حاکمیت فارس آورده شده‌اند و حتی در نقشه‌های رسمی دولت انگلیس خصوصا نقشه‌های وزارت جنگ این جزایر به رنگ ایران مشخص شده بودند. نایب‌السلطنه انگلیس در هند نیز در کتاب ایران و مساله ایران در نقشه رسمی، جزایر را به رنگ ایران در آورده و در نقشه‌های غیررسمی نیز این جزایر متعلق به ایران معرفی شده است. بنابراین جزایر نه جدیدالاکتشاف هستند و نه رها شده بودند. در نهایت در هشت آذر ۱۳۵۰ با قراردادی که با میانجی‌گری بریتانیا میان دولت ایران و شیخ شارجه بسته شد، حاکمیت ایران بر جزیره ابوموسی به رسمیت شناخته شد و در ۹ آذر، یک روز قبل از خروج نیروهای انگلیسی از منطقه و دو روز قبل از تشکیل رسمی اتحادیه امارات، نظامیان ایران وارد سه جزیره شدند. به موجب موافقت‌نامه شارجه ایران متعهد شد که به مدت ۹ سال، سالیانه یک‌ونیم‌میلیون لیره به شیخ شارجه بپردازد.

 

در مورد جزیره ابوموسی ایران به شیخ شارجه این امتیاز مشارکت را قایل شد و در مورد تنب‌ها حاکمیت ایران کاملا مسلم و مسجل شناخته شد. بنابر این موضع‌گیری‌ها در مقابل ادعای امارات و اتحادیه عرب که حتی کشوری مانند موریتانی در این خصوص هیچ نقشی نداشته موضع می‌گیرد و حتی واقعیت تاریخی و حقوقی ایران را مطالعه نمی‌کند. این اتفاق نظر در بین اعراب هم فقط در این‌باره وجود دارد و حتی در قبال اسراییل نیز این اتفاق آرا وجود نداشته است. به هرحال موضع ما درخصوص تمامیت ارضی باید محکم و قاطع باشد و نباید با خویشتن‌داری بیش از حد آنان را جسورتر کرد.

 

 

دوستان سوریه

جزئیات کنفرانس دوست نماهایسیاست

با وجود اینکه گفته شده نشست تونس با نشست های بعدی در ترکیه و فرانسه دنبال خواهد شد اما با توجه به حجم و گستره اختلافات داخلی میان اپوزسیون سوریه و تلاش های ناکام چند ماه گذشته برای بر طرف کردن این اختلافات بعید به نظر می رسد برگزاری یک چنین نشست هایی بتواند در تغییر معادلات حاکم بر صحنه سوریه موثر و کارساز شود .بخصوص انکه دولت سوریه نه تنها در عرصه میدانی بر اوضاع مسلط شده بلکه در تلاش است برای کسب اعتماد عمومی گام هایی اساسی برای اجرای وعده های اصلاحاتی بردارد

کنفرانس به اصطلاح دوستان سوریه که برای ایجاد اشتی و سرو سامان دادن به اختلافات داخلی مخالفان دولت سوریه تشکیل شده بود ، خود دچار اختلاف شد و سعود الفیطل وزیر امور خارجه عربستان با متهم کردن کنفرانس به بی کفایتی نشست را ترک کرد .با وجود اینکه تبلیغات گسترده ای درباره کنفرانس تونس شروع شده بود و رسانه های غربی و عربی که دولت های متبوعشان پروژه براندازی دولت سوریه را دنبال می کنند از چند روز قبل به استقبال آن رفته بودند اما بی سرو صدا پایان یافت ،به گونه ایی که به سختی می شد خبر پایان این نشست را از همان رسانه ها پیدا کرد .کشته شدن یک خبرنگار آمریکایی و یک عکاس فرانسوی و زخمی شدن دو تن دیگر نیز که ظاهرا قرار بود چاشنی ضد سوری نشست را بیشتر کند چندان موثر واقع نشد . گویا دست مخالفان دولت سوریه برای دولت های غربی نیز رو شده است .ادامه…. ادامه مطالعه …

به روال معمول کنفرانس با سخنرانی المنصف المرزوقی رئیس جمهور تونس که میزبانی کنفرانس را بر عهده داشت اغاز شد . وی با این ادعا که هدف کنفرانس دور نگه داشتن مردم سوریه از جنگ داخلی است ، انگشت اتهام را به سمت دولت سوریه نشانه گرفت و از آن خواست کشتار مردم را متوقف کند. وی برای برون رفت از بحران کنونی ، ” راه حل یمن ” را برای این کشور پیشنهاد داد و گفت می توان با اعطای ضمانت به بشار اسد و خانواده اش برای مصون ماندن از پیگرد قضایی و پناه بردن وی به یک کشور دیگر بحران کنونی را پایان داد.حمد بن جاسم وزیر امور خارجه قطر که کشور ش در کنار عربستان پروژه براندازی دولت سوریه را دنبال می کند سخنران بعدی کنفرانس تونس بود.وی بدون انکه راهپیمایی میلیونی طرفداران بشار اسد و دولت سوریه را به خاطر بیاورد ،در سخنانی کوتاه اظهار داشت که مردم سوریه در انتظار اقداماتی عملی از ما هستند تا انتشار بیانیه ها.

بن جاسم که گویا هنوز شکست تلاش های سیاسی کشورش را در شورای امنیت فراموش نکرده بود در ادامه کوشید چین و روسیه را نیز شریک جرم دولت سوریه قلمداد کند و در این راستا مدعی شد :” کشتار و تخریب در سوریه پس از وتوی روسیه و چین در شورای امنیت با سرعت تمام در حال گسترش است.”

وزیر خارجه قطر همچنین خواستار وحدت میان گروههای مخالف بشار اسد شد و گفت این گروهها باید باهم متحد شوند تا بتوانند حمایت بیشتر کشورهای دوست را بدست آورند. او همچنین خواستار تشکیل نیروی بین المللی برای نظارت بر حفظ امنیت در سوریه شد.

در همین حال نبیل العربی دبیر کل اتحادیه عرب که این روزها بیشتر در میدان مخالفان دولت سوریه بازی می کند اعلام کرد رژیم سوریه تاکنون حاضر به توقف راه حل های امنتی و نظامی نشده است. وی از بشار اسد خواست با ورود گروههای امداد به شهرهای حمص ، درعا و االزبدانی موافقت کند. دبیر کل اتحادیه عرب همچنین تاکید کرد که مردم سوریه خواستار اقداماتی عملی از این کنفرانس هستند.

احمد اوغلو وزیر خارجه ترکیه که به نظر می رسد مواضع کشور متبوعش در هفته های اخیر نسبت به گذشته تا حدودی معتدل تر شده است آخرین سخنران پیش از خروج خبرنگاران از سالن کنفرانس بود. وی در سخنان خود کوشید همانند دیگران خود را دایه ای مهربانتر از مادر نشان دهد و با اعلام حمایت کامل کشورش از مردم سوریه خطاب به آنها گفت :” ما با شما هستیم و هیچ گاه شما را فراموش نکرده ایم.”

وی از کشورهای دوست سوریه خواست با تشکیل صندوقی به جمع آوری کمک های مالی به مردم سوریه بپردازند.

از پشت درهای بسته چه بیرون آمد ؟

کنفرانس ضد سوری در تونس جمعه شب در بیانیه پایانی خود مخالفان سوریه موسوم به شورای ملی این کشور را به عنوان تنها نماینده قانونی سوریه به رسمیت شناخت.حاضران در این کنفرانس از اتحادیه عرب خواستند که نشستی را با مشارکت مخالفان سوریه برگزار کنند تا در این نشست درباره راهکارهای ایجاد وحدت میان طیف های مختلف مخالفان برای قبل و پس از مرحله انتقالی در سوریه رایزنی و در پایان این نشست بیانیه ای واضح صادر شود.کشورهای حاضر در این کنفرانس اعلام کردند که در نشست مخالفان و بیانیه پایانی آن درباره مرحله انتقالی در این کشور طبق اصول مشترک و قطعنامه های سازمان ملل متحد درباره حقوق بشر و مسائل اجتماعی و سیاسی و نیز پایبندی به تشکیل یک دولت غیر نظامی در آینده دولتی که به حقوق اقلیت ها احترام بگذارد تاکید شود.در این بیانیه ضد سوری همچنین از دولت سوریه خواسته شده است هر چه سریعتر به خشونت ها پایان دهد. در بخش دیگر بیانیه بر پایبندی کشورهای حاضر در کنفرانس مذکور نسبت به بازسازی سوریه در مرحله انتقالی و حمایت از اقتصاد این کشور تاکید شده است.در بیانیه پایانی این نشست بر این نکته تاکید شده که دور دوم و سوم این گفتگوها در ترکیه و فرانسه ادامه یابد.

بی خاصیتی نشست و عصبانیت فیصل

سعود الفیصل وزیر امور خارجه عربستان با گفتن این جمله که “باید چه داوطلبانه و چه با زور انتقال قدرت در سوریه را انجام داد” با چهره عصبانی از کنفرانس ضد سوری خارج شد.این برخورد فیصل هیچ تردیدی را بجا نمی گذارد که اجلاس تونس نتوانسته است اهداف و انتظارات برگزار کنندگان این اجلاس و در راس ان عربستان و قطر را به عنوان محور اصلی پروژه براندازی دولت سوریه در اتحادیه عرب تامین کند .با اینحال این نشست و بخصوص اظهارات فیصل دست عربستان را برای افکار عمومی رو کرد و این واقعیت را به اثبات رساند که این کشور در تجهیز و تسلیح مخالفان دولت سوریه دست دارد و بر همین اساس به نظر می رسد دولت سوریه با استناد به اظهارات فیصل از دست عربستان به شورای امنیت شکایت کند .

سخن نهایی و چشم انداز

با وجود اینکه گفته شده نشست تونس با نشست های بعدی در ترکیه و فرانسه دنبال خواهد شد اما با توجه به حجم و گستره اختلافات داخلی میان اپوزسیون سوریه و تلاش های ناکام چند ماه گذشته برای بر طرف کردن این اختلافات بعید به نظر می رسد برگزاری یک چنین نشست هایی بتواند در تغییر معادلات حاکم بر صحنه سوریه موثر و کارساز شود .بخصوص انکه دولت سوریه نه تنها در عرصه میدانی بر اوضاع مسلط شده بلکه در تلاش است برای کسب اعتماد عمومی گام هایی اساسی برای اجرای وعده های اصلاحاتی بردارد که همه پرسی قانون اساسی جدید این کشور یکی از این گام های اساسی است و به نظر می رسد علیرغم تحریم مخالفان با استقبال اکثریت مردم این کشور روبرو خواهد شدو بدین ترتیب مرز اصلاح طلبان را از شورشیان و کودتاگران مشخص خواهد کرد .

ترديد مصر در دوستي با ايران

ترديد مصر در دوستي با ايران

تحليل لوس آنجلس تايمز از موضع قاهره - سه شنبه 7 خرداد 1387 [2008.05.27]

‏‏mesrdosti.jpg

جفري فليشمن

اگر بخواهيد با کشوري صلح کنيد، احتمالاً راه درستش اين نيست که يک خيابان را با نام قاتل رهبر آن کشور ‏نامگذاري کنيد. ‏

اين تناقض، بازتابي از تنش هاي گسترده تر و تهمت هاي دوطرفه ايران و مصر است که روابطشان پس از ‏پناهندگي دادن مصر به شاه معزول و امضاي قرارداد صلح 1979 با اسرائيل از سوي انور سادات، رييس ‏جمهور پيشين مصر قطع شد. سادات در سال 1981 از سوي يک گروه اسلامي به رهبري خالد اسلامبولي ‏هدف شليک گلوله قرار گرفت. اسلامبولي يک سرباز مصري بود که بعدها نامش بر روي يکي از خيابان ‏هاي ايران گذاشته شد. ‏

ايران ظرف ماه هاي گذشته دست به يک سلسله زمينه چيني ها زده است تا بر مشکلات پيشين دربرقراري ‏مجدد روابط کامل ديپلماتيک با مصرغلبه کند. مصر هم با سردي از کنار اين موضوع گذشته است. حساسيت ‏هاي موجود درباره زمزمه زدودن کدورت ها در حالي به گوش مي رسد که ايران در خاورميانه به عنوان ‏يک قدرت سر برآورده و از سوي ديگر، مصر به عنوان يک هم پيمان آمريکا با مشکلات داخلي دست و پنجه ‏نرم مي کند. اين کشور وجاحت قبلي خود را به عنوان رهبر جهان عرب از دست داده است. ‏

مصر از ديرباز احساس خوشايندي ازصلح با اسراييل نداشته و روابط اين کشور با واشنگتن از زمان اشغال ‏عراق توسط ايالات متحده به سردي گراييده است. ضمناً شک و ترديدهاي قاهره به جاه طلبي هاي محمود ‏احمدي نژاد روز به روز بيشتر شده است. رئيس جمهور ايران نقش فعالي را در سياست خارجي در پيش ‏گرفته است: پرواز از هند به قطر براي فروش ذخاير نفتي ايران و دادخواهي مردم پسندانه او در مبارزه ‏طلبي هاي ضد غربي.‏

