استیضاح دونالد ترامپ

نقل از بی بی یس  نخستین جلسه دادگاه استیضاح دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، به طور رسمی در مجلس سنا آغاز شده است. قاضی القضات، جان رابرتس، رئیس دیوان عالی آمریکا، ریاست جلسات استیضاح را بر عهده دارد.

 

هفت نفر از دموکرات های مجلس نمایندگان به سرپرستی آدام شیف، رئیس کمیته اطلاعاتی این مجلس، مانند دادستان، لوایح استیضاح دونالد ترامپ را ارائه کرده اند. وکلای رئیس جمهوری آمریکا سپس صحبت می کنند. هر طرف ۲۴ ساعت برای حرف زدن فرصت دارد که می تواند در چند روز انجام بشود.

آدام شیف در سخنرانی روز سه شنبه (۲۱ ژانویه) خود در سنا با رد آن چه "حرف های بی ربط خطرناک" دونالد ترامپ دانست او را به اقدام علیه امنیت ملی متهم کرد.

 

آقای شیف گفت: "(ترامپ) به اسم امنیت ملی مدارک آشکار کار خطرناکش را پنهان کرده است. سوال این است که ...آیا شما به او اجازه این کار را می دهید؟"

آقای ترامپ برای شرکت در نشست اجلاس جهانی اقتصاد به داووس سوئیس سفر کرده است. جی سکولو، وکیل دونالد ترامپ، در غیاب وی اتهامات را سیاسی دانست و دموکرات را به تلاش غیرقانونی برای برکنار کردن رئیس جمهور از قدرت متهم کرد.

دونالد ترامپ متهم است که با درخواست تحقیقات از رئیس جمهوری اوکراین درباره رقیب انتخاباتی‌ بالقوه اش، جو بایدن و پسرش هانتر، عملا از قدرت صندلی ریاست جمهوری سوء استفاده کرده تا بلکه با کسب اطلاعات مخرب علیه رقیب احتمالی اقدام کند و در نهایت نتایج انتخابات ئاییز امسال را تحت تاثیر قرار دهد.

او همچنین متهم است که با منع کردن شاهدان اصلی تحقیقات استیضاح مانع انجام وظیفه قانونی کنگره شده که مطابق قانون اساسی آمریکا موظف به نظارت بر رئیس جمهوری است.

روند محاکمه چطور پیش می رود؟

محاکمه روز سه شنبه شروع شد و دمکرات ها سه روز وقت دارند دلایل خود را مطرح کنند. پس از آن تیم وکلای مدافع آقای ترامپ هم سه روز وقت خواهد داشت این استدلال ها را رد کند.

آدام شیف رئیس کمیته اطلاعاتی مجلس نمایندگان که هدایت تحقیقات استیضاح را به عهده داشت و اکنون در جریان محاکمه نقش دادستان را ایفا می کند روز چهارشنبه جمهوری خواهان را ترغیب کرد "برای حفاظت از دمکراسی ما" به برکناری آقای ترامپ رای دهند.

آقای شیف اخطار داد که اگر سنا آقای ترامپ را برکنار نکند "منزلت جهانی آمریکا را تضعیف خواهد کرد."

شواهد عرضه شده در محاکمه سنا کم و بیش همان شواهدی است که به تفصیل در جریان تحقیقات استیضاح در مجلس نمایندگان مطرح شده بود. مجلس نمایندگان در ماه دسامبر رای به استیضاح داد.

براساس مقررات قدیمی، سناتورها حق نوشیدن قهوه در صحن سنا را ندارند و فقط می توانند آب یا شیر بنوشند.

چندین نفر از آنها در جریان محاکمه درحال چرت زدن مشاهده شدند.

روز اول محاکمه تا ساعات نخست چهارشنبه ادامه یافت.

تیم وکلای مدافع دونالد ترامپ روز چهارشنبه ادله شفاهی خود را در جریان محاکمه استیضاح او در سنا به پایان برده است، تا دو روز طرح سوالات شروع شود.

 

در روزهای گذشته درحالی که تیم رئیس جمهور آمریکا مشغول طرح دفاعیات بودند، گزارشی پرسر و صدا به نقل از پیش نویس کتاب جان بولتون مشاور سابق آقای ترامپ منتشر شد.

آقای بولتون ظاهرا در این کتاب که قرار است در ماه مارس چاپ شود ادعا می کند که آقای ترامپ برای منافع سیاسی خود دستور تعلیق اعطای کمک نظامی به اوکراین را داده بود.

 

این گزارش استدلال دمکرات ها که خواستار احضار شاهدان در جریان محاکمه هستند را تقویت می کند.

آقای سکولو گفت که ادعای مطرح شده در پیش نویس کتاب آقای بولتون یک "ادعای بدون منبع" است که در روند محاکمه "قابل طرح نیست."

رسانه های آمریکایی گزارش می دهند که سناتور میچ مکانل، رهبر اکثریت سنا، در پایان روز سه شنبه گفت که هنوز آرای کافی برای جلوگیری از فراخواندن شاهدان را ندارد.

حزب جمهوری خواه نگران تاثیر اظهارات جان بولتون در صورت احضار به سناست. لازم است پنج سناتور جمهوری خواه در همراهی با دمکرات ها خواستار احضار شاهدان شوند. نسبت کرسی ها در سنا ۵۳ در برابر ۴۷ به نفع جمهوری خواهان است.

تیم مدافعان رئیس جمهور آمریکا از شنبه تا سه شنبه ۲۴ ساعت وقت داشت دفاعیات خود را مطرح کند اما فقط از ۱۲ ساعت آن استفاده کرد. این درحالی است که دادستان های دمکرات پرونده از تمامی ۲۴ ساعتی که به آنها اختصاص داشت استفاده کردند.

جی سکولو، وکیل شخصی آقای ترامپ، گفت: "معیار استیضاح نباید اینقدر نازل باشد. خطر، خطر، خطر. بندهای استیضاح باید رد شود. قانون اساسی چنین اقدامی را لازم می آورد. عدالت آن را لازم می آورد."

پت سیپولونی مشاور حقوقی کاخ سفید در پایان از سناتورها خواست "برای همیشه به عصر استیضاح پایان دهند."

آقای ترامپ براساس دو اتهام سوءاستفاده از قدرت و مانع تراشی در کار کنگره استیضاح شد. او متهم است ۳۹۱ میلیون دلار کمک نظامی را در تلاشی برای فشار آوردن بر رئیس جمهور اوکراین - ولودیمیر زلنسکی - برای اعلام تحقیقات فساد در مورد جو بایدن، رقیب انتخاباتی بالقوه او از حزب دمکرات، معلق گذاشته بود.

آقای ترامپ این اتهام را رد می کند و جمهوری خواهان استدلال کرده اند که هیچ شاهد دست اولی تاکنون رئیس جمهور را به نقشه ای برای ممانعت از پرداخت کمک نظامی برای منافع سیاسی گره نزده است.

اهمیت افشاگری ظاهری آقای بولتون - که ابتدا از سوی نیویورک تایمز گزارش شد - این است که این استدلال را تضعیف می کند. بنابه گزارش ها او در کتاب خود می گوید که آقای ترامپ مستقیما به او دستور داد این کمک را برای فشار بر اوکراین پرداخت نکند.

آقای ترامپ هفته پیش با ذکر نگرانی های امنیت ملی به خبرنگاران گفت نمی خواهد جان بولتون شهادت دهد.

گام بعد

در مرحله بعد از محاکمه اعضای دو حزب در سنا برای دو روز - چهارشنبه و پنجشنبه - سوالاتی را طرح خواهند کرد که نه مستقیما بلکه از سوی جان رابرتس، رئیس دیوان عالی، که ریاست جلسه را به عهده دارد، قرائت خواهد شد.

رای گیری در مورد لزوم فراخواندن شاهدان روز جمعه انجام خواهد شد.

به نظر می رسد بعد از گزارش ها در مورد کتاب آقای بولتون، چند سناتور میانه رو از حزب جمهوری خواه اکنون آمادگی بیشتری برای پیوستن به دمکرات ها در این زمینه داشته باشند.

سناتور میت رامنی از یوتا دوشنبه گفت: "فکر می کنم بیش از پیش محتمل است که سایر جمهوری خواهان به آن دسته از ما ملحق خواهند شد که فکر می کنیم باید از زبان جان بولتون بشنویم."

سناتور لیسا مرکسکوی گفت که آقای بولتون "احتمالا چیزهایی برای گفتن دارد که شنیدن آنها مفید خواهد بود"، هرچند تایید نکرد حتما خواستار شاهدان خواهد شد.

براساس نظرسنجی تازه دانشگاه کوئینیپیاک، ۷۵ درصد رای دهندگان معتقدند که باید شاهدان عینی اجازه یابند در محاکمه شهادت دهند.

برکناری آقای ترامپ نیازمند دو سوم آرا در سناست؛ نتیجه ای که بسیار بعید به نظر می رسد.

او سومین رئیس جمهور در تاریخ آمریکاست که استیضاح می شود و در سنا تحت محاکمه قرار می

برجام

بر اساس سند راهبردی امریکا رییس جمهور ترامپ  بر خلاف اوباما از تهران فاصله گرفته و به همان نسبت به عربستان و اسراییل ، دو رقیب اصلی جمهوری اسلامی در منطقه نزدیک شده است.،ترامپ  بر اساس طرحی حساب شده باقی ماندن آمریکا را در توافق اتمی موسوم به برجام را  موکول به اصلاح آن و تامین چهار شرط ساخته است: «بازرسی از همه سایت‌های ایرانی مورد نظر بازرسان بین‌‌المللی، ضمانت نزدیک نشدن ایران به سلاح هسته‌‌ای، بدون انتها بودن برجام، (sunset) و محدودیت برد موشک‌های بالستیک ایران».

کالج انتخاباتی

کالج انتخاباتی دونالد ترامپ را رئیس جمهور آینده آمریکا دانست

اعضای کالج انتخاباتی آمریکا با اکثریت آرای خود ترامپ را به عنوان رئیس جمهوری بعدی آمریکا انتخاب کردند. این درحالی است که مخالفان ترامپ تا آخرین لحظه برای عدم انتخاب او بر اعضای این گروه فشار آوردند.

 

مخالفان ترامپ امید اندکی داشتند که شاید برخی اعضای جمهوری‌خواه به او رای ندهند که این هم امیدی باطل بود. این نتیجه به صورت رسمی در روز ۶ ژانویه در کنگره آمریکا اعلام خواهد شد و روز ۲۰ ژانویه نیز طی مراسمی چهل و پنجمین رئیس جمهوری آمریکا سوگند خواهد خورد.

از لحاظ نظری این ممکن بود که الکترال کالج به ترامپ رای ندهد. برای این کار لازم بود که ۳۷ نفر از اعضا علیه نتیجه انتخابات ایالت خود رای می‌دادند که اگر این رخ می‌داد، به اتفاقی بی‌سابقه در تاریخ امریکا تبدیل می‌شد. با وجود این در بسیاری از ایالت‌ها مخالفان ترامپ تمام تلاش خود را کردند تا مانع از انتخاب او در الکترال کالج شوند. آن‌ها موجی از ایمیل‌ها و نامه‌های اعتراض‌آمیز را به اعضای کالج انتخاباتی فرستادند. یک کمپین اینترنتی با ۵ میلیون امضا نیز علیه ترامپ تشکیل شد.

ترامپ در توییتر خود به شدت واکنش نشان داد و نوشت: «اگر طرفداران من مانند آن‌ها که انتخابات را باختند، دست به چنین کارهایی زده بودند، هدف دشنام قرار می‌گرفتند.»

دلایل معترضان به ترامپ یکی این بود که آرای هیلاری کلینتون دو میلیون و ۸۰۰ هزار رأی بیشتر از آرای ترامپ بوده است. و دوم این که ابتدا باید نتیجه تحقیقات در این باره روشن شود که روسیه تا چه حد بر روند انتخابات آمریکا تاثیر گذاشته است.