صدر حسيني، موسس شوراي دوستي ايران و مصر- يک سازمان متشکل از تجار و کارشناسان دولتي سابق ‏در تهران، مي گويد ايران براي افزايش نفوذ و مشروعيت خود در خاورميانه به مصر نياز دارد. او گفت ‏بهبود روابط به نفع هر دوطرف است و رشد سياسي ايران "مي تواند به احياي مجدد مصر در جهان عرب ‏کمک کند."‏

در هر صورت، سياست هاي ايران به بي ثباتي منطقه انجاميده که خود اسباب نارضايتي مصري ها را فراهم ‏کرده است. تهران از گروه ضد اسرائيلي حماس در نوار غزه و از حزب الله در لبنان پشتيباني مي کند. حماس ‏خود روابط استراتژيک و ايدئولوژيک نزديک با گروه مخالف و غيرقانوني اخوان المسلمين مصر دارد که ‏بزرگترين خطر براي حسني مبارک- رييس جمهور اين کشور محسوب مي شود. مصر از اينکه ايران ‏باتقويت روابطش با حماس، سايه مبارزه جويي اسلامي را بر روي قاهره پهن کرده، ناخشنود است. ‏

مصرضمناً نگران روابط ايران و سوريه نيز هست. سوريه مدت هاست که در امور لبنان دخالت مي کند و ‏ناآرامي هاي سياسي در آنجا، کشور را تا لبه خطرناک جنگ داخلي پيش رانده است. مصر براي مقابله با نفوذ ‏ايران شيعه در منطقه با دوستان خود از کشورهاي سني- و از همه نزديک تر با عربستان سعودي و اردن- هم ‏آهنگ شده است. ايران هم در مقابل، براي بهبود روابط با رياض و ساير پايتخت ها در خليج فارس به تکاپو ‏افتاده است. اين تحرکات ايران به عنوان بخشي از استراتژي نزديکي به همسايگان تلقي مي شود که در نهايت ‏شامل مصر نيز خواهد شد. ‏

حسيني مي گويد: "ايران از مصر مي خواهد اقرار کند که معاهده صلح اين کشور با اسرائيل به پايان راه ‏رسيده است؛ و مصر هم به ايران مي گويد نگراني هاي امنيتي ما را برطرف کنيد، آنوقت ديگر مشکلي ‏نداريم... مصرهنوز به ايران اعتماد ندارد."‏

هرچند نمايندگان اين دو کشور مشغول مذاکره هستند، ولي ديدن موج بي اعتمادي در چهره مصري ها اصلاً ‏کار سختي نيست.‏

محمد عبدالسلام، کارشناس الاهرام در مرکز مطالعات استراتژيک و سياسي قاهره مي گويد: "من فکر نمي ‏کنم گفتگوها درباره دورنماي از سرگيري روابط باشد، بلکه بيشتر نشان دهنده يک رويارويي آشکار ميان دو ‏کشور و تشديد تنش هاست. ايران طوري رفتار مي کند که گويي کنترل خاورميانه را در اختيار گرفته است، ‏آنها عراق را تحت اختيار گرفتند و حالا در آستانه تحت کنترل درآوردن لبنان" با واسطه حزب الله هستند. ‏

اسرائيل و ايالات متحده که سالانه 2 ميليارد دلار کمک به مصرمي کنند، احتمال نزديک تر شدن اين کشور ‏با ايران را زير نظر دارد. برخي تحليلگران معتقدند مصر مي تواند زياده خواهي ايران در خاورميانه را ‏تعديل کند. برخي ديگر هم مي گويند ايران از هر وسيله در دسترسي براي تحت الشاع قرار دادن سياست هاي ‏ايالات متحده- خصوصاً در عراق- و نيز مخالفت واشنگتن با برنامه هسته اي خود استفاده خواهد کرد. ‏

يکي از مشکلات مصر، سياست خارجي ناپيوسته و اغلب همراه ترديد اين کشور است که با مشکلات ‏فرسايشي داخلي در هم آميخته است. اقتصاد آن کشور در حال رشد است اما تورم و بي ثباتي داخلي به همراه ‏نارضايتي از رهبري مبارک هم در حال افزايش است. در نتيجه رياض، در سايه افزايش افسانه اي درآمد ‏نفت، به طرف اصلي مذاکره در جهان عرب تبديل شده، و مصر با کمبود فزاينده مايحتاج و مخالفان کارگري ‏و تهديدات اخوان المسلمين دست و پنجه نرم مي کند. ‏

السلام مي گويد: "ايران به قاچاق تسليحات براي حماس مشغول است و از رهبران حماس در خارج پشتيباني ‏مي کند. همه اين ها به جاي ارسال پيام اطمينان بخش در از سرگيري روابط، مصر را آزار مي دهد."‏

احمدي نژاد چندين بار در سال گذشته از عزم تهران در بهبود سريع روابط با مصر سخن گفته است. احمد ‏ابوالغيظ- وزير خارجه مصر- گفته است اين اتفاق ماداميکه نام قاتل سادات از خيابان تهران برداشته نشده، ‏روي نخواهد داد. ممکن است چنين حرکاتي، نارضايتي بينادگراهاي ايراني را به دنبال داشته باشد که هنوز از ‏اعطاي پناهندگي به شاه در سال 1979 و معاهده صلح سادات با اسرائيل دل خوشي ندارند. همه اينها باعث ‏شده بود جمهوري تازه تاسيس شده اسلامي ايران، روابطش را در آن زمان با مصر قطع کند. ‏

محمد علي ابطحي، مدير سابق دولتي که سرپرستي موسسه گفتگوي اديان در تهران را برعهده دارد، مي ‏گويد اين بدگويي هاي تاريخي، ترديد هاي عميق تر را مخفي نگاه داشته است.‏

او گفت: "افراد امنيتي مصر در افکار 20 سال پيش منجمد شده اند. من فکر نمي کنم رژيم مبارک به دنبال ‏روابط بهتر باشد... نام يک خيابان کوچک در يک کشور نمي بايست باعث انسداد روابط ديپلماتيک شود."‏

منبع: لوس آنجلس تايمز- 26 مه 2008 ‏


بازتاب های ضعیف رزمایش آمریکا

گزارش نیویورک تایمز از ماجرای دریائی خلیج فارس - دوشنبه 24 دی 1386 [2008.01.14]

ثام شانکر

نگرانی عمیق افسران ارتش آمریکا در خصوص تاکتیک های استفاده شده توسط ملوانان ایرانی در ‏رویارویی اواخر هفته گذشته دلیل دارد: رزمایش رده بندی شدۀ 250 میلیون دلاری آمریکا در سال ‏‏2002 که در آن شناورهای کوچک و تندرو به همراه یک ستون دریایی، خسارات جبران ناپذیری به ‏ناوهای قدرتمند جنگی وارد می کنند.‏

افسران نظامی آمریکا از زمان رویارویی با پنج گشت شناور ایران در تنگه هرمز اعتراف کرده اند ‏که مجددا ً دروس رزمایش اوت سال 2002 را مورد مطالعه قرار داده اند. در این رزمایش، نیروی ‏دریایی بلوتیم (گروه آبی) نمایانگر آمریکا، 16 ناوگان اصلی شامل یک ناو هواپیمابر، رزم ناوها و ‏کشتی های آبی- خاکی را در حمله گروهی شناورهای تندروی دشمن با غرق شدن در اعماق خلیج ‏فارس از دست می دهد. ‏

سرتیپ پول وان رایپر، افسر بازنشسته یگان دریایی آمریکا که در این رزمایش نقش فرمانده ردتیم ‏‏(گروه قرمز) نمایانگر نیروی نظامی بی نام و نشان خلیج فارس را ایفا می کرد، می گوید:" نفراتی که ‏در این رزمایش شرکت داشتند از توانایی خود، هم از نظر روحی و هم از نظر فنی، نهایت استفاده را ‏کردند تا این حمله را پوشش بدهند. همه چیز ظرف 5 یا شاید 10 دقیقه تمام شد."‏

اگر حملات یازده سپتامبر 2001 به مردم ثابت کرد که چطور تروریست ها می توانستند به جای ‏هواپیماهای ربوده شده از موشک های کروز حامل گروگان استفاده کنند، آنوقت می توانیم بگوییم که ‏رزمایش سال 2002 به فرماندهی ژنرال وان رایپر، هشداری برای نیروهای مسلح ایران بوده است ‏که چگونه دشمن می تواند در دریا در نبردی مشابه به جای آن بجنگد.‏

ژنرال وان رایپر می گوید، او در آن زمان گلایه مند بود از اینکه به قدر کافی در ارتش به درس های ‏مهم پیروزی ساختگی او بها داده نشده است. اما به گفته سایر افسران بلندپایه ارتش آمریکا، این ‏رزمایش و رزمایش ها و بررسی های بعدی کمک کرده اند همه توجهات به تهدید شناورهای کوچک ‏و تندروی ایران معطوف شوند و فرماندهان برای رویارویی هفته گذشته آماده شوند. ‏

مایک مولن فرماندۀ نیروی دریایی آمریکا می گوید:" از نظر استراتژیک مشخص است که ارتش ‏ایران به کجا رفته است. سال هاست که این تغییر استراتژیک در شناورهای کوچک و تندروی آنها ‏اتفاق افتاده است، چیزی که ما خیلی روی آن تمرکز کرده ایم." ‏

در رویارویی یکشنبه گذشته، فرمانده یک ناوگان آمریکا مسلسل را به طرف یکی از شناورهای ایران ‏که در فاصله 200 یاردی ناوگان آمریکا قرار داشت، نشانه گرفت. اما قبل از اینکه فرمانده دستور ‏آتش دهد، ایرانیان برگشتند. در رزمایش انجام شده شرایط بدین گونه نبود. پیروزی نیروی دریایی ‏ردتیم (یک کشور خلیج فارس متشکل از ایران و عراق)، بانیان بزرگترین رزمایش مشترک سال ‏‏2002 را شگفت زده کرد، این رزمایش با حضور 13،500 عضو نظامی و غیرنظامی در آمریکا ‏برگزار شد.‏

حمله ژنرال وان رایپر بسیار پیچیده تر از هر حمله ای بود که می توانست شناورهای ایران را درگیر ‏کند. طرح کلی رزمایش 2002 در همان زمان توسط رسانه ها گزارش شد، اما از زمان رویارویی ‏هفته گذشته، ژنرال وان رایپر و سایر افسران دریایی آمریکا جزئیات جدیدی را دربارۀ این رزمایش ‏ارائه داده اند. در این رزمایش، دهها ناو و شناور دشمن، روزها سایه به سایه ناوگان های بلوتیم را ‏تعقیب می کنند. موشک های کروز همزمان از زمین و ناو و شناورها با مسلسل و موشک، پدافندهای ‏بلوتیم را مورد هدف قرار می دهند. وقتی ناوگان های بلوتیم غرق می شوند، رزمایش مجددا ً از ‏سرگرفته می شود و این بار بلوتیم پیروز می گردد. ‏

ژنرال وان رایپر در یک مصاحبه تلفنی خاطر نشان کرده، ایدۀ حمله گروهی از مطالعات یگان دریایی ‏آمریکا در خصوص جهان طبیعت نشأت گرفته است، جهانی که در آن حیوانات و حشرات برای از ‏پای درآوردن شکار بزرگتر به صورت گروهی حرکت می کنند. ‏

اگرچه واشنگتن و تهران همچنان دربارۀ جزئیات این رویارویی با یکدیگر مقابله می کنند، اما به گفته ‏مقامات آمریکا، ایرانیان احتمالا ً بدنبال یک درگیری خشونت بار در آستانه سفر جرج بوش به منطقه ‏بوده اند یا اینکه در نظر داشته اند عکس العمل آمریکا را امتحان کنند. با این وجود، هیچگونه قطعیتی ‏دربارۀ اینکه دستور این رویارویی توسط دولت ایران صادر شده است، وجود ندارد.‏

منبع: نیویورک تایمز، 12 ژانویه

تراژدی کمپ دیوید، کمدی آناپولیس

تراژدی کمپ دیوید، کمدی آناپولیس
مقاله اى از یوشکا فیشر،‌وزیر امور خارجه پیشین آلمان
آیا تاریخ تکرار می شود؟ اتفاقات اخیر در خاورمیانه به این سوال پاسخ مثبت می دهد چراکه وضعیت روزهای آخر جورج بوش، رییس جمهور آمریکا به شدت شبیه به سال آخر ریاست جمهوری بیل کلینتون است.
 
هر دو رییس جمهور با نزدیک شدن به زمان پایان دوره ریاست جمهوری سعی کردند تا خطرناک ترین درگیری دنیای امروز را در حالی که خطر آنها را نشانه گرفته بود را حل کنند.
 
این می تواند ناامید کننده باشد زمانی که می بینیم 7 سال از ریاست جمهوری جورج بوش سپری شده است، هفت سالی که می توانست زمان خوبی برای ارائه راه حلی برای پایان دادن به این درگیرها بود. اکنون به نقطه آغازین رسیده ایم. کنفرانس کمپ دیوید و طابا دوباره تکرار خواهد شد. اما به این نکته دل خوش می کنیم که برگزاری این اجلاس از برگزار نشدنش بهتر است.
 
کنفرانس صلح خاورمیانه در شهر آناپولیس ایالت ماریلند برگزار خواهد شد. این کنفرانس برای مذاکره گروه ها در خصوص  آخرین وضعیت موجود برگزار می شود و در آن موضوعاتی همچون وضعیت فلسطین و مرزهای آن، پایتخت فلسطین، وضعیت اسراییل و حق بازگشت آوارگان فلسطینی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در این کنفرانس همچنین موضوعاتی از قبیل امنیت، پایان چند دهه جنگ بین اعراب و اسراییل نیز مورد بحث قرار خواهد گرفت. اکنون زمان مناسبی است تا بتوان در زمینه حل مشکلات این منطقه وارد عمل شد چرا که فلسطینی ها به شدت از داشتن سرزمینی برای خود ناامید شده اند. بدون رسیدن به نتیجه در این مقطع زمانی، خاورمیانه همچنان به جنگ و درگیری ادامه خواهد داد.
 
موارد قابل قبولی برای پایان دادن به تمامی این مشکلات سال ها است که به طور مداوم بین گروه های مختلف مورد مذاکره قرار گرفته است. اکنون صلح در این منطقه تنها نیازمند یک عزم سیاسی قوی است تا بتوان به یک توافقنامه صلح دست پیدا کرد.
 
اما همین عزم سیاسی قوی همان چیزی است که بین اسراییلی ها و فلسطینی ها وجود ندارد. ایهود المرت، نخست وزیر اسراییل و محمود عباس، رییس تشکیلات خود گردان فلسطین از قدرت بالایی در منطقه برخوردار نیستند و با ضعفهایی که از خود نشان می دهند برای صلح احتمالی خطر می کنند.
 
تمام اینها در مورد جورج بوش، رییس جمهور آمریکا نیز صدق می کند. دولت آمریکا حتی به طور کامل از آنچه خود پیشنهاد آن را ارائه کرده است حمایت نمی کند. کاندلیزا رایس، وزیر امور خارجه آمریکا خواستار برگزاری این کنفرانس شده است. اما در این ماجرا آقای بوش چه میزان خطر پذیری را متحمل خواهد شد؟
 
خوشبختانه تابوها در خصوص آنچه که در نهایت مورد پذیرش قرار خواهد گرفت در هر دو طرف شکسته شده است. محمود عباس اعلام کرده است که هر دو طرف خواهان رسیدن به صلح هستند. در واقع هر دو (محمود عباس و ایهود المرت) می خواهند که با رسیدن به یک توافقنامه صلح زندگی سیاسی خود را نجات دهند؛ ایهود المرت در انتخابات جدید و محمود عباس در رفراندوم برای پیروزی بر حماس. بنابراین آیا شکست "صلح قدرتمندان" به پیروزی " صلح ضعیفان" می انجامد؟
 
از آنجا که اوضاع سیاست داخلی اسراییل و فلسطین تغییر کرده است، فضای سیاسی منطقه نیز به سمت مثبتی در حرکت است. چراکه امروز بیشتر کشورهای عربی بیش از آنکه از اسراییل واهمه داشته باشند ترس از ایران را در سر می پرورانند. چنین وضعیتی منطقه را در یک موقعیت فوق العاده قرار می دهد.
 
هر چند تله های دیگری نیز وجود دارد. فضای ایهود المرت برای مانور بدون وجود حزب و ائتلافش بسیار محدود است. آیا وی صلاحیت تعیین مرزها و تصمیم گیری در خصوص اورشلیم را دارا است؟ همین شرایط برای محمود عباس نیز صدق می کند. آیا وی می تواند امنیتی را که اولمرت خواهان آن است تضمین کند؟ بخصوص ترسی که فلسطینی ها از نرسیدن به خواسته های خود دارند را برطرف کند؟
 
از این گذشته، آنچه بیش از مذاکرات از حساسیت برخوردار است اجرایی کردن چیزی است که در این توافقنامه گنجانده خواهد شد که به نظر می رسد بهای سیاسی بالایی خواهد داشت. فلسطینی ها در حال حاضر در درون خود جنگ دارند. مصالحه های لازم برای برقراری صلح در منطقه مسلما آغازگر یک سری از درگیریها در اسراییل خواهد بود. به طور مشخص ایهود المرت به یک توافقنامه نهایی فکر می کند.
 
در چنین شرایطی تنها وجود یک گروه سوم برای پادرمیانی کردن در این توافقنامه می تواند گروه ها را به صلح نزدیک کند. در غیر اینصورت با وجود تمام تلاشها برای رسیدن به یک وضعیت قابل قبول به نتیجه نخواهد رسید و خاورمیانه در همین وضعیت فعلی درجا خواهد زد.
 
بنابراین با یک دیدگاه منطقی به این نتیجه می رسیم که رسیدن به یک نتیجه مثبت در کنفرانس آناپولیس غیر ممکن است. چرا باید این درگیرهای که تاکنون لاعلاج بوده به ناگاه توسط جورج بوش، ایهود المرت و محمود عباس که هر سه سیاست مدارانی ضعیف در حوزه های داخلی خود هستند حل شود؟
 
کارل مارکس می نوسید که تاریخ همواره تکرار می شود، ابتدا به صورت یک تراژدی و سپس به  شکل یک نمایش کمدی. ممکن است اینطور فکر کنیم که کمپ دیوید سمبل تراژدی بوده است و آناپولیس یک نمایش کمدی خواهد بود. اما اکنون در مورد خاورمیانه صحبت می کنیم. جایی که پیشرفت های پیشین از دل شکست ها بیرون آمده است نه پیروزی ها. بنابراین نباید امیدمان را از دست بدهیم حتی اگر امید هوایی برای تنفس نداشته باشد.
مقاله فوق صرفا جهت اطلاع خوانندگان منتشر می شود و دیدگاه دیپلماسی ایرانی نمی باشد.
يکشنبه 4 آذر 1386  13:24

يك كنفرانس صلح ديگر - [هنري كيسينجر‌/

يك كنفرانس صلح ديگر - [هنري كيسينجر‌/ * ترجمه: كاوه شجاعي]

كاندوليزا رايس وزير امور خارجه آمريكا به روشني اعلا‌م كرده كه انتظارات دولت بوش از روند صلح فلسطيني و كنفرانس صلح ماه نوامبر در آناپوليس آمريكا چيست. محمود عباس رئيس دولت خودگران و ايهود اولمرت نخست وزير رژيم اسرائيل هم چندين ديدار مقدماتي انجام داده‌اند تا بر سر عناصر اصلي يك معامله به توافق برسند.

قرار است اين توافقنامه اوليه در كنفرانس بين‌المللي صلحي كه در پايان ماه نوامبر در آناپوليس - مريلند - انجام مي‌گيرد نهايي شود، البته هنوز معلوم نيست چه كشورهايي در كنفرانس شركت خواهند كرد. ‌ وزير امور خارجه آمريكا بارها از عزم و آمادگي دولتش براي پيشبرد روند صلح حرف زده است اما به نظر من چالش بعدي او بعد از كنفرانس آغاز خواهد شد. او بايد جلوي تكرار آنچه را كه در كمپ ديويد در سال 2000 رخ داد بگيرد؛ زماني كه اسرائيلي‌ها و فلسطيني‌ها اجازه دادند توافق اوليه نابود شود و بحران تا همين امروز ادامه پيدا كند. در آغاز بيشتر مذاكرات، طرفين تنها در مورد موضع خود اطمينان دارند و نتيجه نهايي در‌هاله‌اي از ابهام قرار دارد اما در كنفرانس آناپوليس ماجرا كمي فرق مي‌كند؛ نتيجه نهايي از مدت‌ها پيش مشخص شده، ولي معلوم نيست طرفين مي‌توانند به آن برسند يا نه.در طول دهه‌هاي گذشته اسرائيلي‌ها كه هيچگاه <تصور> ايجاد يك كشور فلسطيني را نپذيرفته‌اند، بر تقسيم‌ناپذيري بيت‌المقدس به‌عنوان پايتختشان تاكيد كرده‌اند و نگذاشته‌اند كه آوارگان فلسطيني به زادگاهشان بر گردند. در طرف ديگر اعراب هم موجوديت اسرائيل را نفي كرده‌اند، بر وجود اسرائيل در آن سوي مرزهاي سال 1967 تاكيد كرده و از حق غيرقابل مذاكره آوارگان به بازگشت سخن گفته‌اند. ‌

آيا اسرائيل با اين شرايط آماده صلح است؟ ممكن است اسرائيلي‌ها بپذيرند كه با كم و زيادهايي به آن سوي مرزهاي 1967 عقب‌بنشينند يا اجازه دهند آوارگان به كشور فلسطين باز گردند، اما بازگشت آوارگان به اسرائيل قطعا بعيد خواهد بود. به علا‌وه طبق گزارش‌هاي تقريبا موثق، اسرائيلي‌ها حاضرند محله‌هاي عرب‌نشين بيت‌المقدس را به عنوان پايتخت كشور فلسطين بپذيرند. با اين حال مساله مقاومت مردم فلسطين و گسترش موج بنيادگرايي در بخشي از جهان اسلا‌م باعث شده كه اسرائيلي‌ها خود را در معرض چهار تهديد بزرگ ببينند كه تنها چاره‌اش تشكيل كشور فلسطيني باشد. آنها به شدت از حملا‌ت راكتي كه توسط گروه‌هايي كوچك و از مكان‌هايي نامعلوم صورت مي‌گيرد وحشت زده‌اند. به علا‌وه اسرائيلي‌ها مي‌دانند جايگزين راه حل دو كشوري، راه حل يك كشوري است و اين يعني در اقليت گرفتن جمعيت يهودي در كشور آينده اسرائيل - فلسطين. ايران تهديدي ديگر براي آنها به شمار مي‌آيد و در پايان اسرائيل اين روزها خود را بيشتر از گذشته در انزواي بين‌المللي مي‌بيند. به‌علا‌وه افزايش قدرت ايران در منطقه باعث شده كه اعراب تصميم بگيرند اولويت‌هاي خود را تغيير دهند. آنها ممكن است بخواهند به مناقشه خود با اسرائيل پايان دهند تا بهتر بتوانند در برابر ايران تصميم بگيرند اما آيا ديپلماسي چاره كار اسرائيلي‌ها و فلسطيني‌هاست؟ آيا واقعا مي‌توان به اين روند صلح خوشبين بود و براي پايان‌بخشيدن به درگيري‌هايي چنين ريشه‌دار جدول زماني تعيين كرد؟

يك قانون مهم ديپلماسي اين است كه طرفين يك توافق بتوانند به قول‌هايشان عمل كنند، اما دو طرف ماجرا، نه اسرائيلي‌ها و نه دولت خودگردان فلسطين، وضعيت مناسبي در ميان مردمشان ندارند. در اين طرف ماجرا، كابينه اولمرت تحت فشار شديدي قرار دارد و افكار عمومي كاملا‌ از آنها روي‌برگردانده است و در آن سوي ميدان نيمي از مناطق فلسطيني در اختيار حماس، رقيب فتح است كه اسرائيل را به‌رسميت نمي‌شناسد. در اين كنفرانس صلح چه كسي مي‌خواهد درباره غزه صحبت كند و درباره آن قولي بدهد؟ آيا محمودعباس رئيس دولت خودگردان كه تنها كرانه غربي را در اختيار دارد مي‌تواند از طرف همه فلسطيني‌ها حرف بزند؟

شماري از اعراب اعلا‌م كرده‌اند در صورت عقب‌نشيني اسرائيل به آن سوي مرزهاي 1967 اين رژيم را به رسميت خواهند شناخت، اما به رسميت‌شناختن يك كشور در عرف بين‌المللي يك مساله طبيعي است و آن را نمي‌توان سياست يك دولت در نظر گرفت. بايد ديد اين <به رسميت‌شناختن> چه معنايي دارد؟ آيا اعراب حماس را هم وادار مي‌كنند اسرائيل را به رسميت بشناسد؟ اما حتي وقتي از اعراب حرف مي‌زنيم دقيقا منظورمان چيست؟ كدام اعراب؟ سوريه يا مصر؟ عربستان يا اردن؟ افكار عمومي جهان اسلا‌م را هم نبايد ناديده بگيريم. آيا همه مردم موافق صلحي اينگونه با اسرائيل هستند؟ مساله اصلا‌ به آن سادگي كه در ابتداي يادداشت فرض كرده بوديم نيست.