ترامپ» بیماری نیست، عارضه است

«ترامپ» بیماری نیست، عارضه است

 

P12

منبع: سایت الجزیره، نوشته‌ی حمید دَباشی
ترجمه: شایسته الهامی

خانم کندیس میلر Candice Miller نماینده مجلس آمریکا در هیاهوی حرف‌های نژادپرستانه و تعصب‌آمیز دونالد ترامپ مبنی بر جلوگیری «کلی و کامل» از ورود مسلمانان به آمریکا، لایحه‌ای را به کنگره ارائه کرد که آن اصلاحیه مربوط به دادن ویزا و یا معلق کردن آن برای شهروندان عرب، ایرانی‌ها و مسلمان‌ها بود. 
ترامپ شخصی متعصب است و با هیاهو بین مردم اختلاف می‌اندازد. ولی ساده‌لوحی است اگر فکر کنیم که این هم از آن مسایلی است که معمولا در دور نخستِ مبارزات انتخاباتی مشاهده می‌کنیم. به‌قول یک ناظر باید به این مسئله «دوباره فکر کرد». چون در همان زمان که همه‌ی دنیا روی تئاتر و بازی‌های نژادپرستانه‌ی او متمرکز شده بودند، لایحه کندیس میلر با 19 رای مخالف و 407 رائ موافق یعنی با حداکثر آراء از مجلس گذشت. نتیجه این‌که عرب‌ها و ایرانی‌ها و مسلمان‌ها از این به بعد جزو شهروندان درجه دوم محسوب خواهند شد. و این شامل آمریکایی‌هائی هم که از خاورمیانه آمده‌اند می‌شود. چه آن‌هایی که پیشینه اسلامی دارند و چه آن‌هایی که بدون آن پیشینه هستند. در نتیجه برای مسلمان‌ها این روزها که در آمریکا زندگی می‌کنند روزهای راحتی نیست در ضمن این عمل جنایت‌کارانه و نفرت انگیز در سن برناردینو و یا پاریس ارتباط خیلی کمی با این مسئله دارد.
آقای دباشی ادامه می‌دهد، در کشوری که دارندگان شهروندی آمریکایی – اسراییلی می‌توانند به عنوان سربازان مزدور برای دزدیدن خاک بیش‌تر از فلسطین بروند و ستون نویس نیویورک تایمز از آن‌ها با افتخار بنویسد، اگر یک آمریکاییِ «عراقی یا سوری یا ایرانی و لیبیایی » پایش را در کشور محل تولدِ خود بگذارد، به طور سیستماتیک ویزایش مورد سوء ظن و یا تبعیض قرار می‌گیرد.
ترامپ و افرادی مثل او مجبور نبودند که منتظر بمانند تا حادثه سن برناردینو و پاریس اتفاق بیفتد تا نفرت خود از مسلمان‌ها را نشان دهند. این یک حیله و ترفند و ظاهر قضیه است. ولی در عمق مشکلات خیلی زیادتری وجود دارد. ترامپ عارضه است، خود بیماری نیست و انحراف و سرگرم کردن به این طریق، برای پنهان کردن مریضی است.
صحبت‌های ترامپ در موردجلوگیری از ورود مسلمان‌ها و یا حرف‌های بن کارسون یکی دیگر از کاندیداها که گفته است، مسلمان‌ها نباید در آمریکا رئیس جمهور بشوند، نشانه‌ی نفرت‌انگیزی از تعصب و نژادپرستی نسبت به مسلمان‌ها است که از زمان‌های زیاد ریشه دوانده و به‌خصوص از یازده سپتامبر به این‌طرف بیش‌تر شده است. اگر شما هنوز از حرف‌های نفرت‌انگیز ترامپ گیج هستید، شاید حرف‌های خانم هیلاری کلینتون درباره‌ی این کاندیدای جمهوری‌خواه را فراموش کرده‌اید که چند هفته پیش گفت: «او به خودش مباهات می‌کند که با همه‌ی ایرانی‌ها دشمن است و آن‌ها را دشمن خود می‌داند».
در این‌جا باید به لیبرال‌هایی مانند مایکل توماسکی Micheal Tomasky اشاره کرد که با استفاده از مسئله ترساندن از اسلام در زیرِ اعلامیه‌ای با نام «بی‌دینان جدید» بدون این‌که از نشان دادن نژادپرستی خود شرمنده باشند، از مسلمانان خواسته برای این‌که ثابت کنند آن‌ها صلح‌دوست هستند به دیگر مسلمانان آمریکایی بگویند که:
«حقوقی که به عنوان یک آمریکایی دارید باید کسب کنید و برایش بجنگید»
حالا چرا؟ و چه مرجعی؟ چه کسی مرده که مایکل توماسکی را به عنوان قاضی و هیئت ژوری برای شهروندان صلح دوست مسلمانان آمریکایی انتخاب کرده‌اند؟ در ضمن چه کسی شنیده است که او از دونالد ترامپ ایراد گرفته و کار او را تقبیح کرده است؟
حمید دباشی ادامه می‌دهد: برای من الغاء و فسخ یک اصل اساسی در مورد انسان بدتر از کارِ پست ترامپ است. در یک جامعه دموکراتیک یک اصل اساسی این است که شخص بیگناه است تا آن زمان که ثابت شود گناهکار است. هر شهروندی سزاوار داشتن این حق است و جزو حقوق انتقال ناپذیر است و احتیاج به کسب آن و جنگیدن برای آن ندارد. تهدیدی که در این روزها مسلمانان آمریکا با آن روبرو هستند محدود به ترامپ و حرف‌های فاشیستی او نیست. این چالش عمیق‌تر و محکم‌تر است و در فرهنگ سیاسی مملکتی ریشه دارد که تاریخ خود را با کشتار بومیان آمریکا شروع کرده و با بردگی سیستماتیک از آفریقا ادامه داد و درتاریخ اخیر هم ژاپنی‌های آمریکایی را در مراکز و کمپ‌ها توقیف و زندانی کرد. امروزه مسلمانان آمریکا در یک خطرجدی و مشابه همان کمپ‌های توقیف هستند که ژاپنی–امریکایی‌ها در شرایط مشابه در معرض آن قرار داشتند.
در هر نسلی وظیفه مبارزه با نژادپرستی و تعصب از سپر بلا بودن یک اقلیت به دوشِ اقلیتی دیگر واگذار می‌شود. اعراب، آسیای جنوبی‌ها و ایرانی‌ها همراه اصیل بومیان آمریکایی، لاتینوهای آمریکای لاتین و آسیایی‌های آمریکایی هستند و با نژادپرستی و تبعیض یک نوع طبقه سفید که می‌خواهند برتر از همه باشند می‌جنگند. امروزه مسلمانان دنیا نه تنها با یک بلکه با دو خطر روبرو هستند: خطر داخلی و خطر خارجی.
در داخل ما به‌وسیله گروهی مزدور جنایت‌کار و قاتل و آدمخوار زنده‌زنده خورده می‌شویم. مقدسات ما را می‌دزدند: این‌که چه کسی هستیم و باورهای ما چیست. در حال حاضر جنگی ضروری و فوری است و آن این‌که اخلاق‌مدارانه و هوشمندانه بر علیه جنایت‌کارانی مبارزه کنیم که یک روز خود را طالبان و القاعده و روز دیگر داعش و یا بوکوحرام می‌نامند. همین‌طور مبارزه فوری و در کنار مبارزه قبلی با ترور خارجی است که پیوسته با شیطان سازی و درنده خویی و ترساندن از اسلام به وسیله محافظه کاران و کمک انواع لیبرال‌ها و تقویت سیستماتیک صورت می‌گیرد و در این رابطه کمک‌های مالی صهیونیست‌ها و دستگاه‌های تبلیغاتی هم وجود دارد که آرزو دارند تا بتوانند کسانی را که با انتقادات و مبارزات قانونی و صلح‌آمیز خود پروژه و جنبش بایکوت کردن کالاهای تولیدی از مناطق اشغالی فلسطین را پیش می‌برند، ساکت کنند. نام این پروژه هست: The BDS Movment
تصادفی نیست که پیشنهاد ترامپ مبنی بر ممنوعیت ورود مسلمانان به آمریکا از مرکز سیاست امنیت نئوکانها که رئیس آن فرانک گفنی Frank Gaffney است، اداره میشود. آقای «گفنی» سالهای طولانی طرفدار و مدافع اسرائیل است و ترساندن از اسلام یکی از کارهای بدنام او.
آمریکاییهای دیگر برای سال‌ها و نسل‌ها جنگیده‌اند وحالا نوبت ماست که شانه به شانه آن‌ها به این مبارزه ادامه بدهیم. وظیفه تاریخی دفاع از قانون اساسی و لایحه مربوط به حقوق انسان‌ها است و این وظیفه حالا به درستی روی شانه‌های شما هم هست.
(صبح روز یک‌شنبه 13 دسامبر در برنامه‌ی سیاسی This Week در کانال ای.بی.سی یکی از مهمان‌های این برنامه گفت که در سال 2015 در حدود 350 عمل شلیک به منظور کشتار جمعی اتفاق افتاده است که تعداد کمی از آن‌ها بوسیله مسلمان‌ها انجام شده است. روز 14 دسامبر سه سال از کشتار مدرسه سندی هوک می‌گذرد و در آن‌روز بیست بچه 6 تا 12 ساله به دست یک جوان زیر بیست سال غیر مسلمان کشته شد که قبل از خارج شدن از خانه مادرش را کشته بود و در عرض این سه سال بر اساس آمار رسمی ایالات متحده 555 بچه کشته شده است.مترجم ) 

درباره مقاله و نویسنده: این مقاله روز نهم دسامبر 2015 در سایت الجزیره منتشر شد که ترجمه آن‌را در بالا مشاهده می‌کنید. آقای حمید دباشی استاد دانشگاه کلمبیا در آمریکا است که ادبیات تدریس می‌کند. عنوان نوشته به زبان انگلیسی: Trump Is a Symptom Not the Disease

پايان عصر برتري آمريكا در خاورميانه ترجمه: محمود فاضلي بيرجندي ـ بخش سوم و پاياني

اشاره:

يكي از در خور توجه‌ترين بخش‌هاي سخنان «برژينسكي» در نشست پرسش و پاسخ 10 فروردين شوراي روابط خارجي آمريكا، آنجا بود كه ديدگاه‌هايش را در مورد موقعيت آمريكا در خاورميانه امروز مطرح كرد.

به باور او روند تحولات خاورميانه به دنبال خيزش‌هاي مردمي عليه حكومت‌هاي وابسته به غرب نشانگر پايان سلطه آمريكا بر منطقه است؛ سيطره ويرانگري كه از پايان جنگ جهاني دوم تا به امروز، موجد اختلافات و جنگ‌هاي خونيني در سراسر خاورميانه بوده است. برژينسكي با مرور گذراي مناسبات آمريكا با كشورهاي خاورميانه در سه دهه گذشته به اين نتيجه مي‌رسد كه روابط درهم ريخته واشنگتن با بسياري از كشورهاي عرب و اسلامي منطقه و نزول سطح همكاري‌ها و صميميت ميان دو طرف، بيش از پيش آمريكا را به سمت خروج از خاورميانه مي‌راند. برژينسكي در جايي اعتراف مي‌كند كه آمريكا مهار روند صلح خاورميانه را از كف داد و نتوانست كاري را انجام دهد كه از يك ميانجي بي‌طرف انتظار مي‌رود و همين امر موجب مي‌شود كه دولت‌هاي جديد برآمده از انقلاب‌هاي خاورميانه، اميد بيشتري به ملت‌ها براي زندگي بهتر در سايه صلح بدهند. بخش پاياني اين گفتگو در پي از نظر خوانندگان گرامي روزنامه اطلاعات مي‌گذرد.

***

* پرسش كوتاهي بكنم در حد چند كلمه درباره همين پرسش قبلي از افغانستان. طرح خروج نظاميان آمريكا از آن‌جا به نظر شما شتاب‌زده است، يا كُند، يا درست و به موقع؟

** در اين باره نمي‌توانم حرف دقيقي بزنم، چون با مسأله‌اي سروكار داريم كه خيلي از اجزاي آن متغير است و گمان نكنم كسي باشد كه بتواند در اين باره، دقيق و با تسلط لازم نظر بدهد.

اما به نظرم طرح خروج، درست اجرا مي‌شود. البته نبايد در اين مقطع زماني، مبادرت به خروج مي‌كرديم. يعني قطعاً نبايد در اين برهه مبادرت به خروج مي‌كرديم. دليل حرف من هم حوادث تلخي است كه در همين ايام واقع شد و خروج ما واقعاً به معني عقب‌نشيني از سر شكست و گرفتاري تفسير شد.

من معتقدم كه بايد خودمان را رها كنيم و چيزي كه به همان اندازه اهميت دارد اين است كه ضمن روند رها شدن ما، روند مذاكرات هم ـ تا اندازه ممكن ـ با برخي بخش‌هاي طالبان دنبال شود و دولت افغانستان هم در آن و در چتر منطقه‌اي ، شراكت داشته باشد؛ به صورتي كه كشورهايي هم كه تحت تاثير عواقب خروج ما قرار مي‌گيرند، به فكر شراكت در مذاكرات بيفتند تا آماده باشند و بدانند كه چه بايد بكنند و در آن شراكت داشته باشند. مادام كه ما با آثار و عواقب ناگوار خروج دست به گريبان باشيم، آناني نيز كه آن عواقب را شكل مي‌دهند، ناچار خواهند بود در درازمدت بهاي آن را خودشان بپردازند و آنها برخي همسايگان افغانستان خواهند بود.

اگر عواقب ناگوار دامن بگيرد، پاكستان ناآرام خواهد شد، آسياي مركزي به غليان خواهد آمد، يا صفحات مركزي روسيه با 30 ميليون مسلمان، بي‌ثبات خواهد شد

و از اين قرار.

* «لورا شولتز» از موسسه كمك‌هاي آمريكايي. پرسشي دارم از خاورميانه. مي‌خواستم

سياست ايالات متحده را در قبال كشورهاي عربي ظرف يك سالي كه گذشت، ارزيابي و اولويت‌ها و سرفصل‌هاي سياست خارجي

آمريكا را تشريح كنيد.

** من گمان مي‌كنم روزگار عظمت و سيادت آمريكا در منطقه دارد به سر مي‌رسد. ما در آن جا به طوري كه مي‌دانيد تا زمان پايان جنگ دوم جهاني سلطه‌اي نداشتيم. بعد از آن جنگ بود كه جاي انگلستان و فرانسه را گرفتيم و از حضور ما استقبال هم شد. اما امروز كمتر به ما نگاه مثبت مي‌كنند. اعتماد به نفسي داخلي در كشورهاي خاورميانه شكل گرفته كه بسته به كشورش، ملي يا مذهبي است و ما را به تدريج و بيش از پيش به سمت خروج از منطقه مي‌راند. مثلاً موقعي كه من در كاخ سفيد كار مي‌كردم، با ايران، عربستان سعودي، مصر و تركيه ، چهار كشور برتر و مهم منطقه رابطه خوبي داشتيم، اما امروز روابط در هم پيچيده شده است. رابطه خوب را شايد فقط با يكي از اين كشورها داشته باشيم و رابطه ما با بقيه درهم ريخته و همكاري و صميميت به رده نازلي رسيده است.

ما مهار روند صلح را از دست داديم. نتوانستيم كاري را انجام دهيم كه از يك ميانجي فعال و صريح و پي‌گير انتظار مي‌رود. به نظر من اگر اخوان‌المسلمين در مصر به قدرت برسد، بيشتر در پي صلح خواهد رفت. چون علاقه جغرافياي سياسي مصر به اين موضوع، معلوم و محرز شده است. مصري‌ها به طوري كه برمي‌آيد، دارند حماس را به سمت همراهي و همكاري با فتح هدايت مي‌كنند كه خود، امري است در جهت كلي صلح با اسرائيل. لازمه تحقق اين امر هم حس‌نيت و صداقت است، نه تفاهم يك جانبه. من نمي‌بينم كه امروز در موقعيت چندسال قبل باشيم كه آن همه اميد و آرزو داشتيم. شايد هم رئيس جمهوري آمريكا اگر اراده كند و وارد اين ماجرا شود، به زحمتش بيارزد و بخت با او يار شود، واقع امر اين است كه اوضاع فرق كرده و اسرائيلي‌ها از اوضاع ناراضي‌اند. فلسطيني‌ها نيز به نظرم قدرت عمل را از دست داده و دلسرد شده‌اند. در وراي تمامي اين‌ها نمي‌دانيم كه مثلا عربستان سعودي تا كي ثبات خواهد داشت يا مثلاً اخوان‌المسلمين مصر چه مواضعي اتخاذ خواهد كرد؛ مثبت‌تر خواهد شد، يا بنيادگراتر.

* «شنون هيوز» از مركز كنترل بحران‌ها. نظر شما درباره عمليات «پنجه عقاب» و تشكيل نيروهاي ويژه چيست؟ اوباما هم علاقه زيادي به واحدهاي ويژه دريايي دارد. پرسش ديگرم اين كه مي‌خواهم نظر شما را درباره عمليات هواپيماهاي بدون سرنشين در پاكستان بدانم.

** بسيار خوب، اما موضوع اول شما چيست؟ مي‌خواهيد كه من چه چيزي را توضيح بدهم؟

* اين كه عمليات «پنجه عقاب» چه ربطي به تشكيل نيروهاي ويژه و نقش فعلي آنها دارد. يعني از زمان شما تا به امروز. و نيز جايگاه عمليات هواپيماهاي بدون سرنشين در پاكستان از منظر اوباما.

** حالا متوجه پرسش شما شدم. چيزي كه مي‌بينم اين است كه از گذشته تا به حال توانايي‌هاي ما بيشتر شده است. طبعا هرچه كار بيشتري بكنيم توان و مهارت بيشتر مي‌شود. جنگ افزارها فقط وقتي بهتر و موثرتر مي‌شود كه در جنگ‌ها مورد استفاده قرار گيرد. اين است كه مي‌گويم توانايي ما در اجرا، و از جهت اجرا بيشتر شده است. گمانم مأموريت‌هايي كه امروزه در مناطق دنيا اجرا مي‌كنيم به اندازه‌اي حرفه‌اي و ماهرانه است كه فعلا هيچ كشوري قدرت رقابت با آن ندارد، زيرا هيچ كشوري وارد اين گونه مأموريت‌ها نشده و به طور مستمر پاي كار نمانده است تا به اين توانايي‌ها دست

پيدا كند.

كاربرد هواپيماهاي بدون سرنشين هم، خوب، بستگي به اين دارد كه در كجا و عليه چه كساني باشد. اگر در كشور ديگري از آن استفاده كنيد كه رسماً دشمن شما نيست، براي شما مزاحمت درست مي‌كند. خواهيد ديد كه خود شما هم دردسرهاي سياسي براي آنها و خودتان فراهم مي‌كنيد. پس در اينجا خويشتنداري

مورد نياز است.

لازم است بگويم كه در جنگ، هيچ چيزي به اندازه موفقيت، موفقيت نمي‌آورد اگر توانستيد به تعداد كافي مخالفان را از ميان ببريد، موفقيت به دست آورده‌ايد. هواپيماهاي بدون سرنشين به همين منظور مورد استفاده قرار مي‌گيرد، البته تا جايي كه موضوع، به رده‌هاي اصلي جنبش‌ها يا سازمان‌هايي ربط پيدا كند كه با ما دشمني مي‌ورزند.

* «دايانا ليدي دوگان» از مركز «سد? مجازي». شما با علاقه شديدي كه به گرد آوردن منطق، تاريخ و واقعيت در كنار يكديگر داريد، لطفا از كره شمالي براي ما سخن بگوييد. شما بهتر مي‌دانيد كه كره در تاريخ دنيا يكي از همگن‌ترين و يكپارچه‌ترين كشورها به حساب مي‌آيد. كره‌شمالي از قدرت عظيم برق ـ آبي برخوردار است و تاجايي كه مي‌دانيم، نصف مردمش در طرح‌هاي نظامي كار مي‌كنند و نيمي هم از گرسنگي در آستانه مرگ قرار دارند.

با اين حال خيمه شب‌بازي بزرگي دائماً برپاست. فرضاً اگر كره شمالي از طرح‌هاي اتمي دست بكشد، آمريكا كمك غذايي و بشردوستانه به او مي‌كند و از اين قبيل بازي‌ها.

آيا راه ديگري به جز گفت‌وگوهاي شش جانبه نيست؟ دست كم چهار يا سه عضو گروه شش جانبه منافعي دارند كه لزوما با منافع كره جنوبي يا ايالات متحده مطابق نيست و راهي وجود ندارد كه از طرق اقتصادي بتوان به سراغ مردمي رفت كه در آستانه مرگ هستند. راهي نيست كه توانايي‌هاي عظيم و منابع فراوان كره شمالي را ديد و آنها را در شمار منابع دنيا قرار داد. يعني انگار كسي اين چيزها را در كره شمالي نمي‌بيند.

** گمانم ما اين نكات را مي‌بينيم. مثلا همين كه با آنها قرار گذاشته‌ايم مواد غذايي به دست‌شان برسانيم.

* اما اين امري است كه به مسائل و طرح‌هاي نظامي آنها گره خورده است.

** اين را هم بدانيد كه اين گره خوردگي براي رفع تهديد از سر همسايه‌هاي كره شمالي هم هست، يعني به هدف و مقصد اين گره‌خوردگي هم بايد نگاه كرد و آن را ديد.

كره شمالي با آزمايش‌هاي اتمي، با تسليح خود، با توليد موشك هسته‌اي به جامعه بين‌المللي بي‌احترامي كرده‌اند. اين مسائل را نمي‌توان به طور كامل از هم جدا كرد. به علاوه در وضعي هم قرار داريم كه اشراف و تسلطي هم بر اوضاع آنجا نداريم. ما گروهي هستيم كه در درون آن چندين گروه ديگر قرار دارد. بعضي داراي اهميت هستند مثل چين كه منافع خاص خود را پي مي‌گيرد و دنبال اين است كه كره شمالي را به همين حال حفظ كند. باز من گمان مي‌كنم كه چين، نگران اين مسأله هم هست كه مبادا انفجاري از هرنوع در كره شمالي روي دهد و رژيم كمونيستي مورد تهديد واقع شود. چون براي رهبران چين، روي هم رفته همين بهتر است كه كره شمالي به آنها وابسته باشد تا اين كه يك كشور متحد از دو كره بيخ‌گوش خود داشته باشند كه نيرومند و قوي باشد. حال ببينيد كه كره شمالي در دنيا چه كارهايي مي‌كند. اين است كه چيني‌ها در اين‌باره، دقيق، محتاط و روي حساب و كتاب عمل مي‌كنند. در نتيجه همين نوع عمل آنهاست كه جاي بازي و تغيير، خيلي تنگ مي‌شود.

من قبول دارم كه ما از اين نوع رفتار كجدار و مريز لطمه خورده‌ايم، اما راه‌حلي هم پيدا نكرده‌ايم.

آيا فقط مي‌خواهيم هر آن چه را كره‌شمالي نياز دارد تحويل‌‌شان بدهيم و ديگر كاري نداشته باشيم كه چه مي‌كند؟ كاري نداشته باشيم كه رهبرانشان با مردم خود چه رفتاري مي‌كنند، يا مهم‌تر از‌ آن، در كوتاه مدت، با كره جنوبي چه رفتاري مي‌كنند؟ در اين باره من نظرم با نظر رئيس جمهوري آمريكا تفاوت‌هايي دارد، اما با او بر سر اين مسأله همكاري تنگاتنگ مي‌كنم و براي اوباما احترام فراوان هم قائلم. رئيس جمهوري آمريكا به عبارتي، دنبال كنار آمدن كلي با كره شمالي است.

اين جاست كه بايد ببينيد حاصل كار چه مي‌شود. مثلاً حاصل، از زاويه ثبات بين شمال و جنوب چه خواهد بود؟ مثلاً بنگريد به واقعه‌اي كه مدتي قبل در شبه جزيره كره روي داد؛ گلوله باران قايق‌هاي جنگي كره‌جنوبي. باز كمي به عقب‌تر برويد؛ قتل شماري از اعضاي كابينه كره‌جنوبي. يا كمي به عقب‌تر، يعني زمان مبادرت به ترور رئيس جمهوري كره جنوبي برويد.

منظورم اين است كه سوابقي در دست داريم كه مانع مي‌شود به قضايا بي‌‌اعتنا بمانيم.اين است كه گمانم بهترين راه حل عملي اين است كه ببينيم آيا به اتفاق چين مي‌توانيم دست به كارهايي بزنيم كه سبب تغيير در كره شمالي بشود؟ آن هم نه از يك زوايه محدود، بلكه طي روندي متقابل.

عمل ما نبايد مشروط باشد، مگر آن كه طرف مقابل بخواهد. ما قدمي كوچك برمي‌داريم. بعد مي‌مانيم تا ببينيم طرف مقابل چه مي‌كند. اگر جز اين باشد، عمل يك جانبه و بي‌خاصيتي صورت گرفته، آن هم با رژيمي كه اصولاً قابل پيش‌بيني نيست.

* «پريسيلا كلپ» از وزارت امور خارجه. من مي‌خواهم باز درباره چين بپرسم. به نظر شما دستگاه رهبري چين، آن مايه توان دارد كه با نگاهي راهبردي در مسائلي كه برشمرديد با ما همكاري كند؟ من تصور مي‌كنم آنها بيشتر فكر و حواس‌شان دنبال اين باشد كه چه كاري از دنيا براي تقويت اقتصادشان برمي‌آيد تا به اين بينديشند كه خودشان چه نقشي را مي‌توانند براي حل مشكلات دنيا ايفا كنند.