مناقشه اعراب و اسرائيل از نوع مناقشه‌هاي نوعي خاورميانه است و يك كنفرانس صلح نمي‌تواند به آن پايان بخشد. اين كنفرانس مي‌تواند قدمي كوچك در روند طولا‌ني صلح باشد، فقط همين. خاورميانه را نمي‌توان با تقويم سياسي آمريكا تنظيم كرد. اين بدون شك به فاجعه مي‌انجامد. ‌

*وزير امور خارجه و مشاورامنيت ملي كاخ سفيد در دوران رياست جمهوري ريچارد نيكسون و جرالد فورد

انتهاي خبر // روزنا - وب سایت اطلاع رسانی اعتماد ملی//www.roozna.com


ماندن در خاورمیانه از کدام دروازه‌

ماندن در خاورمیانه از کدام دروازه‌
مقاله از دکتر چاندرا مظفر رئیس موسسه تحقیقاتی «جاست اینترنشنال» در کوالامپور درباره استراتژى آمريکا در خاورميانه
 زمان زیادی از تغییر استراتژی و سیاست‌های مشترک اسرائیل و آمریکا در خاورمیانه نمی‌گذرد؛ استراتژی جدیدی که هدف اول آن منزوی و مهجور کردن ایران و عقیم گذاشتن تلاش‌های این کشور است. سران واشینگتن و تل‌آویو از طریق این تغییر امیدوارند که بتوانند به هدف نهایی خود در این منطقه دست پیدا کنند که به بیان رابرت فیسک همان «تسخیر خاورمیانه است.»
 
در حقیقت این هدف نهایی چیزی بود که سران واشینگتن – تل‌آویو در حمله به عراق به دنبال آن بودند و تصور می‌کردند با اشغال این کشور به آن می‌رسند. البته آن‌ها موفق شدند که بر این کشور نفت‌خیز و ثروتمند غلبه پیدا کنند و دولت آن را ساقط کنند؛ دولتی که شاید به زعم آن‌ها به یکی از موانع پیش‌روی اسرائیل برای نفوذ و سلطه بیشتر بر خاورمیانه تبدیل شده بود.
 
اما استراتژی آن‌ها در عراق با شکست مواجه شد به دو دلیل. اول این که آن‌ها پس از اشغال از یک سو با مقاومت‌های مسلحانه‌ای روبرو شدند که با پشتیبانی عرب‌های سنی در برابرشان قد علم کرده بودند. این گروه‌ها در عملکرد خود نشان دادند که بسیار سازمان یافته‌تر از آن هستند که اشغالگران پیش‌بینی کرده بودند. از طرف دیگر، آن‌ها با شیعیانی روبرو شدند که هر چند در نتیجه حمله اشغالگران و سرنگونی دولت صدام به قدرت رسیده بودند، اما نسبت به تداوم اشغال موضعی به شدت انتقادی داشتند.
 این موضع‌گیری شیعیان در انتخاباتی که به تشکیل مجلس و دولت فعلی عراق انجامید نمود روشن‌تری داشت. در این زمینه حتی در یک مورد می‌توان به حرکت مقتدی صدر اشاره کرد که با تشکیل جیش مهدی گروه‌های شیعیان را نیز در صف مخالفان مسلح اشغالگران قرار داد.
 
اما چیزی که در این میان از سایر بخش‌ها عیان‌تر و جالب‌تر بود تمایل شیعیان عراق در کل و دولت نوری المالکی به طور خاص به سمت ایران بود؛ دولت شیعه‌ای که در همسایگی عراق قرار دارد. این گرایش در دولت و جامعه شیعیان عراق به گونه‌ای بود که جوآن کول، یک اندیشمند آمریکایی در وصف آن گفت: «جنگ عراق به پایان رسیده است و برنده آن ایران است.»
 
اما حتی اگر تصور کنیم که آمریکا هنوز تمام امیدهایش را در عراق از دست نداده است، باز نمی‌توان در مجموع کارنامه درخشانی از دست‌آوردهای آمریکا در منطقه خاورمیانه تهیه کرد. اواسط سال 2006 میلادی زمانی که اسرائیل وارد جنگ 34 روزه با حزب‌الله لبنان شد آن‌ها [آمریکایی‌ها] امیدوار بودند ارتش اسرائیل بتواند ظرف مدت کوتاهی حزب‌الله لبنان را در هم خرد کند.
اما حزب‌الله نه تنها توانست در برابر حمله اسرائیل مقاومت کند بلکه موفق شد پس از این دوره موقعیت خود را در جهان اسلام و در بین کشورهای عربی بهبود ببخشد و از آن جایی که حزب‌الله متحد قدیمی ایران به شمار می‌رود، این مساله نگرانی‌های آمریکا و اسرائیل را دو چندان کرد.
 
در همین مدت، سوریه، متحد دیگر تهران، در برابر فشارهای واشینگتن و متحدان‌اش که تمامیت ارضی این کشور و استقلال آن را تهدید می‌کنند، ایستادگی کرده است. اگر به این مسائل حمایت‌های مردمی از حماس و پشتکار این گروه برای نیل به آرمان بازپس‌گیری سرزمین مادری از اشغال‌گران اسرائیلی و اعاده حیثیت فلسطینی‌ها را اضافه کنیم، کارنامه عدم موفقیت آمریکا در خاور میانه تکمیل می‌شود. گروه حماس به حمایت معنوی و استوار ایران پشت‌گرم است.
 
اما در پایان تمام این ناکامی‌ها تازه نوبت به خود ایران می‌رسد که به هیچ عنوان حاضر نیست حقوق خود را درباره دستیابی به انرژی هسته‌ای در برابر تحریم‌ها جهانی که تحت تاثیر آمریکا علیه این کشور وضع می‌شود، کنار بگذارد. در حقیقت مقاومت ایران به مانعی در برابر حرکت تمامیت‌خواه آمریکا شده که خواستار سلطه بر تمامی منطقه است.
 
به نظر می‌رسد که مجموع این عوامل در تغییر استراتژی ایالات متحده به سمتی که هدف اصلی آن ایران باشد، موثر بوده است و گفته می‌شود چند تن از شخصیت‌های عالی‌رتبه آمریکایی و غیر آمریکایی نظیر دیک چنی، معاون رئیس جمهور آمریکا، الیوت آبرامز، معاون مشاور امنیت ملی کاخ سفید، زلمی خلیلزاد، سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد، و امیر بندر بن سلطان بن عبدالعزیز آل‌سعود، مشاور امنیت ملی عربستان سعودی و سفیر چند ساله این کشور در ایالات متحده این تغییر استراتژی را زیر نظر دارند.
 
در عراق این تغییر استراتژی به معنای تقویت برخی گروه‌های سنی و تجهیز آن‌ها به سلاح‌های اهدایی آمریکاست به این امید که از طریق آن‌ها بتوان قدرت و نفوذ شیعیان حامی ایران را در این کشور تحت کنترل درآورد. همین فرض موجب گمانه‌زنی‌هایی شده است درباره این که عناصری از دستگاه‌های اطلاعاتی و نظامی آمریکا به طور فعال به گسترش اختلافات موجود بین شیعیان و سنی‌ها در عراق دامن می‌زنند. در واقع چنین تصوری با ترفند کلاسیک دولت‌های امپریالیستی، یعنی تاکتیک «تفرقه بیانداز و حکومت کن»، کاملاً مطابقت دارد.
 
این نوع تفرقه افکنی بین شیعه و سنی را در استراتژی جدید آمریکا در لبنان نیز می‌توان دید. از اواسط سال 2006 (یعنی تقریباً همزمان با جریان جنگ 34 روزه اسرائیل و حزب‌الله لبنان) گروه‌های مسلح جدیدی از سنی‌ها در این کشور شکل گرفته و با سخاوتمندی حامیان خصوصی لبنانی و حمایت‌های مالی برخی شیوخ سعودی که قصد دارند از طریق این گروه‌ها قدرت و نفوذ حزب‌الله شیعه را خنثی کنند، تقویت شده‌اند.
بسیاری از این گروه‌ها با سازمان تروریستی القاعده به لحاظ ایدئولوژیک وابسته هستند و حتی گفته می‌شود گروه فتح‌الاسلام که چندی پیش در شمال لبنان با نیروهای نظامی این کشور درگیر شد نیز از این کمک‌ها بی‌بهره نبوده است.
 
در سوریه قاعده بازی استراتژی جدید به شیوه دیگری است. آمریکا از طریق نمایندگان اطلاعاتی خود در گروه اخوان المسلمین (که از زمان تحرکات ناموفق این گروه برای براندازی حکومت حافظ اسد در سوریه در دهه 1980 فعالیت‌اش در این کشور غیر قانونی اعلام شده است) سعی می‌کند پایه‌های حکومت بشار اسد را سست و متزلزل کند.
 
در فلسطین نیز این تغییر استراتژی به حمایت مالی و نظامی از گروه‌های مسلح زیر نظر فتح ختم شده است. این گروه‌ها با سلاح‌ها و پولی که از آمریکا و متحدان‌اش دریافت کرده‌اند در ماه اوت با گروه‌های مسلح هوادار حماس درگیر شدند که در نتیجه آن اراضی تحت اداره تشکیلات خودگردان فلسطین دو پاره شد و در حالی که گروه فتح در کرانه باختری رود اردن بار دیگر به رهبری محمود عباس دولت جدیدی تشکیل داده، نوار غزه همچنان در اختیار حماس است و تحت نظارت دولت اسماعیل هنیه به فعالیت خود ادامه می‌دهد.
 به اعتقاد تحلیل‌گران مسائل این ناحیه، هواداران فتح تمامی تلاش خود را به کار بسته‌اند تا از توان رقیب اسلام‌گرای خود بکاهند. دشمنی این دو گروه فلسطینی در نهایت بهانه مناسبی به دست اسرائیلی‌ها داده تا سلطه خود را بر مناطق تجزیه شده فلسطینی که در پی درگیری‌های درونی به نوعی ناامیدی اجتماعی دچار شده، بار دیگر تثبیت کند.
 
اما در مواجهه با خود ایران آمریکا و متحدان‌اش ظاهراً در حال حاضر ترجیح می‌دهند با مانورهای سیاسی با این کشور مقابله کنند. آن‌ها می‌کوشند تا با افزایش فشارها از طریق شورای امنیت سازمان ملل متحد و آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای ایران را وادار به تعلیق برنامه‌های هسته‌ای خود کنند. با این حال مقامات آمریکایی و پیش از همه آن‌ها دیک چنی بارها طی ماه‌های گذشته تصریح کرده‌اند که یک حمله نظامی یکجانبه علیه ایران که به فرماندهی ارتش آمریکا یا اسرائیل انجام شود یکی از گزینه‌های مد نظر آن‌هاست.
 
آن چه از تمام این رویدادها و احتمالات می‌توان نتیجه گرفت این است که سران واشینگتن و تل‌آویو چه با استفاده از ابزارهای آشکار و چه با به کار بردن شیوه‌های پنهان در تلاش هستند تا سلطه بلامنازع خود را بر منطقه خاورمیانه تثبیت و تضمین کنند. شاید لازم به ذکر نباشد که در این راه شماری از حاکمیت‌های محلی آن‌ها را یاری و همراهی می‌کنند چرا که بقای قدرت، ثروت، و موقعیت خود را در گروه تضمین هژمونی واشینگتن بر منطقه می‌دانند.
 
اما همین مساله در اجرای استراتژی آمریکا همان عاملی است که موجب ناکامی آمریکا در دراز مدت خواهد شد چرا که همکاران و متحدان منطقه‌ای آمریکا (افرادی که قدرت و ... خود را مرهون هژمونی آمریکا هستند) فاقد اعتبار و وجاهت اخلاقی لازم نزد مردم خاورمیانه هستند که در نهایت بتوانند نقش متحدان قدرتمندی را برای ایالات متحده بازی کنند.
 در نظر اکثریت مردم این منطقه چیزی هولناک‌تر از سلطه بلامنازع واشینگتن و تل‌آویو نیست که برای خاورمیانه تنها مصیبت و ویرانی‌هایی را به بار می‌آورد که مردم منطقه شاهد نمونه‌هایش در فلسطین، لبنان، و عراق بوده‌اند.
 