** بله، چيني‌ها فكر نمي‌كنم. مطابق آن ديدگاهي عمل بكنند كه من درباره آن صحبت مي‌كنم؛ ضمن اين كه نشانه‌هايي ديده مي‌شود كه به همين مباحثي كه اين جا مطرح كرديم، دلبستگي‌هايي دارند. اما خوب، هميشه اين را هم در نظر دارند كه كشوري هستند با 6000سال سابقه حكومت. با سابقه فرهنگي. با جهان‌نگري خاص خود كه آنها را نگه داشته و به امروز رسانده است و به نظر من، تمامي اين محورها به آنها اعتماد به نفسي در روابط با دنيا مي‌دهد. شايد هم چيني‌ها فكر مي‌كنند ما آمريكايي‌ها كه گذشته‌اي نداريم كه به آن بچسبيم، بيش از حد براي آينده دلمشغولي نشان مي‌دهيم (خنده حاضران).

اما اين را بدانيد كه من چيني‌ها را محترم مي‌شمارم. رفتار آنها به نظر من از سر دورانديشي، باريك‌بيني و حداكثر حسابگري است و آمريكا و بقيه گروه شش كمكي هم به پيشبرد امور آنان نمي‌كنند. آنها ظرف 30سال گذشته توسعه‌اي برپايه بنيان‌هاي داخلي داشته‌اند و كم‌كم از ثمره‌هاي آن برخوردار مي‌شوند، چون تازه دارند وارد بازي دوجانبه و اعمال نفوذ و تاثيرگذاري مي‌شوند. چيني‌ها به جايي كه رسيده‌اند، حاصل زحمات خودشان است. اين است كه زيرپاي خود را محكم مي‌بينند. نگراني من بيشتر از اين بابت است كه دستگاه رهبري چين دچار تنزل بشود، چون از نظر اداري و ديواني، دستگاهي است كه خودش بايد عناصري را بشناسد و آنان را به درون بپذيرد و اين رويه به مرور منجر به تنزل مي‌شود. مثل دستگاه رهبري اتحاد شوروي، و از اين جاست كه احتمال مي‌رود چيني‌ها آسيب بخورند.

*«ميلا گادون» از سفارت مجارستان. پرسش خودم را سريع طرح مي‌كنم و از ناحيه مركزي اروپاي شرقي مي‌پرسم. گفتيد كه خواستار افزايش گفت و گو و تبادل‌نظر با روسيه و احتمالاً با تركيه هستيد. در اين چارچوب، كشورهاي واقع در مركز اروپاي شرقي، خوب است كه چه نقشي در سياست جهاني و سياست خارجي آمريكا داشته باشند؟

** به نظر من نخست بايد موقعيت جغرافيايي اين كشورها را ديد. اين كشورها مي‌توانند به مردم اوكراين در راه رسيدن و داشتن كشوري مستقل كمك كنند و حتي مشوق آنها باشند. چنان كه من مي‌دانم، همين كشورها در كنار سوئد، حتي در كار كشيدن بلاروس به سوي تحول هستند. چنانچه تحولات مثبت در اين كشورها واقع شود، زمينه‌اي به دست خواهد آمد كه روسيه هم پا به راه بگذارد و به تغييراتي تن در دهد كه بتواند راحت در زمره كشورهاي غرب در آيد. اين‌جا لازم مي‌آيد كه نقش‌ها به صورت سازنده ايفا شود، اما تاكيد مي‌كنم كه اروپا در صورتي نقش خود را سازنده ايفا مي‌كند كه بداند ما هم همراه او هستيم و در چارچوب امنيت اروپا قرار مي‌گيريم. در غير اين صورت، اگر اروپا بخواهد فقط كارهاي خودش را سامان بدهد، دستخوش تفرقه و رقابت خواهد شد و نتيجه آن تشديد ضعف داخلي اروپا و از طرفي، پرو‌بال گرفتن كساني خواهد بود كه هنوز به مقوله سنتي برتري جغرافيايي سياسي خود مي‌انديشند.

codex05x

page12

  گفتگو با «زبيگنيو برژينسكي» در شوراي روابط خارجي آمريكا چين؛ دغدغه استراتژيك كاخ سفيد ترجمه: محمو

«زبيگنيو برژينسكي» مشاور پيشين امنيت ملي آمريكا چندي پيش به بهانه انتشار كتاب جديدش تحت عنوان «نگاه راهبردي؛ آمريكا و بحران قدرت در دنيا» در محل شوراي روابط خارجي آمريكا حضور يافت و به پرسش‌هاي حاضران پاسخ داد.

اين استراتژيست نام‌آشنا در اين نشست به نكاتي اشاره كرد كه تقريباً محور نگاه راهبردي آمريكا به دلمشغولي‌هايش در عرصه روابط بين‌الملل بود و به همين سبب، ما نيز بي‌مناسبت نديديم كه مهمترين بخش‌هاي گفت‌وگوي ياد شده را از نظر خوانندگان علاقه‌مند به مباحث روابط جهاني بگذرانيم.

***

*: حالا مي‌رسيم به پرسش‌هاي حاضران. خواهش مي‌كنم درباره مسائلي بپرسيد كه من هم به آن‌ها علاقه دارم، اما خود در مورد آنها چيزي نپرسيدم.

مثل مسائل چين، خاورميانه، افغانستان و بقيه مسائل دنيا.

* لطف كنيد و كمي درباره چين براي ما بگوييد. ما نكته‌هاي جورواجوري شنيده و مي‌شنويم. اول مي‌گويند بايد با چيني‌ها همكاري كرد و يك بار ديگر مي‌گويند چين تهديد آمريكاست. شما خود بهتر با هر يك از اين مواضع و داستان‌هايي كه مي‌گويند ، آشنايي داريد. حال لطفاً نظر خودتان را براي ما بيان كنيد.

** بسيار خوب، اما خلاصه‌تر مي‌گويم و اگر كسي توضيحات بيشتري خواست، لطفاً بگويد. ببينيد، ما قبلاً هم در وضع مشابه اين بوده‌ايم. در تاريخ هم در نزاع براي كسب سيادت، هر بار كه دو قدرت بزرگ پديد آمده‌اند، كارشان معمولاً به نبرد با يكديگر كشيده است. من يك بار با «جان ميرشايمر» در اين باره بحث كرده‌ام. او دانشمند برجسته‌اي در علوم سياسي است. او مي‌گفت علوم سياسي، در نظر به ما مي‌گويد كه هرگاه دو قدرت پديد آيند، لاجرم به نبرد با هم خواهند رسيد. من گفتم شايد نظرت درست باشد، اما اين نظريه علوم سياسي كه مي‌گويي، خودش چيست؟ اگر كار ما و چين با هم به جنگ نكشد، اين نظريه بايد عوض شود(خنده حاضران) و اصل قضيه هم همين است. اما حالا بياييد بيشتر وارد موضوع شويم.

به عقيده من، ما دو راه داريم. يكم اين كه با چين بجنگيم و يكديگر را نابود كنيم. دوم اين كه كينه و دشمني بورزيم و هر دو آسيب ببينيم. اين را هم مي‌دانيم كه در دنيا مسائل مهم ديگري هم هست كه اگر جمعاً و متفقاً به آن نپردازيم، به ما لطمه مي‌زند. پس دلايل زيادي هست كه ما و چيني‌ها را به هشياري درباره روابط دوجانبه دعوت مي‌كند. معني ديگرش اين است كه هيچيك از ما نبايد ديگري را طرد كند يا اهريمن بخواند. بايد در روابط بين خود، محتاط باشيم كه امري است واگيردار و سيال. من اميد دارم كه چرخش ما به سوي خاور دور با بعد نظامي آن درآميخته نشود، چرا كه از آغاز توجه ما به آسيا و حضور ما در آسيا ظرف 70 سال گذشته و در كشورهاي كره، فيليپين و مخصوصاً در ژاپن، نظاميان خود را هم مستقر كرده‌ايم. اين است كه به نظر من ما و چين اگر امكان جنگ داريم، فرصت همكاري هم داريم و بايد سخت مراقب باشيم.

* خيلي متشكرم من از روي ديگر سكه مي‌پرسم. من در نشست دو روزه «سنجش امنيت جهان» كه اينجا برگزار شد و شركت‌كنندگان مختلفي داشت حاضر بودم. سخن آنها اين بود كه بايد به آب و هوا، خوراك ، جمعيت و اشتغال توجه شود. يعني فهرست بلندبالايي هست كه بايد در دست بگيريم و براساس آن با هم كار كنيم تا آن مسائل حل و فصل شود و زندگي پابرجا بماند، اما پرسش اين است كه اين چگونه ممكن خواهد شد؟

** راه تحقق اينها دوري گزيدن از راه و رسمي است كه در 200 سال گذشته بر سياست دنيا حكمفرما بوده است. يعني لازم است واحدهايي داشته باشيم كه تا حدودي در حالت موازنه و تعادل قرار داشته باشند و در نتيجه آن موازنه قوا، بر اين نكته واقف باشند كه يكي از آنها نمي‌تواند بر ديگران چيره شود. فكر مي‌كنم چيزي كه مرا مقداري خوش‌بين مي‌كند، همين است كه مي‌دانم فعلاً در دنيايي به سر مي‌بريم كه در آن چيره شدن يكي از قدرت‌ها ميسر نيست، زيرا مردم دنيا به بيداري سياسي رسيده‌اند. درباره اين مفهوم بيداري سياسي دنيا من مطالب زيادي نوشته‌ام و اين پديده تازه‌ايست كه در طول تاريخ وجود نداشته است. اين بيداري سياسي با انقلاب فرانسه آغاز شد و سپس با جنگ اول جهاني و تبعات آن وارد آسيا شد. در حال حاضر هم جهان را فراگرفته و همين امر نمي‌گذارد كه هيچ قدرتي خود را برتر و چيره بيابد.

لابد شنيده‌ايد كه جورج بوش دوم يك بار گفته بود خداوند آمريكا را برگزيده تا سرمشق دنيا باشد. خوب، من البته نمي‌دانم كه او اين نكته را از چه طريق و از چه منابعي گرفته بود ـ آيا كار سازمان «سيا» بود ـ چون منابع من به من مي‌گويند كه خداوند وارد اين قبيل امور نمي‌شود(خنده حاضران) . اما هرچه هست، «دنيا ديگر مستعد قبول سيادت يك قدرت واحد نيست.»

باري، ما و چين در محيطي عمل مي‌كنيم كه با محيط پر از رقابت و تهديد ما و شوروي، يا با محيطي كه در آن با نازي‌ها جنگيديم، يا با محيطي كه در آن انگليسي‌ها و فرانسوي‌ها با آلمان جنگيدند و بعداً باز در جنگ اول جهاني با هم متحد شدند و امثال آن، فرق اساسي دارد، زيرا اين مسائل مثل جنگ‌هايي كه كرديم يا حتي بيش از جنگ‌ها، مهيب و ويرانگر است.

* پرسش من از شما اين است كه اصولا سامانه‌اي داريم كه از پس بررسي و تحليل اين قبيل مسائل برآيد؟

** خوب گفتيد، اين يكي از دلمشغولي‌هايم در كتاب اخير است. يعني در اين كتاب از پاره‌اي ضعف‌هاي بنيادين آمريكا سخن گفته‌ام كه نافي توانايي ما براي اجراي نقش مسلط است. و بحث را هم تقريبا باز گذاشته‌ام كه معلوم و مشخص نباشد از پس اين امري كه گفتيد، برمي‌آييم يا بر نمي‌آييم.

يكي از ضعف‌هاي ما همين نكته است كه ما در مقام دموكراتيكي كه قرار داريم، مي‌توانيم سياست خارجي خود را بر پايه و در حدود هشياري مردم آمريكا بنا كنيم. اما شوربختانه مردم آمريكا مردم خيلي باهوشي نيستند و دنيا را هم خوب نمي‌شناسند. واقع امر اين است كه اصلا نمي‌شناسند. و جامعه‌اي كه ناآگاه باشد، در روند نبرد يا رقابت براي كسب قدرت در معرض عوامفريبي قرار مي‌گيرد، در معرض هيجان‌زدگي، و در معرض سوءاستفاده قرار مي‌گيرد.

اين جاست كه من خيلي نگران مي‌شوم. مي‌دانيم كه همين حالا هم آمارهايي موجود است از اين كه آمريكايي‌ها چه‌قدر از دنيا، از وقايع دنيا و مردم آن، از تاريخ دنيا و از جغرافياي دنيا بي‌خبرند. اين آمارها را كه مي‌بينيد، واقعاً يأس و اضطراب مي‌آورد.

به‌علاوه ما رسانه‌هاي گروهي هم نداريم كه عموم مردم را از مسائل دنيا، منظماً، به‌طورگسترده و عميق آگاه كنند. چيزي از اينجا، چيزي از آنجا كه در برنامه‌هاي خبري و امثال آن گفته مي‌شود، اما قاطبه مردم از اوضاع بي‌خبر مي‌مانند. آمار و اعدادي هم كه رسانه‌هاي ديداري ـ شنيداري ما مي‌دهند، آنقدرها درست نيست. روزنامه‌ها هم همين‌طور.