به هر حال، فارغ از این که این استراتژی تا چه آمریکا را در راه رسیدن به اهداف‌اش موفق کند، یک چیز قابل تردید نیست؛ این که این استراتژی جدید موجب شدیدتر شدن اختلافات شیعه و سنی در سال‌های آینده خواهد شد که گستره آن تنها به خاورمیانه محدود نخواهد ماند. این مساله در مقیاس بزرگتر به تضعیف جامعه مسلمانان در سراسر جهان خواهد انجامید. شاید به همین خاطر است که امروز جمع کثیری از اندیشمندان اسلامی افسوس می‌خورند که ای کاش اختلافات بین شیعیان و سنی‌ها که ریشه در قرون گذشته دارد، مدت‌ها پیش از این با مسالمت بین خود مسلمانان حل و فصل شده بود.
چهارشنبه 2 آبان 1386  16:57

کليدهاى کاندوليزا

مقاله اى از دنيس راس درباره کنفرانس صلح خاورمیانه
رايس وزير خارجه آمريکا ‌در حال برنامه­ريزى براى برگزارى نشستى بين­المللى در آناپولیس در حدود زمانى ماه نوامبر است [حدوداً اوايل ماه آذر ]. در حالى که رئيس جمهور بوش زمان بسيار اندکى از دوره رياست­جمهورى خود را صرف ايجاد صلح عربى-اسرائيلى کرده،‌ اما اکنون قصد دارد به اندکى از بلندپروازي­­هاى رايس وزيرخارجه آمريکا در آناپولیس فرصت جولان داده و از اصول بيانه­اى که براى اين نشست تدارک ديده شده و  نيت آن ارائه راه­حل براى بحران فلسطيني­ها-اسرائيلي­هاست حمايت کند.
به نظر مي­رسد که وزير خارجه آمريکا به اين نتيجه رسيده مي­تواند بنيانى نو براى ايجاد صلح در آينده بنا نهد و حتى اگر در آينده نزديک اجرايى نشود حداقل خط مبنايى اساسى براى ايجاد دو دولت و دو کشور فراهم آيد.
 
رايس که به تازگى از سفر اخير خود به خاورميانه بازگشته است گويى انرژى جديد گرفته طورى که با اشتياق زياد از گفت­وگوهاى جدى بين نخست­وزير اسرائيلى و رئيس­جمهور فلسطينى در باره راه حل­هاى دائمى سخن گفته است.
 
او بر اين باور است که بحث­ها و گفت­وگوهاى اخير تأييدى بر تصميم او و پيگيرى مبحثى تحت عنوان "افق سياسى" و پيش کشيدن بحث­هاى اصلى از جمله تعيين تکليف دارالسلام، آورگان و مرز بين آنان است.
 
شايد، اين بحث و جدل­هاى اوليه بايد اول به مفاهيم مشترک و بعد توافق بدل شود. حتى در همين هفته گذشته که از دو طرف تيم­هاى کوچکى تشکيل شده تا باب گفت­وگو در باره مسائل جدى باز شود کاملاً روشن شده که اختلاف نظر تا چه حد عميق و ايجاد تفاهم و توافق تا چه اندازه دشوار است.
 
معلوم نيست ايهود اولمرت نخست وزير اسرائيلى چگونه مي­خواهد افکار عمومى مردم خود را متقاعد کند که نه تنها فلسطيني­ها حاضر شده­اند از حق بازگشت آوارگان فلسيطينى صرف نظر کنند بلکه دلايلى وجود دارد که باور کنند فلسطيني­ها قصد دارند به تعهدات خود مبنى بر توقف حملات راکتى جامه عمل بپوشانند. اين در حالى است که حماس قدرت خود را در غزه تحکيم بخشيده و مردم اولمرت به سادگى و آن هم با حرف متقاعد نمي­شوند.
 
براى محمود عباس هم متقاعد کردن مردمش کار آسانى نيست. اگر قرار باشد از مهم­ترين خواسته مردم فلسطينى -حق بازگشت آوارگان به خانه­هايشان - صرف نظر کند بايد به فلسطينى ­ها نشان دهد که بابت توافق بر سر دارالسلام و مرزها چه گير مردم فلسطينى مي­آيد و چه زمانى به آن وعده­ها خواهند رسيد.
 
عباس (و تيم گفت­وگو کننده که از افراد کهنه­کار و حاضر در روند صلح اسلو تشکيل شده­اند) حتماً انتظار دارند که يک جدول زمان­بندى مشخص تعيين شده و سروقت بندهاى آن به اجرا درآيد (مثل برداشته شدن ايست­هاى بازرسى و آزادى هزاران زندانى [فلسطينى] ) تا معلوم شود وعده­ها توخالى نيست.
 
از لحاظ ذهنى و در تصور همه، اين گونه به نظر مي­آيد که هر دو طرف به خوبى مي­دانند که در اين معامله چه پيش­نيازهايى براى پايان اين بحران حداقل در اصول وجود دارد. اما بعد از گذشت تقريباً هفت سال و بدون هيچ پيشرفت و بروز خشونت­هاى بي­شمار- به­خصوص وجود افرادى در غزه که هرگونه معامله­اى با اسرائيلي­ها را رد مي­کنند- قيمت مصالحه افزايش يافته و مهمترين عنصر در اين معامله ميزان حقيقى "صرف­نظر کردن از حقوق" يا در حقيقت ميزان "تسليم و واگذارى" است. آيا هيچيک از اين دو يعنى عباس و اولمرت از قدرت سياسى کافى براى برداشتن گام­هاى اوليه برخوردار است؟
 
رايس وزيرخارجه ممکن است، به­درستى، استدلال کند که آزمودن اين پيشنهاد ارزشش را دارد، به­خصوص در زمان کنونى که مي­توان نشان داد فلسطيني­هاى ملى و سکولار مي­توانند آينده مردم فلسطينى را تضمين کنند اما حماس نمي­تواند.
وزيرخارجه درست گفته که اين نشست­بين­المللى نبايد فقط به گرفتن عکس يادگارى بسنده کند. حقيقت هم همين است که اگر حاصل اين نشست، مشتى عکس باشد،‌ بايد به حساب شکست و ناکامى آن نشست گذاشت. اگر حاصل آن کلي­گويى و تئوري­پردازى باشد و گامى ملموس و پيگيرى معتبر و نظارت بر مکانيزم­هاى اجرا نباشد، يک گام رو به عقب است. حتى "يک روز بعد از" تعيين استراتژى، براى اثبات به افکار عموميِ شکاکِ هر دو طرف لازم است مشخص شود چه اقدام معتبر و ملموسى در شرف وقوع است.
 
پس چه کار بايد کرد؟ اساساً وزيرخارجه قصد دارد 6 تا 8 هفته آينده را با هردو طرف از نزديک کار کند. او قصد دارد مشخص کند چه پلى مي­توان بين دو طرف ايجاد کرد و در چه مسائلى اصولاً نمي­توان ارتباط برقرار کرد. اين هم آسان نيست.
 
هيچيک از دو طرف حاضر نيست به اندازه سرسوزن کوتاه بيايد مگر آن که در ثانيه آخر به اين تشخيص برسد که گزينه ديگرى پيش­رو ندارد و وقت چانه­زنى را از دست داده است. اما يک اشکال اساسى اينجا هست: مشخص نيست که کدام يک  از طرفين واقعاً باور دارد که بايد تا نوامبر به خاطر حياتش دست به مصالحه و سازش بزند.
 
يکى از دلايل که وزيرخارجه بايد بين دو طرف در رفت و آمد باشد اين است که تقريباً هيچيک قصد کنار آمدن ندارد و هر دو مي­خواهند ببينند تا کجا مي­توانند خواسته­هاى خود را پيش ببرند و رايس بايد تشخيص دهيد طرفين چه خواسته­هايى از يک ديگر (و از ما) دارند.
 
اما هزينه­اي که او طاقت پرداختش را ندارد اين است که فقط بنشيند و منتظر بماند و اميدوار باشد فشار ناشى از نزديک شدن زمان نشست، خواسته­هايش را برآورده مي­کند. درحقيقت بايد خيلى مراقب باشد اين احساس به وجود نيايد که او تنها کسى است که به اين نشست نياز دارد.  در چنين شرايطى فلسيطيني­ها و اسرائيلي­ها طورى عمل مي­کنند که همه فشارها روى او متمرکز شود تا به اين وسيله بتوانند پيش از هر پيشنهادى، از طرف مقابل چيزى به دست آورند.
 
جالب اينجاست،‌ سعودي­ها که رايس، اولمرت و عباس بي­تابانه به حضورشان در اين نشست علاقه نشان ­مي­دهند نيز همين رويه را در پيش گرفته [قصد دارد طورى عمل کند که فشارها روى رايس متمرکز شود]. آنها هنوز اعلام آمادگى نکرده­اند که در اين نشست شرکت مي­کنند و حتى شروطى هم براى حضورشان وضع کرده­اند. تعجبى هم ندارد که حضورشان مشروط به برآورده شدن تقاضاهايى است که روز به روز افزايش مي­يابد،‌ نه کاهش.
 
در چنين شرايطى، عاقلانه است که رايس وزيرخارجه همين که جايگاه هر دو طرف معين شد پيشنهادهايى براى ايجاد پل مطرح کند و نشان دهد که اگر واکنش­ها نشان دهد فاصله­ها قابل پرکردن نيست و امکان برقرار ارتباط فراهم نيست اهداف عقب­نشينى وى چه شکلى پيدا خواهد کرد [يعنى چه عواقبى براى هردو طرف دارد].
 
يکى از ارزش­هاى مشخص شدن نحوه عقب­نشينى ايالات متحده اين است که طرفين به دنبال راه­هاى ديگر مي­گردند نشان دهند تا چه حد علاقه آنها  به مصالحه و سازش اصالت دارد، به­خصوص در زمينه توافق در اصول اصلى اختلافات بين دو طرف.
 
به علاوه اگر مشخص شود و به درستى در اين نشست مطرح و تفهيم شود که در صورت نرسيدن به نتيجه، اهدافى براى عقب­نشينى تعريف شده باز هم مي­توان گفت اين نشست ارزش برگزارى را داشته است.
 
بنابراين اگر وزيرخارجه نمي­تواند متنى فراهم آورد که توافق طرفين را در معاملات اصلى بر سر دارالسلام، [بازگشت] آوارگان [فلسطينى به خانه و کاشانه خود] و مرزها داشته باشد حداقل مي­تواند به دنبال اهداف نسبتاً کوچکتر اما به هر حال بسيار مهمى باشد.
 
 براى مثال توافق بر سر مسائلى مثل: حق حاکميت و ميزان آن، رابطه بين دو دولت [فلسطينى و اسرائيلى] و فرايند بهبود چنين رابطه­اى، عقب­نشينى اسرائيلي­ها از کرانه باخترى به شرط اجراى توافق­هاى مهم و تأمين امنيت، توقف کامل شهرک­سازى اسرائيلي­ها در دل سرزمين­هايى که اکنون فلسطيني­ها در آن زندگى مي­کنند، التزام و تعهد اسرائيلي­ها به توقف ساخت وساز در منطقه­اى که به E-1‌ معروف شده، تسريع در فرايند آزادسازى زندانيان فلسطينى بر اساس معيارهاى توافق شده و آزاد کردن حداقل تعدادى زندانى هر چند هفته يک بار، پيگيرى يک مکانيزم جدى (با مداخله رهبران هر دو طرف) براى جلوگيرى از دامن زدن به نفرت و کينه و در نهايت ايجاد گروه­هاى کارى مشترک براى مطالعه بهترين راه­­حل و فصل مسائل اصلى مورد اختلاف خصوصاً وضعيت دارالسلام،‌ بازگشت آوارگان و مرز نهايى بين آنها و ايجاد کميته­هايى براى بررسى تحقق تعهدات از سوى هردو طرف.
 
چنين دستاوردى شايد همه خواسته­هاى رئيس­جمهور و وزيرخارجه را برآورده نسازد اما همين مقدار مي­تواند موجب دگرديسى در حقايق کنونى بين اسرائيلي­ها فلسطيني­ها ­شود.
 
براى تعيين اهداف مشخص که بتواند با ابزارهاى موجود برآورده شود و ما و ديگران بتوانيم از اين ابزار براى دستيابى به اهداف استفاده کنيم و همچنين اين که بدانيم چه اهدافى را در چه زمانى دنبال کنيم نياز به سياست­مدارى دارد.
 
بگذاريد اميدوار باشيم که رايس وزيرخارجه بداند چه زمانى بايد فشار آورد،‌ روى چه چيزهايى پافشارى کند و چه زمانى عقب بنشيند- مخصوصاً اگر تنها گزينه باقيمانده غير از اين عقب­نشينى، فقط نشست­هاى ناکام و بي­حاصل باشد.
 

منطقه

مقاله‌اي آشنا - مسعود بهنود

در كوچه‌هاي درخونگاه، در آن سال‌هاي دور كه هنوز يكي از سنگلج به سلطنت نرسيده بود و بساط لوطي‌گري برنچيده بود، روزي كه بين جاهلا‌ن نامدار و قدر برخوردي درافتاد و محله شلوغ شد، سرگنده‌اي بود نقي‌نام؛ كم‌عقل. او هم رفت و گزليك مادر را از مطبخ برداشت و پشت دالا‌ني كمين كرد. كاري به دعوا و دسته‌كشي نداشت. منتظر ماند محسن خياط صاحبخانه‌شان كه رسيد با گزليك قباي او را دريد و در تاريكي گم شد. محسن‌آقا مرد بزرگواري بود و مي‌دانست اين كار كيست، چيزي نگفت. تا باز شلوغي و بي‌ساماني شد، باز نقي سه كله بود و گزليك و دالا‌ن.