عقيده من اين است كه رئيس جمهوري مي‌تواند اين جا نقش فعالي ايفا كند. وقتي ايشان مي‌خواست رئيس جمهوري شود، سخناني مي‌گفت كه مرا خيلي تحت تاثير قرار داد. وي نيروي منحصر به فردي در امر برقرار كردن ارتباط با ديگران دارد. البته بگويم كه در پاره‌اي مسائل به او ايراد دارم، خيلي هم ايراد دارم، اما به گمان من او جان و روح تازه سده بيستم را خوب درمي‌يابد و بر اوست كه اين درك و دريافت را برپايه محكمي به مردم آمريكا منتقل كند و من مي‌بينم كه خوب هم از پس اين كار برمي‌آيد. هرگاه چنين شود، نگرش عامه مردم يكجا عوض خواهد شد و گرنه باز همان مطالبي را خواهيم داشت كه در خلال مناظره‌هاي انتخاباتي به دست مي‌آوريم كه واقعاً مايه آشفتگي، ننگ و خطر است، زيرا اين افراد كه نامزد انتخابات مي‌شوند، يا خود را به مواضع افراطي مي‌چسبانند كه واقعا هم آن را باور دارند، يعني واقعاً آدم‌هاي ابلهي هستند (خنده حاضران) يا به گمان اين كه مردم اين حرف‌ها را مي‌پذيرند و مي‌خواهند، چنين مواضعي مي‌گيرند كه در اين صورت آدم‌هايي دروغ‌گو هستند.

در هر دو صورت، اين نامزدها زندانيان مواضعي هستند كه مي‌گيرند و آن وقت، خطر موقعي فرا مي‌رسد كه اين قبيل آدم‌ها در انتخابات برنده شوند.

* مثل اين كه از رئيس جمهوري بابت از كف دادن فرصتي مهم، دلسرد شده‌ايد.

** ببينيد، «دلسرد» كلمه‌اي است كه خيلي معنا دارد. من مي‌دانم كه رئيس جمهوري آمريكا در اين سه ساله با چه مناقشات سهمگيني دست و پنجه نرم كرده است. اين بحران مالي و اقتصادي، نكته پابرجايي است كه فقط موقتاً بر آن غلبه كرده‌ايم، اما واقعاً دشواري‌هاي اصلي آن را جمع و جور نكرده‌ايم. تازه، عامه مردمي را هم داريم كه به هر سو مي‌روند و اساساً ناآگاهند و در جريان انتخابات ـ يا در مواقع هيجان و ناراحتي ـ ترس‌ها و دل‌نگراني‌هاي آنها به اوج مي‌رسد و جامد مي‌شود.

* «بارت سوزيسك» هستم از مدرسه حقوق «ويلمر هيل». آقاي برژينسكي، لطفاً برخي از رئوس طرح اجرايي ديدگاه راهبردي خود را بيان كنيد. سازوكارهاي نهادينه‌اي كه با عنايت به واقعيت‌هاي سياسي قابل طرح است تا بتواند همكاري ايالات متحده را با اتحاديه اروپا و حتي با روسيه و تركيه منسجم‌تر كند، چيست؟

** قبلاً به برخي از آن رئوس اشاره كردم. گمان نمي‌كنم امروز فرصت باشد كه وارد گفت‌وگو درباره طرح‌ها شويم. هر طرح،‌ هزاران صفحه مي‌شود، اما قبل از هر چيز بايد بگويم پاره‌اي از مسائلي كه درباره‌اش صحبت مي‌كنيم، از جهت امنيتي اهميت خيلي خيلي زياد دارد، در مرحله بعد به وارد كردن ملت‌ها به همكاري با يكديگر و قائل شدن به امتيازات براي دولت‌هايي مي‌رسيم كه دوستدار همكاري با ما هستند، مخصوصاً تركيه. روسيه هم وقتي دموكراتيك بشود، گمانم جامعه‌اي باز و نامزد مناسبي براي رابطه صميمانه خواهد بود. اما از چين اگر بخواهيم صحبت كنيم (باز هم بگويم كه مي‌خواهم به اختصار صحبت كرده باشم) از نظر من سياست ما در خاور دور، لازم است همان سياستي باشد كه بريتانيا در سده 19 در قبال اروپا در پيش گرفت، يعني بيگانه‌اي كه موازنه برقرار مي‌كند، اما وارد امور نمي‌شود. خصوصاً وارد جنگ‌هايي كه در آن سرزمين جريان دارد، نمي‌‌شود. ما هم با چين جنگي نداريم و نتيجه هرچه باشد، ارزش آن را دارد كه با چيني‌ها وارد همكاري شويم. از طرفي، لازم داريم كه چين و ژاپن را آشتي دهيم. مثل كاري كه با فرانسه و آلمان كرديم، مثل كاري كه بين آلمان و لهستان كرديم و مثل كاري كه بين روسيه و لهستان كرديم. آشتي چين و ژاپن امري است كه روسيه را هم بيشتر وارد مسائل منطقه خواهد كرد.

با تركيه هم حتماً بايد همكاري تنگاتنگ بكنيم. با تركيه در پاره‌اي مسائل بايد همكاري كنيم؛ مثل مورد سوريه، كه بر سر آن اشتراك موضع داريم.

باز به چين برگرديم. درباره چين بگويم كه بايد مراقب باشيم و بدانيم كه همكاري جهاني به معني مسئوليت‌پذيري مشترك است و ابداً به سلطه يك طرف بر ديگري ختم نخواهد شد. به نظرم غامض‌ترين دشواري فراروي ما همين روابط با چين است.

* من «جني نگوين» از راديو آمريكا بخش ويتنام هستم. لطفاً بفرماييد كه درباره فضا، فضاي مجازي و درباره قطب چه نظرهايي داريد. به عقيده شما ايالات متحده بايد به اين مسائل توجه كند؟

** درباره تمامي اين مسائل كه گفتيد نظري نمي‌توانم بدهم، چون بعضي از اينها خيلي خاص است و به موضوع بحث ما كه عبارت است از بررسي روابط منطقه‌اي در مهم‌ترين قاره دنيا يا همان اوراسيا ، نمي‌خورد، يعني حفظ موازنه، پس از موازنه و رسيدن به همكاري سازنده بين‌المللي. فضاي مجازي و آن موضوعات، خارج از بحث ماست، اما قطب. قطب يعني قطب شمال؟ منظور شما كدام قطب است؟

* قطب شمال.

** قطب شمال. بله. اين دو قطب معمولاً در ذهنم جابه جا مي‌شود. خوب، قطب شمال مسأله جالبي است و به نظرم، مادام كه به آن نپردازيم، مساله‌اي خواهد بود قديمي و مرزي و سرزميني و در همين حدود. كشورهاي اسكانديناوي دارند درباره اين مسأله خوب كار مي‌كنند.

توافقي هم كه نروژ و روسيه كردند، توافقي بود در جهت مثبت، اما روس‌ها كارهاي غيرمفيدي هم مي‌كنند. زير درياها پرچم‌هايي كار گذاشتند كه مدعي آن قسمت‌ها باشند.

مي‌دانيد، ما در كره ماه پرچم خودمان را گذاشتيم(خنده حاضران)، اما گمان نكنم اين كار معناي مالك بودن بدهد (خنده حاضران). روس‌ها را مي‌بينيم كه دارند از تشكيل قشون قطب سخن مي‌گويند. قشون براي چه؟ پس مي‌بينيد كه اينجا مسأله دارد جدي مي‌شود و اين يكي از مسائلي است كه بايد با روس‌ها درباره آن به تفاهم برسيم. بايد معلوم شود كه آيا كسي دنبال اين مي‌گردد كه مناقشه سرزميني تازه‌اي برپا شود؟ گمان نمي‌كنم حتي اگر چنين مناقشه‌اي دربگيرد، روس‌ها بتوانند آن را ببرند. شايد خيال مي‌كنند طي اين قضايا بتوانند امتيازي به دست بياورند و شايد توافق روس‌ها با نروژي‌ها هم در همين جهت باشد.

* به نظر شما كنگره آمريكا بايد «ماده نهايي» را تصويب كند؟ منظور، ماده نهايي قانون درياهاست. ماده نهايي معاهده ملل متحد در قانون درياها.

** نمي‌دانم. نمي‌دانم. در اين باره نظري ندارم. من كه براي هر پرسشي، پاسخ ندارم(خنده حاضران).

* «ريك اسميت»، از «پي.بي.اس». ما سرگرم صحبت از اروپا و آسيا هستيم، اما جايي كه فراموشش كرده‌ايم قوس خطرناكي است كه از افغانستان و عراق تا ويتنام امتداد مي‌يابد. درباره ايران اين قدر ابراز نگراني مي‌شود، اما از پاكستان چيزي گفته نمي‌شود؛ حال آن كه پاكستان خطرناك‌ترين سرزمين دنياست. چه سياستي براي آن قسمت از دنيا پيشنهاد مي‌كنيد كه در آن مصر را با تحولاتش داريم، سوريه آشوب‌زده را داريم و جنگ‌هايي را كه همين حالا درگيرش هستيم؟

** تا حدودي با اجراي همان چيزي كه به گمان من مطلوب و لازم است. همان ديدگاه راهبردي. چنانچه پاره‌اي از تحولاتي را ظرف 20 سال آينده شاهد باشيم كه وقوع آن امكان‌پذير است، موضع بهتري نسبت به بخش اعظم اوراسيا خواهيم داشت كه فعلاً در حال انفجار و سرچشمه اضطراب است. اما در كوتاه مدت هم باز همان نسخه را تجويز مي‌كنم.

مثلاً اگر مي‌خواهيم با دقت‌نظر و ضمن حفظ ثبات از افغانستان خارج شويم ـ نه به طوري كه هرج و مرج برپا شود ـ بايد عمليات ضداطلاعات و ضدشورش موفقي را به مدت يك سال به اجرا بگذاريم و افزون بر آن بايد با طالبان هم درباره احتمال مصالحه گفت‌وگو كنيم كه مجموعه‌اي است فاقد انسجام، يكپارچگي، سلسله مراتب سازماني و مركزيت.

از طرفي چتر گفت‌وگو بايد تمامي همسايه‌هاي افغانستان را هم در بر بگيرد كه در آن صورت پاكستان هم مشمول آن خواهد شد، به علاوه «ستان‌»ها1، ايران و در وراي اينها با هند، روسيه و چين، تا به ترتيبات مساعدي در امور بين‌المللي برسيم كه متضمن ثبات بوده و احتمال ناآرامي‌گسترده را در افغانستان، در پي خروج ما از آن سرزمين كم كند، زيرا اگر ناآرامي‌ برپا شود به پاكستان و هند و بعد از آنها به «ستان»ها در شمال، به روسيه و حتي به «سين كيانگ» چين هم دامن خواهد گسترد.

پس اين‌ها مسائلي است كه سراسر با حرف‌هاي من همخواني دارد. يعني اگر مي‌خواهيم بر مسائلي كه در اوراسيا جاري است چيره شويم، خصوصاً مسائلي كه سرچشمه بزرگ‌ترين اختلافات در اوراسياست، نياز داريم پاره‌اي از نكاتي را كه در كتابم برشمرده‌ام، پياده كنيم.

اگر مي‌خواهيم باز فراتر از اينها بر مسائل جهاني چيره شويم كه مسائلي مبرم هم هستند، بايد در اوراسيا به موازنه و اعتدال دست پيدا كنيم تا ديگر به دامن منازعات سده بيستم و سده نوزدهم سقوط نكنيم؛ چه در هيأت جديدي ‌باشد، يا با كشورهاي جديدي وارد منازعه شويم، هرچه باشد ويرانگر است و همه را از پا درمي‌آورد.

اين گرفتاري‌هايي است كه هر روز بيش از روز قبل بدان مبتلاييم و موظفيم و بايد كه آن را دريابيم. يكي از نكته‌هايي كه مرا نگران مي‌دارد و درباره‌اش نوشته‌ام ـ در كتابم درباره‌اش نوشته‌ام ـ همين است كه حتم ندارم كه مملكت ما از عهده دريافت آن برآيد، مگر آن كه راه و روش دريافت و تحصيل و تربيت ما تغيير حاصل كند و اين‌ها هم به تحصيلات متوسطه و مخصوصاً تحصيلات ابتدايي ربط پيدا مي‌كند.