چنين بود كه از آن پس هر وقت خبر مي‌رسيد باز جهال بهانه‌اي به دست آورده‌اند و بعيد نيست به هم آويزند. محسن‌آقا صبح كه مي‌خواست به خياطخانه برود، تو حياط داد مي‌زد: آهاي نقي گزليك خانم‌آغا را برنداري‌ها.

چند هفته‌اي اين تذكر كارگر افتاده بود و نقي‌سه‌كله كاري نداشت تا آنكه اين بار در شلوغي يك سطل آب از تاريكي دالا‌ن بر سر محسن‌آقا پاشيده شد و مرد محترم به زحمت افتاد، اين بار يكي از بچه‌ها را مامور كرد كه تا خبر از شلوغي محله مي‌رسيد مي‌رفت و در حياط فرياد مي‌زد امروز كله‌گنده‌ها درنيان هوا پسه. كله مي‌زنن. و نقي مي‌دويد در پاشير و تمام روز پنهان مي‌شد.

حالا‌ حكايت ماست و امارات متحده عربي. وقتي جنگ بين ايران و عراق درگير بود موشكي ناشناس راهي بندراحمدي شد تا شيوخ جنوب دريافتند كه در ميان دعواي بزرگ‌ترها داخل نشوند. حالا‌ كه بحران روابط ايران و آمريكا بالا‌ گرفته به نظر مي‌رسد باز نقي‌سه‌كله در دالا‌ن كمين كرده و مدام اعلا‌ميه مي‌دهند و جزاير دهانه هرمز را طلب مي‌كنند. سفر آقاي احمدي‌نژاد به عنوان اولين رئيس‌جمهور اسلا‌مي هم به آن سوي خليج فارس ظاهرا نه كه كمكي نكرده بلكه بر ارتفاع اعلا‌ميه‌ها افزوده است. در چنين زماني از تندي و بي‌زماني‌اش كه بگذريم سخن سرمقاله روز دوشنبه كيهان غلط نيست. ‌

واقعيت اين است كه در اوايل دهه پنجاه ميلا‌دي تحولا‌ت مختلفي در منطقه اتفاق افتاد كه ساده‌شده‌اش اين است كه بريتانيا شانه از زير بار مخارج حفظ امنيت اين آبراه خالي كرد و پرت كرد آن را در بغل آمريكا كه منافعش در اطراف اين آبراه بيشتر از هر كشوري بود و آمريكا هم آن را محول كرد به ايران شاهنشاهي؛ بزرگ‌ترين متحدش در منطقه. با اين تفاوت كه بريتانيا براي حفظ نفوذ خود، وقت رفتن از نگراني شيوخ بابت امنيت خود [ بگو ترس از ايران و عراق] بهره گرفت و طرحي را پيشنهاد كرد كه ايران چندان تمايلي به آن نداشت و آن قدر صبر كرد تا صيانت خليج فارس را گرفت آن گاه بدان تن داد. اين يك بسته بود در حقيقت؛بسته‌اي كه يك طرفش موافقت شاه با تشكيل امارات [ و هم شناسايي استقلا‌ل بحرين ] بود سوي ديگرش تضمين ادامه مالكيت ايران بر سه جزيره ايراني دهانه هرمز. بعد از اين توافق‌ها ايران از درآمد نفت خود بيشترين هزينه را براي تامين امنيت خليج فارس كرد؛ تاسيس نيروي دريايي بزرگ و در گام‌هاي بعدي ناگزير شدن عراق براي پذيرفتن قرارداد 1975 بعد از انقلا‌ب، شيخ‌نشين‌هاي جنوبي زير فشار عراق همزبان خود قرار گرفتند كه بياييد تا شلوغ است، هر آنچه را ايران به دست آورده نفي كنيم؛ هم قرارداد 1975 و هم هويت جزاير ايراني دهانه هرمز را. شيوخ تا دريابند كه در زير اين مغازلا‌ت به زبان عربي و با شعار اتحاد عربي چه خيالي برايشان پخته شده بايد سال‌هايي مي‌گذشت و سربازان صدام وارد كويت مي‌شدند.

پس آشكار شد كه در آن سال‌هاي بعد از انقلا‌ب ايران هم كه خيال ژاندارمي خليج فارس به سر صدام افتاده بود، بعضي شيوخ هم خام شده بودند، ايرانيان بودند كه با جنگ هشت ساله نگذاشتند او نگاهش را متوجه جنوب كند، وگرنه هيچ تضميني نبود كه جيش سردار قادسيه زودتر از اينها به خيال نيفتند كه در برج‌هاي ساحلي دبي و ابوظبي و كويت و بحرين جولا‌ن دهند. چنانكه بعدها خود كويتي‌ها به صدا درآمدند و سخن بينانگذار انقلا‌ب ايران را تكرار كردند كه روزگاري گفته بود آن موشك كه در ميانه جنگ ايران و عراق به بندراحمدي كويت خورد، پيام آگاه‌كننده الهي بود. نگاهي به سياهه كمك‌هايي كه كويتي‌ها و شيوخ ديگر به صدام كردند و كاهش اين كمك‌ها بعد از آن موشك، مويد آن اشاره است.

چنين است كه با احترام به نوشته فاضلا‌نه كارشناسان كه نگران روابط شمال و جنوب خليج فارس هستند و آن را غيرلا‌زم مي‌بينند، لا‌زم است گفتن اين نكته.

حالا‌ كه موشك ناشناس نيست بد نبود كه مقاله‌ي آشنا شليك شود تا همسايگان جنوبي از ياد نبرند كه آن را كه خانه نئين است بازي نه اين است.

انتهاي خبر // روزنا - وب سایت اطلاع رسانی اعتماد ملی//www.roozna.com


عراق و ضعیت فعلی شیعیان و سنی ها

پیشگفتار: فريد زکريا، سردبير نشريه "نيوزويک بين المللی" و مجری برنامۀ تلويزيونی "گفتگو درباره امور جهانی" است، که يکی از پروژه های وابسته به نشريۀ واشنگتن پريزم می باشد. وی در مصاحبه ای اختصاصی با ولی نصر، نظر او را در مورد وضعیت فعلی شیعیان و سنی های عراق، و احتمالات آینده در این کشور جویا شده است که از نظر خوانندگان می گذرد. ولی نصر استاد دانشگاه های آمریکا، پسر پروفسور سید حسین نصر و  نویسنده کتاب "احیای شیعه" می باشد.

فريد زکريا: در حال حاضر بزرگترین مسئله اسلام، تفاوت بین شیعه و سنی است. چگونه می توانید در درک آن به ما کمک کنید. آیا این تفاوت مانند تفاوت بین پروتستان ها و کاتولیک هاست؟ آیا مانند تفاوت بین سفید پوستان و سیاه پوستان است؟ یک فرد عادی چگونه می تواند این مسئله را درک کند؟ تفاوت های اساسی سنی و شیعه چیست؟

ولی نصر: برای مخاطب غربی مثال پروتستان-کاتولیک می تواند مفید باشد. این انشعاب از چند قرن پیش ایجاد شده و این دو در مورد مسائلی مانند کتاب مقدس، مفهوم مسیحیت، و مبانی فلسفه و فرهنگ آن با هم اختلاف دارند.


اما اگر به نقاطی مانند ایرلند شمالی نگاه کنیم، امروزه جنگ آنها بر سر مارتین لوتر و یا درگیری های قرن هفدهم نیست. بلکه بر سر قدرت است، و مفهوم پروتستان و کاتولیک در واقع تفاوت طبقه می باشد. یعنی اینکه انسان در کجا متولد شده، و چه سهمی از قدرت دارد. در عین حال نگرش افراد در مورد مسائلی چون استقلال ایرلند و اشغال آن به دست انگلستان نیز، در درک این مسئله مؤثرست. همچنین باید دانست که جنگ بر سر قطعه ای از زمین است. یعنی این که ایرلند مال چه طرفی خواهد شد.

گروه هایی مانند حزب الله، حکیم، و یا صدر در عراق، نمی گویند که به عرب بودن و یا کشور خود وفادار نیستند. بلکه حرفشان این است که خواستار تعریفی از ملی گرایی هستند، که فراگیر باشد


در مورد درگیری شیعه و سنی نیز، همین امر مصداق دارد. هریک از دوطرف مدعی هستند که نماینده اسلام واقعی می باشند. راه این دو خیلی زود، در اوائل تاریخ اسلام و بر سر مسائل مذهبی از یکدیگر جدا شد و شیعیان نبرد کنترل بر اسلام را باختند. اما وقتی برگ های تاریخ را با سرعت ورق بزنیم و به خاورمیانه امروز برسیم، این مسئله مهم می شود. چراکه اینک در منطقه عدم تعادل بافت جمعیتی و قدرت وجود دارد. به طوری که شاید بتوان گفت شیعیان اینک
۵٠ درصد جمعیت آن منطقه را تشکیل می دهند. اما کسی حتی نمی دانست که آنان وجود دارند.

 فريد زکريا: گفتید ۵٠ درصد؟

ولی نصر: آنها به آسانی می توانند تا ۵٠ درصد باشند.

فريد زکريا: معمولا افراد این رقم را چیزی نزدیک به ٢٠ درصد می دانند، این طور نیست؟

ولی نصر: این میزان خیلی پایین است. اما واقعیت این است که ما نمی دانیم این ارقام صحیح هستند یا نیستند. چراکه کسی به ارقام توجهی ندارد. اما می توانیم حدس بزنیم آنها ٣٠،٤٠ درصد باشند. ولی برخی تعدادشان را از ۵٠ درصد نیز بیشتر می دانند. بنابراین میزان نسبتا زیاد تا نیمی از جمعیت منطقه بین هندوستان و لبنان را، شیعیان تشکیل می دهند. اما ما هرگز تصور نمی کردیم آنها در خارج از ایران نیز وجود داشته باشند. بنابراین این موضوع واقعا مطرح می شود که بین قدرت و بافت جمعیتی، و همچنین بین تقسیم ثروت و بافت جمعیتی تعادل وجود ندارد.

فريد زکريا: منظورتان اینست که شیعیان تا همین اواخر که در عراق بر سر کار آمدند، تنها در ایران قدرت داشته اند؟

ولی نصر: دقیقا! به عبارت دیگر چه در کشورهایی مانند کویت، عربستان سعودی و افغانستان که شیعیان در آنها در اقلیت قرار دارند، و چه در کشورهایی مانند بحرین، عراق که اکثریت با آنهاست، و چه در کشوری چون لبنان که جامعه بزرگی از شیعیان در آن زندگی می کنند، قدرت آنها با میزان جمعیتشان تناسبی ندارد.

 
تنها استثنائی که من در خاورمیانه سراغ دارم عمان است که یک درصد جمعیتش را شیعیان تشکیل می دهند، اما چهار وزیر شیعه از جمله یک زن، در دولت آن کشور مشغول به کار هستند. حتی اگر به لبنان نگاه کنیم گرچه آمار دقیق نداریم، اما می بینیم که بزرگترین جامعه آن کشور را شیعیان تشکیل می دهند. ولی هیچ مقام اجرایی مهمی را در اختیار ندارند. از نظر مالی نیز به ویژه در سال های رونق اقتصادی، دولت این کشور هرگز به طور واقعی سهمی به شیعیان نداد.
بنابراین در حقیقت مشکل اینست که خاورمیانه در پس ظاهر عرب گرایی، بعث گرایی، غیر مذهبی بودن و حتی ظاهر بنیادگرایی اسلامی، یک تقسیم بندی عمده در خود دارد که تنها عقیدتی نیست، بلکه به طبقاتی بودن و قدرت نیز مربوط است. 

فريد زکريا: وقتی من با اعراب و اغلب سنی های عرب در این مورد گفتگو می کنم، آنها می پرسند چرا می خواهید در باره شیعه و سنی حرف بزنید؟ ما در گذشته هرگز در این باره حرف نمی زدیم، و این مسئله تنها به سبب عراق مطرح، و باعث فرقه گرایی و انشقاق در جهان عرب شده است. ما پیش از این با خوبی و خوشی زندگی می کردیم. در عراق دهه ۱٩۵٠ (۱٣٣٠) خانواده های شیعه ای مانند علوی ها زندگی می کردند، که ثروتمندترین خانواده های این کشور بودند. این تنش های بین شیعه و سنی چیزی جدیدست. نظر شما در این مورد چیست؟

ولی نصر: تا حدی حق با آنهاست. اما عراق بدترین مثالی است که می توان برای نشان دادن این عدم تعادل در خاورمیانه، به آن استناد کرد. نمونه های بد دیگر نیز وجود دارند. اما مثلا اگر عربستان سعودی را در نظر بگیریم، ۱۵ درصد و یا شاید بیش از این مقدار از جمعیتش را شیعیان تشکیل می دهند. آنها درست روی زمینهای نفت خیز زندگی می کنند، اما هیچ فایده ای از این منبع به ایشان نمی رسد. در دولت این کشور نیز، هیچ عضو شیعه ای وجود ندارد. تنها موردی از یک شیعه دارای مقام، سفیر این کشور در ایران در دهه ۱٩۸٠ (۱٣٦٠) بود. حتی استانداران مناطق شیعه نشین نیز سنی، و اغلب متعصبی هستند که با دیدگاه سنی کردن شیعیان به آن مناطق می روند.