اين جا مثالي را درباره جغرافيا براي شما مي‌آورم. در آزمون‌هاي دوره كارشناسي به دانشجوياني كه مي‌خواهند ليسانس بگيرند نقشه دنيا را نشان داده و از آن‌ها پرسيده بودند عراق كجاست. اين واقعه البته مربوط به قبل از سال 2003 و حمله به عراق بود. حدود 70 درصد كساني كه مورد پرسش قرار گرفته بودند، نتوانستند كشور عراق را روي نقشه دنيا پيدا كنند. از همان گروه، باز 50 درصد نتوانسته بودند شهر نيويورك را روي نقشه دنيا نشان بدهند(خنده حاضران). و با اين كه مي‌ديدند قسمت بزرگ نقشه دنيا به رنگ آبي است، همان دانشجويان نتوانسته بودند اقيانوس آرام را نشان بدهند (خنده حاضران).

منظور اين كه مبتلا به جهل و بي‌سوادي هستيم. مثلاً به آمارها نگاه كنيد تا بدانيد كه در آمريكا چه تعدادي از مردم در قياس با همسايگان ما يا اتباع ديگر كشورها به سفر خارج مي‌روند.

ميانگين سفر اهالي مكزيك به خارج، از آمريكايي‌ها بيشتر است. ما جامعه‌اي داريم بسته و بي‌بهره از آگاهي‌هاي لازم.

ادامه دارد

پي‌نويس:

1ـ مراد از «ستان»ها كشورهاي همسايه افغانستان كه نام آنها به «ستان» ختم مي‌شود: تاجيكستان، ازبكستان و تركمنستان.(توضيح مترجم)

codex05x

page14

«زبيگنيو برژينسكي» مشاور پيشين امنيت ملي آمريكا چندي پيش به بهانه انتشار كتاب جديدش تحت عنوان «نگاه راهبردي؛ آمريكا و بحران قدرت در دنيا» در محل شوراي روابط خارجي آمريكا حضور يافت و به پرسش‌هاي حاضران پاسخ داد.

اين استراتژيست نام‌آشنا در اين نشست به نكاتي اشاره كرد كه تقريباً محور نگاه راهبردي آمريكا به دلمشغولي‌هايش در عرصه روابط بين‌الملل بود و به همين سبب، ما نيز بي‌مناسبت نديديم كه مهمترين بخش‌هاي گفت‌وگوي ياد شده را از نظر خوانندگان علاقه‌مند به مباحث روابط جهاني بگذرانيم.

***

*: حالا مي‌رسيم به پرسش‌هاي حاضران. خواهش مي‌كنم درباره مسائلي بپرسيد كه من هم به آن‌ها علاقه دارم، اما خود در مورد آنها چيزي نپرسيدم.

مثل مسائل چين، خاورميانه، افغانستان و بقيه مسائل دنيا.

* لطف كنيد و كمي درباره چين براي ما بگوييد. ما نكته‌هاي جورواجوري شنيده و مي‌شنويم. اول مي‌گويند بايد با چيني‌ها همكاري كرد و يك بار ديگر مي‌گويند چين تهديد آمريكاست. شما خود بهتر با هر يك از اين مواضع و داستان‌هايي كه مي‌گويند ، آشنايي داريد. حال لطفاً نظر خودتان را براي ما بيان كنيد.

** بسيار خوب، اما خلاصه‌تر مي‌گويم و اگر كسي توضيحات بيشتري خواست، لطفاً بگويد. ببينيد، ما قبلاً هم در وضع مشابه اين بوده‌ايم. در تاريخ هم در نزاع براي كسب سيادت، هر بار كه دو قدرت بزرگ پديد آمده‌اند، كارشان معمولاً به نبرد با يكديگر كشيده است. من يك بار با «جان ميرشايمر» در اين باره بحث كرده‌ام. او دانشمند برجسته‌اي در علوم سياسي است. او مي‌گفت علوم سياسي، در نظر به ما مي‌گويد كه هرگاه دو قدرت پديد آيند، لاجرم به نبرد با هم خواهند رسيد. من گفتم شايد نظرت درست باشد، اما اين نظريه علوم سياسي كه مي‌گويي، خودش چيست؟ اگر كار ما و چين با هم به جنگ نكشد، اين نظريه بايد عوض شود(خنده حاضران) و اصل قضيه هم همين است. اما حالا بياييد بيشتر وارد موضوع شويم.

به عقيده من، ما دو راه داريم. يكم اين كه با چين بجنگيم و يكديگر را نابود كنيم. دوم اين كه كينه و دشمني بورزيم و هر دو آسيب ببينيم. اين را هم مي‌دانيم كه در دنيا مسائل مهم ديگري هم هست كه اگر جمعاً و متفقاً به آن نپردازيم، به ما لطمه مي‌زند. پس دلايل زيادي هست كه ما و چيني‌ها را به هشياري درباره روابط دوجانبه دعوت مي‌كند. معني ديگرش اين است كه هيچيك از ما نبايد ديگري را طرد كند يا اهريمن بخواند. بايد در روابط بين خود، محتاط باشيم كه امري است واگيردار و سيال. من اميد دارم كه چرخش ما به سوي خاور دور با بعد نظامي آن درآميخته نشود، چرا كه از آغاز توجه ما به آسيا و حضور ما در آسيا ظرف 70 سال گذشته و در كشورهاي كره، فيليپين و مخصوصاً در ژاپن، نظاميان خود را هم مستقر كرده‌ايم. اين است كه به نظر من ما و چين اگر امكان جنگ داريم، فرصت همكاري هم داريم و بايد سخت مراقب باشيم.

* خيلي متشكرم من از روي ديگر سكه مي‌پرسم. من در نشست دو روزه «سنجش امنيت جهان» كه اينجا برگزار شد و شركت‌كنندگان مختلفي داشت حاضر بودم. سخن آنها اين بود كه بايد به آب و هوا، خوراك ، جمعيت و اشتغال توجه شود. يعني فهرست بلندبالايي هست كه بايد در دست بگيريم و براساس آن با هم كار كنيم تا آن مسائل حل و فصل شود و زندگي پابرجا بماند، اما پرسش اين است كه اين چگونه ممكن خواهد شد؟

** راه تحقق اينها دوري گزيدن از راه و رسمي است كه در 200 سال گذشته بر سياست دنيا حكمفرما بوده است. يعني لازم است واحدهايي داشته باشيم كه تا حدودي در حالت موازنه و تعادل قرار داشته باشند و در نتيجه آن موازنه قوا، بر اين نكته واقف باشند كه يكي از آنها نمي‌تواند بر ديگران چيره شود. فكر مي‌كنم چيزي كه مرا مقداري خوش‌بين مي‌كند، همين است كه مي‌دانم فعلاً در دنيايي به سر مي‌بريم كه در آن چيره شدن يكي از قدرت‌ها ميسر نيست، زيرا مردم دنيا به بيداري سياسي رسيده‌اند. درباره اين مفهوم بيداري سياسي دنيا من مطالب زيادي نوشته‌ام و اين پديده تازه‌ايست كه در طول تاريخ وجود نداشته است. اين بيداري سياسي با انقلاب فرانسه آغاز شد و سپس با جنگ اول جهاني و تبعات آن وارد آسيا شد. در حال حاضر هم جهان را فراگرفته و همين امر نمي‌گذارد كه هيچ قدرتي خود را برتر و چيره بيابد.

لابد شنيده‌ايد كه جورج بوش دوم يك بار گفته بود خداوند آمريكا را برگزيده تا سرمشق دنيا باشد. خوب، من البته نمي‌دانم كه او اين نكته را از چه طريق و از چه منابعي گرفته بود ـ آيا كار سازمان «سيا» بود ـ چون منابع من به من مي‌گويند كه خداوند وارد اين قبيل امور نمي‌شود(خنده حاضران) . اما هرچه هست، «دنيا ديگر مستعد قبول سيادت يك قدرت واحد نيست.»

باري، ما و چين در محيطي عمل مي‌كنيم كه با محيط پر از رقابت و تهديد ما و شوروي، يا با محيطي كه در آن با نازي‌ها جنگيديم، يا با محيطي كه در آن انگليسي‌ها و فرانسوي‌ها با آلمان جنگيدند و بعداً باز در جنگ اول جهاني با هم متحد شدند و امثال آن، فرق اساسي دارد، زيرا اين مسائل مثل جنگ‌هايي كه كرديم يا حتي بيش از جنگ‌ها، مهيب و ويرانگر است.

* پرسش من از شما اين است كه اصولا سامانه‌اي داريم كه از پس بررسي و تحليل اين قبيل مسائل برآيد؟

** خوب گفتيد، اين يكي از دلمشغولي‌هايم در كتاب اخير است. يعني در اين كتاب از پاره‌اي ضعف‌هاي بنيادين آمريكا سخن گفته‌ام كه نافي توانايي ما براي اجراي نقش مسلط است. و بحث را هم تقريبا باز گذاشته‌ام كه معلوم و مشخص نباشد از پس اين امري كه گفتيد، برمي‌آييم يا بر نمي‌آييم.

يكي از ضعف‌هاي ما همين نكته است كه ما در مقام دموكراتيكي كه قرار داريم، مي‌توانيم سياست خارجي خود را بر پايه و در حدود هشياري مردم آمريكا بنا كنيم. اما شوربختانه مردم آمريكا مردم خيلي باهوشي نيستند و دنيا را هم خوب نمي‌شناسند. واقع امر اين است كه اصلا نمي‌شناسند. و جامعه‌اي كه ناآگاه باشد، در روند نبرد يا رقابت براي كسب قدرت در معرض عوامفريبي قرار مي‌گيرد، در معرض هيجان‌زدگي، و در معرض سوءاستفاده قرار مي‌گيرد.

اين جاست كه من خيلي نگران مي‌شوم. مي‌دانيم كه همين حالا هم آمارهايي موجود است از اين كه آمريكايي‌ها چه‌قدر از دنيا، از وقايع دنيا و مردم آن، از تاريخ دنيا و از جغرافياي دنيا بي‌خبرند. اين آمارها را كه مي‌بينيد، واقعاً يأس و اضطراب مي‌آورد.

به‌علاوه ما رسانه‌هاي گروهي هم نداريم كه عموم مردم را از مسائل دنيا، منظماً، به‌طورگسترده و عميق آگاه كنند. چيزي از اينجا، چيزي از آنجا كه در برنامه‌هاي خبري و امثال آن گفته مي‌شود، اما قاطبه مردم از اوضاع بي‌خبر مي‌مانند. آمار و اعدادي هم كه رسانه‌هاي ديداري ـ شنيداري ما مي‌دهند، آنقدرها درست نيست. روزنامه‌ها هم همين‌طور.

عقيده من اين است كه رئيس جمهوري مي‌تواند اين جا نقش فعالي ايفا كند. وقتي ايشان مي‌خواست رئيس جمهوري شود، سخناني مي‌گفت كه مرا خيلي تحت تاثير قرار داد. وي نيروي منحصر به فردي در امر برقرار كردن ارتباط با ديگران دارد. البته بگويم كه در پاره‌اي مسائل به او ايراد دارم، خيلي هم ايراد دارم، اما به گمان من او جان و روح تازه سده بيستم را خوب درمي‌يابد و بر اوست كه اين درك و دريافت را برپايه محكمي به مردم آمريكا منتقل كند و من مي‌بينم كه خوب هم از پس اين كار برمي‌آيد. هرگاه چنين شود، نگرش عامه مردم يكجا عوض خواهد شد و گرنه باز همان مطالبي را خواهيم داشت كه در خلال مناظره‌هاي انتخاباتي به دست مي‌آوريم كه واقعاً مايه آشفتگي، ننگ و خطر است، زيرا اين افراد كه نامزد انتخابات مي‌شوند، يا خود را به مواضع افراطي مي‌چسبانند كه واقعا هم آن را باور دارند، يعني واقعاً آدم‌هاي ابلهي هستند (خنده حاضران) يا به گمان اين كه مردم اين حرف‌ها را مي‌پذيرند و مي‌خواهند، چنين مواضعي مي‌گيرند كه در اين صورت آدم‌هايي دروغ‌گو هستند.

در هر دو صورت، اين نامزدها زندانيان مواضعي هستند كه مي‌گيرند و آن وقت، خطر موقعي فرا مي‌رسد كه اين قبيل آدم‌ها در انتخابات برنده شوند.

* مثل اين كه از رئيس جمهوري بابت از كف دادن فرصتي مهم، دلسرد شده‌ايد.

** ببينيد، «دلسرد» كلمه‌اي است كه خيلي معنا دارد. من مي‌دانم كه رئيس جمهوري آمريكا در اين سه ساله با چه مناقشات سهمگيني دست و پنجه نرم كرده است. اين بحران مالي و اقتصادي، نكته پابرجايي است كه فقط موقتاً بر آن غلبه كرده‌ايم، اما واقعاً دشواري‌هاي اصلي آن را جمع و جور نكرده‌ايم. تازه، عامه مردمي را هم داريم كه به هر سو مي‌روند و اساساً ناآگاهند و در جريان انتخابات ـ يا در مواقع هيجان و ناراحتي ـ ترس‌ها و دل‌نگراني‌هاي آنها به اوج مي‌رسد و جامد مي‌شود.

* «بارت سوزيسك» هستم از مدرسه حقوق «ويلمر هيل». آقاي برژينسكي، لطفاً برخي از رئوس طرح اجرايي ديدگاه راهبردي خود را بيان كنيد. سازوكارهاي نهادينه‌اي كه با عنايت به واقعيت‌هاي سياسي قابل طرح است تا بتواند همكاري ايالات متحده را با اتحاديه اروپا و حتي با روسيه و تركيه منسجم‌تر كند، چيست؟

** قبلاً به برخي از آن رئوس اشاره كردم. گمان نمي‌كنم امروز فرصت باشد كه وارد گفت‌وگو درباره طرح‌ها شويم. هر طرح،‌ هزاران صفحه مي‌شود، اما قبل از هر چيز بايد بگويم پاره‌اي از مسائلي كه درباره‌اش صحبت مي‌كنيم، از جهت امنيتي اهميت خيلي خيلي زياد دارد، در مرحله بعد به وارد كردن ملت‌ها به همكاري با يكديگر و قائل شدن به امتيازات براي دولت‌هايي مي‌رسيم كه دوستدار همكاري با ما هستند، مخصوصاً تركيه. روسيه هم وقتي دموكراتيك بشود، گمانم جامعه‌اي باز و نامزد مناسبي براي رابطه صميمانه خواهد بود. اما از چين اگر بخواهيم صحبت كنيم (باز هم بگويم كه مي‌خواهم به اختصار صحبت كرده باشم) از نظر من سياست ما در خاور دور، لازم است همان سياستي باشد كه بريتانيا در سده 19 در قبال اروپا در پيش گرفت، يعني بيگانه‌اي كه موازنه برقرار مي‌كند، اما وارد امور نمي‌شود. خصوصاً وارد جنگ‌هايي كه در آن سرزمين جريان دارد، نمي‌‌شود. ما هم با چين جنگي نداريم و نتيجه هرچه باشد، ارزش آن را دارد كه با چيني‌ها وارد همكاري شويم. از طرفي، لازم داريم كه چين و ژاپن را آشتي دهيم. مثل كاري كه با فرانسه و آلمان كرديم، مثل كاري كه بين آلمان و لهستان كرديم و مثل كاري كه بين روسيه و لهستان كرديم. آشتي چين و ژاپن امري است كه روسيه را هم بيشتر وارد مسائل منطقه خواهد كرد.

با تركيه هم حتماً بايد همكاري تنگاتنگ بكنيم. با تركيه در پاره‌اي مسائل بايد همكاري كنيم؛ مثل مورد سوريه، كه بر سر آن اشتراك موضع داريم.

باز به چين برگرديم. درباره چين بگويم كه بايد مراقب باشيم و بدانيم كه همكاري جهاني به معني مسئوليت‌پذيري مشترك است و ابداً به سلطه يك طرف بر ديگري ختم نخواهد شد. به نظرم غامض‌ترين دشواري فراروي ما همين روابط با چين است.

* من «جني نگوين» از راديو آمريكا بخش ويتنام هستم. لطفاً بفرماييد كه درباره فضا، فضاي مجازي و درباره قطب چه نظرهايي داريد. به عقيده شما ايالات متحده بايد به اين مسائل توجه كند؟

** درباره تمامي اين مسائل كه گفتيد نظري نمي‌توانم بدهم، چون بعضي از اينها خيلي خاص است و به موضوع بحث ما كه عبارت است از بررسي روابط منطقه‌اي در مهم‌ترين قاره دنيا يا همان اوراسيا ، نمي‌خورد، يعني حفظ موازنه، پس از موازنه و رسيدن به همكاري سازنده بين‌المللي. فضاي مجازي و آن موضوعات، خارج از بحث ماست، اما قطب. قطب يعني قطب شمال؟ منظور شما كدام قطب است؟

* قطب شمال.

** قطب شمال. بله. اين دو قطب معمولاً در ذهنم جابه جا مي‌شود. خوب، قطب شمال مسأله جالبي است و به نظرم، مادام كه به آن نپردازيم، مساله‌اي خواهد بود قديمي و مرزي و سرزميني و در همين حدود. كشورهاي اسكانديناوي دارند درباره اين مسأله خوب كار مي‌كنند.

توافقي هم كه نروژ و روسيه كردند، توافقي بود در جهت مثبت، اما روس‌ها كارهاي غيرمفيدي هم مي‌كنند. زير درياها پرچم‌هايي كار گذاشتند كه مدعي آن قسمت‌ها باشند.

مي‌دانيد، ما در كره ماه پرچم خودمان را گذاشتيم(خنده حاضران)، اما گمان نكنم اين كار معناي مالك بودن بدهد (خنده حاضران). روس‌ها را مي‌بينيم كه دارند از تشكيل قشون قطب سخن مي‌گويند. قشون براي چه؟ پس مي‌بينيد كه اينجا مسأله دارد جدي مي‌شود و اين يكي از مسائلي است كه بايد با روس‌ها درباره آن به تفاهم برسيم. بايد معلوم شود كه آيا كسي دنبال اين مي‌گردد كه مناقشه سرزميني تازه‌اي برپا شود؟ گمان نمي‌كنم حتي اگر چنين مناقشه‌اي دربگيرد، روس‌ها بتوانند آن را ببرند. شايد خيال مي‌كنند طي اين قضايا بتوانند امتيازي به دست بياورند و شايد توافق روس‌ها با نروژي‌ها هم در همين جهت باشد.

* به نظر شما كنگره آمريكا بايد «ماده نهايي» را تصويب كند؟ منظور، ماده نهايي قانون درياهاست. ماده نهايي معاهده ملل متحد در قانون درياها.

** نمي‌دانم. نمي‌دانم. در اين باره نظري ندارم. من كه براي هر پرسشي، پاسخ ندارم(خنده حاضران).

* «ريك اسميت»، از «پي.بي.اس». ما سرگرم صحبت از اروپا و آسيا هستيم، اما جايي كه فراموشش كرده‌ايم قوس خطرناكي است كه از افغانستان و عراق تا ويتنام امتداد مي‌يابد. درباره ايران اين قدر ابراز نگراني مي‌شود، اما از پاكستان چيزي گفته نمي‌شود؛ حال آن كه پاكستان خطرناك‌ترين سرزمين دنياست. چه سياستي براي آن قسمت از دنيا پيشنهاد مي‌كنيد كه در آن مصر را با تحولاتش داريم، سوريه آشوب‌زده را داريم و جنگ‌هايي را كه همين حالا درگيرش هستيم؟

** تا حدودي با اجراي همان چيزي كه به گمان من مطلوب و لازم است. همان ديدگاه راهبردي. چنانچه پاره‌اي از تحولاتي را ظرف 20 سال آينده شاهد باشيم كه وقوع آن امكان‌پذير است، موضع بهتري نسبت به بخش اعظم اوراسيا خواهيم داشت كه فعلاً در حال انفجار و سرچشمه اضطراب است. اما در كوتاه مدت هم باز همان نسخه را تجويز مي‌كنم.

مثلاً اگر مي‌خواهيم با دقت‌نظر و ضمن حفظ ثبات از افغانستان خارج شويم ـ نه به طوري كه هرج و مرج برپا شود ـ بايد عمليات ضداطلاعات و ضدشورش موفقي را به مدت يك سال به اجرا بگذاريم و افزون بر آن بايد با طالبان هم درباره احتمال مصالحه گفت‌وگو كنيم كه مجموعه‌اي است فاقد انسجام، يكپارچگي، سلسله مراتب سازماني و مركزيت.

از طرفي چتر گفت‌وگو بايد تمامي همسايه‌هاي افغانستان را هم در بر بگيرد كه در آن صورت پاكستان هم مشمول آن خواهد شد، به علاوه «ستان‌»ها1، ايران و در وراي اينها با هند، روسيه و چين، تا به ترتيبات مساعدي در امور بين‌المللي برسيم كه متضمن ثبات بوده و احتمال ناآرامي‌گسترده را در افغانستان، در پي خروج ما از آن سرزمين كم كند، زيرا اگر ناآرامي‌ برپا شود به پاكستان و هند و بعد از آنها به «ستان»ها در شمال، به روسيه و حتي به «سين كيانگ» چين هم دامن خواهد گسترد.

پس اين‌ها مسائلي است كه سراسر با حرف‌هاي من همخواني دارد. يعني اگر مي‌خواهيم بر مسائلي كه در اوراسيا جاري است چيره شويم، خصوصاً مسائلي كه سرچشمه بزرگ‌ترين اختلافات در اوراسياست، نياز داريم پاره‌اي از نكاتي را كه در كتابم برشمرده‌ام، پياده كنيم.

اگر مي‌خواهيم باز فراتر از اينها بر مسائل جهاني چيره شويم كه مسائلي مبرم هم هستند، بايد در اوراسيا به موازنه و اعتدال دست پيدا كنيم تا ديگر به دامن منازعات سده بيستم و سده نوزدهم سقوط نكنيم؛ چه در هيأت جديدي ‌باشد، يا با كشورهاي جديدي وارد منازعه شويم، هرچه باشد ويرانگر است و همه را از پا درمي‌آورد.

اين گرفتاري‌هايي است كه هر روز بيش از روز قبل بدان مبتلاييم و موظفيم و بايد كه آن را دريابيم. يكي از نكته‌هايي كه مرا نگران مي‌دارد و درباره‌اش نوشته‌ام ـ در كتابم درباره‌اش نوشته‌ام ـ همين است كه حتم ندارم كه مملكت ما از عهده دريافت آن برآيد، مگر آن كه راه و روش دريافت و تحصيل و تربيت ما تغيير حاصل كند و اين‌ها هم به تحصيلات متوسطه و مخصوصاً تحصيلات ابتدايي ربط پيدا مي‌كند.

اين جا مثالي را درباره جغرافيا براي شما مي‌آورم. در آزمون‌هاي دوره كارشناسي به دانشجوياني كه مي‌خواهند ليسانس بگيرند نقشه دنيا را نشان داده و از آن‌ها پرسيده بودند عراق كجاست. اين واقعه البته مربوط به قبل از سال 2003 و حمله به عراق بود. حدود 70 درصد كساني كه مورد پرسش قرار گرفته بودند، نتوانستند كشور عراق را روي نقشه دنيا پيدا كنند. از همان گروه، باز 50 درصد نتوانسته بودند شهر نيويورك را روي نقشه دنيا نشان بدهند(خنده حاضران). و با اين كه مي‌ديدند قسمت بزرگ نقشه دنيا به رنگ آبي است، همان دانشجويان نتوانسته بودند اقيانوس آرام را نشان بدهند (خنده حاضران).

منظور اين كه مبتلا به جهل و بي‌سوادي هستيم. مثلاً به آمارها نگاه كنيد تا بدانيد كه در آمريكا چه تعدادي از مردم در قياس با همسايگان ما يا اتباع ديگر كشورها به سفر خارج مي‌روند.

ميانگين سفر اهالي مكزيك به خارج، از آمريكايي‌ها بيشتر است. ما جامعه‌اي داريم بسته و بي‌بهره از آگاهي‌هاي لازم.

ادامه دارد

پي‌نويس:

1ـ مراد از «ستان»ها كشورهاي همسايه افغانستان كه نام آنها به «ستان» ختم مي‌شود: تاجيكستان، ازبكستان و تركمنستان.(توضيح مترجم)

codex05x

page14

گفتگو با «زبيگنيو برژينسكي» در شوراي روابط خارجي آمريكا آمريكا و پيچيدگي‌هاي راهبردي روابط بين‌الملل


اشاره:

شوراي روابط خارجي آمريكا روز 29 مارس (10 فروردين) با «ز
برژينسكي»،بيگنيو  مشاور امنيت ملي جيمي كارتر، رئيس‌جمهوري پيشين آمريكا به گفتگو نشست. در اين جلسه پرسش و پاسخ، سياستمدار با سابقه آمريكايي به مسائل مهمي درچارچوب استراتژي خارجي آمريكا پرداخت كه نظر به حساسيت آنها، برگردان بخش‌هايي از اين گفتگو را از نظر خوانندگان گرامي روزنامه اطلاعات مي‌گذرانيم.

***

* سام فيست: شب به‌خير. از شركت شما در اين برنامه سپاسگزارم. به شوراي روابط خارجي خوش آمديد. من «سام فيست» مدير دفتر واشنگتن در شبكه «سي.ان.ان» هستم.