تنها راه ادامه و حرکت به جلو، فشار آوردن به نوری المالکی است که بی طرفانه به صلح دست یابد. اما چنین چیزی هرگز پیش نیامده است، که یکی از طرفین مخاصمه داوطلبانه طرح صلح ارائه کند

 
اما همانگونه که گفتم عراق ابدا مثال خوبی نیست. چراکه کسانی که می گویند در عراق مشکلی نبود، به عراق پیش از
۱٩٩۱ (۱٣٧٠) می اندیشند. تا آن سال اگر شیعیان ادعایی برای احراز مقام های بالای دولتی نداشتند، می توانستند پیشرفت کنند. لذا با وجودی که دولت سنی بود، برای آنها هم امکان پیشرفت وجود داشت. اما از ۱٩٩۱ (۱٣٧٠) چیزی در عراق شکست، و شکست ارتش صدام در کویت منجر به قیامی توده ای در جنوب این کشور گردید. موضوع خیلی فرقه ای شد. منظورم اینست که روی لوله تانک هایی که برای سرکوبی به جنوب این کشور فرستاده شدند، عبارت " شیعه دیگر نه" نوشته شده بود. عکس های این تانک ها موجود است. از آن پس، رفتار با شیعیان واقعا وحشیانه شد. به طوری که در جنوب این کشور بیش ٣٠٠ هزار شیعه کشته شدند، که (بعدا) جنازه هایشان در گورهای دسته جمعی پیدا شد.

فريد زکريا: بنابراین آیا نبرد صدام در جنوب عراق در واقع اعلان جنگ بر علیه شیعیان، و نه مبارزه با شورش، بود؟

ولی نصر: همینطور است. لذا دلیل شورش هرچه بود، خیلی سریع حالت فرقه گرایانه به خود گرفت و شیعیان به صرف شیعه بودنشان مورد رفتاری وحشیانه قرار گرفتند. شیعیانی هم که جزیی از رژیم، بعثی، و از طبقه متوسط بودند، این قدرت را نداشتند که از شیعیان جنوب محافظت کنند و در واقع از جامعه شیعیان جدا افتادند. بنابراین رهبری جامعه شیعیان به دست این آیت الله ها از قبیل حکیم ها، صدرها، و سیستانی ها افتاد که اینک رو آمده اند. بله ایالات متحده به سبب در هم شکستن رژیم گذشته و گشودن راه بازتاب میزان جمعیت در سیاست، برای تسهیل جابه جایی قدرت مسئولیت دارد. اما این ساده لوحانه خواهد بود، که بیندیشیم صدر یا سیستانی نمی دانستند که شیعه هستند. 

فريد زکريا: اما این خود پرسشی بزرگتر به وجود می آورد. آیا شیعیان و به ویژه بخش خارج از عراق به خاطر اینکه خود را شیعه می دانند، احساس سلب مالکیت دارند؟ به عبارت دیگر آیا شیعیان فکر می کنند، که تنها شیعیان دیگر می توانند نمایندگی آنها را به عهده داشته باشند؟ یعنی آیا به صرف اینکه تمام سنی های معمولی عرب رأی نمی دهند، تمامی دولت های سنی که مدعی نمایندگی آنها هستند نیز، نماینده آنها محسوب نمی شوند؟ در خارج از بحرین و معدودی جاهای دیگر کسی رأی نمی دهد. آیا احساس شیعیان اینست که در موقعیت های سیاسی تنها شیعیان دیگر می توانند نمایندگی آنها را به عهده داشته باشند؟

ولی نصر: به نکته خیلی جالبی اشاره کردید.این حقیقت دارد که در واقع هیچکس رأی نمی دهد، اما در همان حالت نیز برابری وجود دارد. مثلا درست است که صدام با سنی های عراق نیز رفتاری وحشیانه داشت، اما سنی بودن آنها سبب این برخورد نبود. بلکه دلیل این بود که برخی از سنی ها نیز به صورت انفرادی با دولت درگیری پیدا می کردند. اما سرکوبی شیعیان به ویژه بین سال های ۱٩٩۱ تا ٢٠٠٣ (۱٣٧٠ تا ۱٣۸٢)، بیشتر سازمان یافته بود. در صورتی که اینگونه اقدامات برای سنی ها با طرح و نقشه انجام نمی شد.

فريد زکريا: آیا فکر می کنید به جز عراق مثلا در عربستان سعودی نیز شیعیان به صرف شیعه بودن به صورت سازمان یافته سرکوب می شوند، و یا اینکه در این کشور به طور کلی کسی رأی نمی دهد و خانواده حاکم کشور را می گرداند؟

ولی نصر: در عربستان سعودی بله، چراکه مذهب وهابیگری شیعیان را مرتد و بدعت گذار تلقی می کند. حتی در هنگام شکل گیری این کشور نیز، سرکوب شیعیان یکی از اصولی بود که خاندان سعودی حول محورش جمع می شدند. لذا این مشکل همیشه وجود داشته است. حتی اخیرا نیز برخی از روحانیون سعودی گفته اند که چگونه این کشور یک پادشاهی اسلامی است، و در عین حال می توان در آن شیعه به دنیا آمد و شیعه از دنیا رفت. به عبارت دیگر حتی همین اندک میزان تسامح در این کشور نیز، مشکل سازست.


اما در سایر کشورهای منطقه مانند لبنان، کویت و غیره، شیعیان همواره می خواستند احساس تعلق کنند. این مسئله شبیه تاریخ یهودیت در اروپا می باشد. چراکه یهودیان نیز می اندیشیدند که اگر آلمانی و یا فرانسوی خوبی باشند، مورد پذیرش قرار می گیرند. به همین ترتیب شیعیان لبنان و تمام کشورهای دیگر نیز، می خواستند مشارکت داشته باشند و احساس تعلق کنند. اما طرد و تعصب (از جانب سنی ها)، همیشه مانعی در راه این خواسته بوده است. حالا تقریبا مانند زمانی شده که کاملا آشکار گشت که در نهایت یک افسر یهودی با همتای فرانسوی خود مساوی نیست، و یهودیت پس از دادگاه دریفوس به تدریج هویتی صهیونیستی را گسترش داد. قدری از مشابه چنین گسترشی زمانی در بین شیعیان دیده شد، که حزب الله و امل از ملی گرایی عربی کنار کشیدند. چرا که در نهایت ملی گرایی عربی به رغم عرب بودن، به آنان جای مانوری نمی داد.  جای مانور داشتن یعنی این که بتوان هویت خود را پذیرفت. لذا این تنشی است که در منطقه وجود دارد. (بنابراین) گروه هایی مانند حزب الله، حکیم، و یا صدر در عراق، نمی گویند که به عرب بودن و یا کشور خود وفادار نیستند. بلکه حرفشان این است که خواستار تعریفی از ملی گرایی هستند، که فراگیر باشد. اگر ملی گرایی عربی فراگیر نباشد، آن گاه همان چیزی رخ می دهد که برای یهودیان اتفاق افتاد. یعنی همان کاری که تئودور هرزل با ایده کشور یهودی و ملی گرایی یهودی کرد. حزب الله آشکارا می گوید که به تمامی مسائل عربی وفادارست و می خواهد مسئله فلسطین را حل کند. (پس) آنها برای مسائل عربی همه کار انجام می دهند، ولی از سازمان های سنی پیروی نمی کنند.

فريد زکريا: ولی شما گفته اید که هنوز عراق به اوج بدی خود نرسیده است. چه رخدادی است که ممکنست (بدتر از آنچه اتفاق می افتد) در آن کشور پیش بیاید؟

ولی نصر: در عراق اصطکاکی وجود دارد، که حل نشده باقی مانده است. ولی مانند ایرلند شمالی، راه حل سیاسی نیز برای آن وجود ندارد. ایالات متحده تنها این دو طرف را از هم جدا نگه می دارد. اما سرانجام این اصطکاک خود را نشان خواهد داد.

فريد زکريا: اما آیا هم اینک شاهد پاکسازی های فرقه ای فزاینده در عراق نیستیم؟ منظورم اینست که بغداد به نحوی رو به افزایش به مناطق سنی و شیعه نشین تقسیم نمی شود؟ سنی ها از مناطق شیعه نشین به مثلث محل اقامت هم کیش های خود می گریزند. شیعیان نیز در بخش های سنی نشین همین روش را در پیش گرفته، و به مناطق شیعه نشین فرار می کنند. منظورم اینست که آیا آنها خودشان این جدایی منطقه ای را ایجاد نکرده اند، که به نوعی به ثبات توازن قدرت می انجامد؟

ولی نصر: وقتی این روند کامل شود، گفته شما درست است. در عین حال مثلا در موصل نیز اصطکاک دیگری بین کردها و سنی ها به وجود خواهد آمد، که هنوز آغاز نشده است. اما حق با شماست و زمانی که تکلیف این شهرهای مختلط روشن شود، دیگر چیز زیادی نخواهد بود که شیعیان و سنی ها بخواهند به خاطر آن با هم مبارزه کنند. منظورم اینست که گرچه ممکنست سرانجام وضعیتی مانند هند و پاکستان هم به وجود بیاید که سال ها مسئله انتقام کشی و جنگ و جدل در میان باشد، اما در حقیقت در الانبار چیز دندان گیری برای شیعیان وجود ندارد. منطقه دارای نفت هم به حدی در جنوب واقع شده که سنی ها نمی توانند برای ادعاهای نفتی، برخورد نظامی به وجود بیاورند. اما روند رسیدن به جایی که پاکسازی ها در بغداد و سایر شهرها کامل شده باشد، هنوز راهی دراز و مملو از خشونت است. یعنی یا سال ها وضعیت به شکل فعلی ادامه می یابد، و یا با کنار کشیدن آمریکا از بین این دو، انفجاری بزرگ رخ خواهد داد.

ما با ایرانیان و شیعیان مصالحه نمی کنیم. این در حالی است که ممکنست این کار به سرعت سبب با ثبات شدن عراق شود. اما اگر ایران از این برهه قوی تر از پیش بیرون بیاید، برای ما نوعی دیگر از شکستی راهبردی محسوب می شود

فريد زکريا: اما آیا آن زمان به نوعی جاافتادگی سیاسی نیاز نیست، که گفته شود هیچیک از طرفین ادعایی در قبال طرف مقابل ندارد؟ درآمد نفت را تقسیم کنند و به این ترتیب دولت مرکزی -ولو دولتی ضعیف-، سازمان پیدا کند. این قسمت ها را همان طور که خودتان گفتید می توان با ایرلند شمالی مقایسه کرد، که به نظر می رسد راه حل سیاسی خیلی دور از دسترس است. چراکه هنوز هم بین طرفین دیوار بلندی از بی اعتمادی وجود دارد. 

ولی نصر: در عین حال چهارچوب کاری نیز برای آن وجود ندارد. بنابراین تنها راه ادامه و حرکت به جلو، فشار آوردن به نوری المالکی است که بی طرفانه به صلح دست یابد. اما چنین چیزی هرگز پیش نیامده است، که یکی از طرفین مخاصمه داوطلبانه طرح صلح ارائه کند. در عین حال هیچ معلوم نیست که دولت مالکی و شیعیان، کسی را در طرف سنی برای مذاکره پیدا کنند. اما حتی اگر بعثی کردن و چیزهایی که سنی ها می خواهند به کاهش شورش ها بینجامد را هم در ملاحظات بگنجانیم ، در حال حاضر هیچ چهارچوب منطقه ای برای همکاری با آمریکا برای فشار آوردن از آن دست که در ایرلند شاهدش بودیم، وجود ندارد. فشاری که دو طرف را سر میز (مذاکره) بنشاند، و به آنها بگوید می توان با هم کنار آمد و به دستاوردهای خوبی رسید. چرا که همانطور که می دانید سعودی ها، اردنی ها و ایرانیان هریک به طرف های خود خواهند گفت که از آنها چه توقعی دارند.

فريد زکريا: منظورتان از طرف های خود افرادی در عراقست که حامی فرستادن سلاح به...؟

ولی نصر: دقیقا، منظورم این است که این دو طرف به ما اعتماد ندارند. اما هر یک از آنها در خاورمیانه طرف های مورد اعتمادی دارند. شورشیان معتقدند که در جهان عرب از ریشه ای عمیق و راهبردی برخودارند که نه تنها ممکنست مالی باشد، بلکه از آنها حمایت های سیاسی کند، و مهمتر این که ممکنست از پشتیبانی سیاسی و عمومی (کل) جهان عرب هم برخوردار باشند. آنها از عراق بزرگترند و وزنه قدرت جهان عرب پشت سرشان است. (در مقابل) شیعیان به ایران به عنوان حامی اصلی و محافظت کننده می نگرند. در نهایت ایالات متحده نیز هرگز برای ایجاد چهارچوب روابط اعتماد آمیز، از اهرم نفوذ استفاده نکرده است. منظورم این است که ....

فريد زکريا: که ما حتی با ایران گفتگو نمی کنیم؟ 

ولی نصر: نه این کل مشکل است. واضح است که در خلال سال هایی که سفیر خلیل زاد کوشید که خودش این کار را انجام دهد، دو گام (تنها) در یک مسیر و در یک جامعه برداشت. او دیگری را در حالی از دست داد، که هیچ راهی وجود نداشت که ایالات متحده بتواند واقعا سنی ها را وادار به مصالحه کند. و این یک ضرورت است که مصالحه باید دو جانبه باشد. بنابراین اقدام وی احمقانه بود.
از دیگر سو کاملا آشکارست که آمریکا هیچ سرمایه گذاری واقعی سیاسی و یا دیپلماتیک در عراق ندارد. چراکه ما تنها سرمایه گذاری نظامی داریم. اما دستورالعمل ما برای عراق اینست که دولت این کشور -که به سبب قانون اساسی از لحاظ بافت، ضعیف است-، به یکباره ناچار است مانند یک دولت قوی عمل کند. در حالی که به واقع می توان گفت که چنین چیزی رخ نخواهد داد، و از بیرون نیز کمکی برای چهارچوبی مانند ایرلند شمالی وجود ندارد.

فريد زکريا: بنابراین با نگاه به روش کنونی ایالات متحده تصور می شود تأثیرات نظامی قیام ها صرفنظر از اینکه به نتیجه برسند یا نرسند، در اساس به ثبات سیاسی گسترده تر و بلند مدت مربوط خواهد بود. برای دست یابی درست به چنین ثباتی، باید دستورالعملی سیاسی برای همسایه ها داشت، و آنها را وادارکرد یا از ایشان خواست بر طرف های خود در داخل عراق فشار بیاورند؟

 ولی نصر: دقیقا، به عبارت دیگر بهترین کاری که ایالات متحده می تواند در حال حاضر انجام دهد، این است که به نوعی دو طرف را از هم جدا نگه دارد. تصور اینست که چنین کاری به راه حلی سیاسی منجر خواهد شد، که خود را بسط و گسترش می دهد. اما معلوم نیست که چنین چیزی حتما به وقوع بپیوندد. چراکه ما تاکنون درباره هیچیک از درگیری هایی که با آنها مواجه بوده ایم و از جمله درگیری اعراب و اسرائیل، چنین برداشتی نداشته ایم. برداشت ما همیشه این بوده که اگر آتش بسی بین اسرائیل و فلسطینی ها اعلام می شود، باید بلافاصله با روشی سیاسی دنبال شود. حالا اگر این روش موفق بشود یا نشود، داستان دیگری است. همین روش در باره ایرلند شمالی، شبه جزیره بالکان و سریلانکا نیز، اتخاذ شده است. اما در عراق یک جورهایی فکر کرده ایم که این مقوله ضرورتی ندارد. 

فريد زکريا:  شما با مقامات دولتی صحبت، و با رئیس جمهور دیدار کرده اید. آیا احساستان اینست که آنها واقعا بر روش نظامی تأکید و تمرکز دارند، و لا زمست بیشتر به روش های سیاسی بپردازند؟

ولی نصر: فکر می کنم دست کم نتایج به دست آمده نشانگر آنست که تمامی کوشش ها صرف راه حل نظامی شده است، که از نظر من راهی ضعیف می باشد. چراکه ما سرانجام در موقعیتی قرار داده شده ایم که ایجاب می کند نظامیان در خارج از بغداد نباشند. (اما) بدون یک را حل سیاسی به سرانجام رساندن کار برای ژنرال پترائوس، اقدامی بسیار مشکلست. چراکه باید در خارج از بغداد بدنبال سپاه مهدی وارد جنوب شود، و در عین حال در پی شورش ها به غرب برود.

فريد زکريا: به عبارت دیگر این راهبرد که بغداد را با ثبات کرد و سپس برای حل مشکل از آن خارج شد، با این معضل مواجه می شود که به نیروهای نظامی هرچه بیشتری نیاز است تا ثبات را حفظ کرد و به خارج از بغداد نیز گسترش داد.

ولی نصر: مشکل دیگری هم هست. چراکه نه تنها تعداد این نیروها حائز اهمیت است (حالا بماند که آیا ما می توانیم چنین وضعیتی را حفظ کنیم یا نه، و آیا از صبوری کامل برای انجام آن برخوردار هستیم یا نیستیم)، بلکه این مسئله هم مطرح می باشد که چنین راهبردی بدون داشتن پیامدهای سیاسی، مانند اینست که با فرو کردن انگشت در سوراخ سد، جلوی جریان شدید آب را بگیریم. به عبارت دیگر ما می توانیم مادامی که روش نظامی را در پیش گرفته ایم، عراق را آرام نگه داریم. اما از آنجا که سرانجام باید انگشت خود را از سوراخ درآوریم، دوباره سر همین نقطه ای برمی گردیم که اینک در آنجا قرار داریم. یعنی حقیقت بنیادین در مورد عراق اینست این کشور درهم ریخته است، چون توافقی سیاسی در آن وجود ندارد.

فريد زکريا: برخی می گویند ببینید شیعیان اداره این کشور را به عهده خواهند داشت. آنها در واقع قدرت، دولت مرکزی و نفت کشور (به استثنای بخش کردنشین) را، به ارث برده اند. بنابراین رفتارشان باید مانند کنگره ملی آفریقا در کشور آفریقای جنوبی  پس از سقوط سیاست جدایی نژادی باشد. یعنی باید راهی برای وارد کردن سنی ها در اداره امور بیابند. بله درست است که سنی ها از روش های خشونت آمیز استفاده می کنند، اما در نهایت مسئله اینست که آنها بازنده و شیعیان برنده شده اند. بنابراین این شیعیان هستند که باید چهارچوبی ایجاد کنند، و آنها را به درون بیاورند. شما با این نظریه مخالفید، چرا؟

ولی نصر: یکی اینکه به نظر نمی رسد سنی ها متوجه این نکته شده باشند. به عبارت دیگر ما با شورشی قوی، خوب سازمان یافته، و دارای حامی قدرتمند، مواجهیم. کاملا آشکارست که شیعیان از نظر سیاسی برنده شده اند، اما هنوز برنده دولت نشده اند. بنابراین تا هنگامی که برنده شدن آنها کاملا روشن نشود، از اعتمادی که کنگره ملی آفریقا در آفریقای جنوبی داشت، برخوردار نخواهند بود. منظورم اینست که شیعیان به درست یا به غلط، بر این باورند که همه رشته ها پنبه خواهد شد. به عبارت دیگر در آستانه دروازه ها شورشیان پرقدرت ایستاده اند، و ایالات متحده نیز در حال حاضر دودل است. چراکه روش نخست این کشور هوادار شیعه-هوادار کرد، و یا دست کم متهم به این روش  بود. اما حالا این روش تغییر کرده است. (چراکه) وقتی خیزش آغاز شد در واقع هدف اصلی سپاه مهدی، و نه شورشیان، بودند. ایالات متحده می کوشد پشتیبان اصلی شیعیان در شکل ایران را، از سر راه بردارد. (بنابراین درست است که) قوی ترین ارتش در عراق است، اما این ارتش الزاما همیشه به قدرت شیعیان در عراق و یا دولت فعلی متعهد نبوده است. لذا شیعیان با دلهره عمل می کنند. چراکه وقتی در ماه فوریه (بهمن) بمب گذاری سامره رخ داد، آنها به وضوح فهمیدند که شورشیان پیام بازنده شدن خود را، در نیافته اند. من فکر می کنم حق با آنهاست. فکر می کنم اگر منهم جای شورشیان بودم می اندیشیدم که هرچه کارهای بدتری کردم، بیشتر آمریکا را به کرنش واداشتم. چراکه آنها بین آمریکا و شیعیان متحدش را به هم زده اند، توانسته اند به نوعی شیعیان را به جنگ داخلی تحریک کنند، و دست کم اکثر این شورشیان از حمایت جهان عرب برخوردارند. آمریکا نیز برای مهار آنها هیچ فشاری به جهان عرب وارد نمی کند. منظورم دقیقا اینست که با توجه به جمیع این شرایط، آیا شورشیان واقعا بر سر میز مذاکره خواهند نشست؟ بخشی از مشکل اصلی نیز اینست که آمریکا و شیعیان روی سیاستمداران سنی تمرکز کرده اند، که معلوم شده کاری از دستشان برنمی آید.

فريد زکريا: اما هم آمریکا و هم دولت شیعه هیچوقت برای مذاکره با شورشیان و افرادی که در واقع شورش ها را سازمان می دهند، تمایل چندانی نشان نداده اند. چراکه به نظر من خیلی روشن است که اینها همان بعثی های سابق می باشند. اینها تیمسارهای ارتش صدام هستند. دست کم تاریخ این را نشان داده که اگر با سازمان دهندگان شورش گفتگو نشود، نمی توان خشونت ها را متوقف کرد.

ولی نصر: حق با شماست.

فريد زکريا: نمی توان با واسطه ها سیاسی مفروضی گفتگو کرد، که دارای هیچ قدرتی نیستند.

ولی نصر: نه گفته شما درست نیست. من فکر می کنم بخشی به خاطر اینست که ایالات متحده در زمانی که دست بالا را داشت، با شورشیان مذاکره نکرد. حالا به نظر می رسد که هم در واشنگتن و هم در عراق، چنین گفتگویی نشانه ضعف تلقی می شود. بنابراین مفهوم اقدامی اینگونه و بدون نشان دادن یک ضرب شست محکم نظامی به شورشیان، به منزله پیروزی برای آنان خواهد بود. 

فريد زکريا: به نظر می رسد که وضعیت موجود حالتی بدون برد است.

ولی نصر: دقیقا!

فريد زکريا: منظورم اینست که این وضعیت مانند اینست که انسان قدمی در یک مسیر بردارد، و این قدم سبب مشکلی در سمت چپ شود. سپس گامی در مسیری دیگر بردارد، و این گام سبب مشکلی در سمت راست گردد. فکر می کنید برای آمریکا راه خروجی از عراق باقی مانده، و یا اینکه در این کشور گیر افتاده است؟

ولی نصر: فکر می کنم در حال حاضر به شدت در عراق گیر افتاده است. البته این گیر افتادن الزاما در همان سطوح نظامی، و یا تعهداتش نیست. چراکه نداشتن یک دولت کارا بخشی از این مشکل محسوب می شود. همان وضعیت بدون برد که شما اشاره کردید، عدم تعهد به تغییر قوانین بازی با بازی در بیرون از صحنه، و ایجاد یک اتحاد منطقه ای که برخی از هزینه ها و فشارهای روی ایالات متحده را کاهش دهد، سبب می شود که ما هنوز نتوانیم عراق را در شرایط فعلی حاکم بر آن، ترک کنیم . چراکه مجهولات زیادی وجود دارد. مثلا ما با ایرانیان و شیعیان مصالحه نمی کنیم. این در حالی است که ممکنست این کار به سرعت سبب با ثبات شدن عراق شود. اما اگر ایران از این برهه قوی تر از پیش بیرون بیاید، برای ما نوعی دیگر از شکستی راهبردی محسوب می شود.
مسئله دیگر اینست که در بخش سنی نشین غرب عراق، چه کسی در رأس کار قرار خواهد گرفت. منظورم اینست که بدون تردید اقدامات در این منطقه دارای ایدئولوژی بنیادگرا و ظرفیت نظامی، در محدوده محل خود باقی نمی ماند. بلکه به صورت تهدید برای همان مردمی درخواهد آمد که در اردن، عربستان سعودی و سایر جاها از آن پشتیبانی کردند.


به علاوه ما حتی نمی دانیم  در مورد مسئله ترک ها با شمال عراق، چه روشی در پیش بگیریم. در عین حال این چالش نیز هنوز وجود دارد، که ممکنست عراق با بحران هویت روبرو شود. منظورم اینست که ممکنست از وضعیت موجود یک فاجعه بزرگ بشری، هرج و مرج سیاسی، و یا رژیمی دیکتاتور منش و مستبد بدر آید، که هیچکدام برای ما خوب نیست. در عین حال این وضعیت تنها به عراق خلاصه نمی شود و سرانجام در زمانی، ایالات متحده ناچار خواهد بود در عراق یا بخشی دیگر از خاورمیانه هزینه چنین چیزی را بپردازد.

فريد زکريا: ولی نصر، از گفتگویتان با ما بسیار ممنونم.

ولی نصر: منهم سپاسگزارم.