مي‌خواهم ميهمان امشب را معرفي كنم كه در شوراي روابط خارجي نياز به معرفي ندارد. دكتر برژينسكي وي از مشاوران و امناي مركز مطالعات راهبردي و بين‌المللي است. همه شما مي‌دانيد كه برژينسكي در دوره رياست جمهوري كارتر، مشاور امنيت ملي بود. وي به تازگي كتابي منتشر كرده باعنوان «نگاه راهبردي؛ آمريكا و بحران قدرت در دنيا.»

برنامه امشب از اين قرار خواهد بود كه من و برژينسكي مدتي را، حدود نيم ساعت درباره برخي مسائل مورد نظرمان صحبت خواهيم كرد. بعد از آن شما مي‌توانيد از برژينسكي آن چه را مي‌خواهيد بپرسيد.

ابتدا درباره تهديد اتمي عليه آمريكا صحبت مي‌كنم و نظر شما را در اين باره جويا مي‌شوم.

** برژينسكي: چرا من بايد نگران چنين تهديدي باشم؛ من كه با اتحاد شوروي سروكار داشته‌ام كه 4000 موشك اتمي داشت؟ يادم مي‌آيد كه شبي حدود ساعت 3 بامداد، دستيار نظامي من مرا بيدار كرد و خبر داد كه به ما حمله اتمي شده است. آن حمله چنان كه معلوم است اتفاق نيفتاد، چون ما همه اين‌جا زنده هستيم. (خنده حاضران). اگر آن حمله رخ مي‌داد، ظرف شش ساعت، 85 ميليون نفر از آمريكا و شوروي تلفات مي‌گرفت، اما ما توانسته بوديم در برابر قدرت شوروي بازدارندگي ايجاد كنيم. حال اگر توانسته‌ايم در برابر شوروي يا در برابر كره شمالي باز دارندگي ايجاد كنيم چرا نتوانيم در برابر ديگران ايجاد كنيم؟

* اين سخن شما فتح با بي ‌شد كه درباره روسيه صحبت كنم. اما پيش از آن كه وارد مسائل روز روسيه شوم، مي‌خواهم از شما درباره آن تماس تلفني بپرسم كه شايد مورد علاقه حاضران نشست ماهم باشد. من هم شنيده‌ بودم كه چنين تلفني به شما شده، اما ديگر نمي‌دانستم كه چه ماجرايي بوده و در آن ساعت 3 با مداد كه به شما تلفن شد، چه كرديد و چه مسائلي از نظر شما گذشت.

** نمي‌خواهم در اين باره هو و جنجال راه بياندازم و وارد جزئياتش نمي‌شوم. اما اين قدر بگويم كه كار من اين بود كه اگر چنين رويدادي به وقوع بپيوندد، واكنش‌ آن را مهيا و رئيس‌جمهوري را خبردار كنم. براي خبر دادن به رئيس‌جمهوري هم سه دقيقه وقت داشتم. ظرف همان سه دقيقه‌ مي‌بايست به طرق مختلفي كه پيش‌بيني شده بود، از صحت خبر يقين حاصل كنم. رئيس‌جمهوري هم چهار دقيقه براي انتخاب نوع واكنش وقت داشت. ظرف 28 دقيقه بعد هم ديگر، عده‌اي از ما كشته شده بوديم.

خبر را از دستيار نظامي خود گرفته بودم. ژنرالي كه ساعت 3 صبح مرا بيدار كرد و از طريق خط تلفن قرمز گفت: عذر مي‌خواهم كه شما را بيدار كردم. به ما حمله اتمي شده (خنده پراكنده حاضران) و شوروي 200 موشك به‌سمت ايالات متحده شليك كرده است. 200 موشك. خوب، اين تعداد موشك خصوصاً براي حمله انتخاب مي‌شود تا تصميم رئيس‌جمهوري را دشوار كند. يعني بايد تصميم بگيرد كه به همان روش، مقابله به مثل عيني كند. (به‌عبارت ديگر 200 موشك بخوريم كه به احتمال زياد پايگاه‌هاي دريايي، فرودگاه‌ها و پايگاه‌هاي هوايي ما را هدف گرفته است) يا مي‌خواهيم موشك‌ها به ما بخورد و مقابله ديگري كنيم، يا مي‌خواهيم موشك‌ها به ما بخورد و بعد پاي ميز مذاكره برويم كه به عقيده من خطايي فاحش بود، يا مي‌خواهيم مقابله به مثل كنيم به علاوه مقاديري مقابله بيشتر تا به طرف بفهمانيم كه به راه غلطي پاگذاشته (هرچند 200 موشك رقم زيادي است) يا مي‌خواهيم با تمامي وسايل و روش‌ها پاسخ بدهيم (يعني هرچه مي‌خواهد بشود) و 85 ميليون نفر هم تلفات بر جا نماند؟ اما خوب، ديگر زياد وارد ماجرا نشديم، زيرا بررسي‌هايي كه شده صحت خبر را تاييد نكرد.

* شما سه دقيقه فرصت رسيدگي به خبر داشتيد؟

** بله، خبر دومي هم رسيده بود كه موضوع را تأييد كرد. دو دقيقه گذشته بود. در دقيقه سوم ديگر محرز شد كه خبر كذب بوده است. من هم ديگر كاري نكردم. سرم را گذاشتم و خوابيدم (خنده حاضران). صبح كه شد به سركار رفتم و به رئيس‌جمهوري گفتم كه ديشب چه گذشت و او از شنيدن اين خبر ديوانه شده بود. گفت كه بايد به من خبر مي‌دادي، و گفت و گفت و گفت. او خودش شب در نيروي دريايي بود. در يكي از زير دريايي‌هاي «اس. ال. بي. ام» كه موشك اتمي دارد. به او گفتم نه، آقاي رئيس‌جمهوري. براي من سه دقيقه زمان مقرر شده كه خبر را بررسي كنم. قبل از پايان سه دقيقه معلوم شد كه خبر صحت نداشته است. اين است كه حالا به شما مي‌گويم چه گذشته است. من مسيري را طي كردم كه بايد مي‌كردم. اما او تلفن را برداشت و به وزير دفاع زنگ زد و به او گفت در كدام جهنمي بوده و چه خبرهايي شده و از اين حرف‌ها.

* بعد چه شد؟ منظورم اين است كه تلفني به مشاور امنيت ملي رئيس‌جمهوري آمريكا مي‌زنند و مي‌گويند به ما حمله اتمي و 200 فروند موشك «آي. سي. بي. ام» به‌سمت ما پرتاب شده است. شما چه كرديد؟ يعني چه طور...

** خوب، گفتم كه چه كردم. برخي نكته‌ها را گفتم. اما دوست ندارم وارد جزئيات شوم. گفتم كه ما همين جور ننشستيم تماشا كنيم كه چه خواهد شد. يعني بمانيم كه بزنند بر سرمان.

*: بسيار خوب. آخرين پرسشم را در اين باره مطرح مي‌كنم. بعد مي‌رويم به سراغ روسيه امروز. اگر آن خبر تاييد مي‌شد، چه پيشنهادي مي‌داديد؟ دو دقيقه از زمان مقرر شما سرآمده بود.

**: قبل از هر چيز بگويم از من در اين باره نظر خواسته نمي‌شد. خود من طرفدار پاسخ متناسب بودم، همراه با مقداري اضافات كه نقش بازدارندگي را محرز كند.

*: حالا اگر تاييديه خبر ديرتر مي‌رسيد، دردسري بروز نمي‌كرد؟

**: چرا، بروز مي‌كرد.

*: خوب. حالا بياييد كمي درباره روسيه امروز صحبت كنيم.

**: بله. اواخر دهه 1970.

*: شنيديم كه «مدودف»، رئيس‌جمهوري روسيه، «ميت رامني» نامزد جمهوري‌‌خواهان را به خاطر حرفي كه زده بوده، سرزنش كرد. رامني گفته بود روسيه دشمن شماره يك جغرافياي سياسي آمريكاست. شما اين نظر را باور داريد؟

**: قبل از هر چيز بگويم ترديد دارم رامني، كه فرماندار يك ايالت است، با حرف‌هاي ديگري كه درباره سياست خارجي زده، اصلا معني واژه جغرافياي سياسي را بداند (خنده حاضران).

*: خود شما چه فكر مي‌كنيد؟

**: خوب، البته كه نه. روابط ما با روسيه در حال حاضر وضع غامضي دارد. پاره‌اي عناصر خصومت به وضوح در آن ديده مي‌شود. پاره‌اي منافع جغرافيايي ـ سياسي متعارض هم هست. پاره‌اي منافع مشترك هم داريم. مقداري هم بي‌اعتنايي هست؛ از آن جهت كه ما با نقاط ديگر دنيا هم درگيريم، خواه نقاطي كه در آن حضور نظامي داريم و مي‌خواهيم حضورمان را پايان دهيم، خواه نقاطي كه مي‌دانيم درآينده رقيب ما خواهند شد و بايد با آنها بناي روابط متقابل سازنده و هوشمند درازمدت را بگذاريم.

با اين تفاصيل، روسيه، ديگر در آن ابعاد قبل ديده نمي‌شود و به نظر من اين يكي از نكته‌هايي است كه عده‌اي از روس‌ها، مخصوصا پوتين، به نظر من از آن دلخورند، زيرا پوتين، به طوري كه مي‌بينم، هنوز در گرو گذشته‌هاي روسيه دارد. منظورم اين است كه تصادفي نيست كه مي‌گويد بزرگ‌ترين فاجعه سده بيستم (سده جنگ‌هاي اول و دوم جهاني، سده جنگ سرد و پيش از آن كوره‌هاي آدم سوزي) فروپاشي اتحاد شوروي بود. او در پي آن است كه به گفته خودش، اتحاديه ارواسياي تازه‌اي شكل دهد كه جمهوري‌هاي نومستقل شوروي پيشين اعضاي آن باشند. اين است كه مي‌گويم پوتين دل در گرو گذشته‌ها دارد و همين به عقيده من، روابط، ما را دست‌كم در بادي امر، دچار مشكل مي‌كند.

اما در زير اين ظاهر، واقعيتي جاري است كه روسيه سخت در حال تغيير است و طبقه بزرگ متوسط شهري، جوان‌تر و جهان‌گراتر شده و به جامعه‌اي مدني شباهت پيدا كرده كه 30 سال پيش مثل قارچ در اروپاي مركزي سربرآورد و نتيجه‌اش فروپاشيدن حاكميت‌هاي كمونيستي در اروپاي مركزي و در نهايت فروپاشي خود اتحاد شوروي بود. حاصل سخن اين است كه طبقه متوسطي شكل مي‌گيرد كه مي‌خواهد بخشي از جامعه جهاني باشد، به سفر خارجي برود، در خارج درس بخواند و در كار درك و دريافت معناي راستين حقوق مدني است. و در عين حال مي‌خواهد

(اين در تاريخ روسيه سابقه ندارد) روسي هم باشد.

نكته ديگري كه آن هم به راستي بي‌سابقه است، وجود دارد. ديده‌ايد كه در بين آن آدم‌ها ترس سياسي نيست. اصلا نمي‌ترسند. يعني مي‌بينيد كه در ميدان سرخ كه ميدان كوچكي هم نيست، مي‌ايستند و پلاكارد بزرگي به دست مي‌گيرند كه پوتين را پشت ميله‌هاي زندان نشان مي‌دهد و مي‌گويند تو جايت اين جاست. منظورم اين است كه در نظر من كه با هيتلريسم و استالينيسم بزرگ شده‌ام، حتي خيالش هم سخت است كه عده‌اي با رهبر كرملين اين طور رفتاري كنند. معنايش اين است كه ترس در ميان آنها جا ندارد و اين خود، تغيير بنياديني است. بنابراين به نظر من پوتين يا پديده‌ايست گذرا كه چند صباحي برقرار خواهد بود و بعد از آن تمامي امور با سرعت، جريان خودش را پيدا خواهد كرد، يا ممكن است خودش از نقطه‌اي با روند تغيير همراه شود.

*: در كتاب تازه شما اگر فرضيه‌اي باشد، همان است كه مي‌گويد موثرترين راه تامين امنيت و ثبات در دنيا (گمانم مي‌گوييد در سال 2025 يا بعد از آن)و اين است كه غرب آن اندازه گسترش پيدا كند كه تركيه و روسيه را هم دربربگيرد. ايالات متحده، خصوصا رئيس جمهوري آمريكا اين امر را به چه طريقي محقق خواهند ساخت؟

**: اين خودش نيمي از يك ديدگاه راهبردي است. نصف ديگر به خاور دور مربوط مي‌شود و اگر دوست داشتيد، به آن هم مي‌رسيم. وقتي مي‌گويم «ديدگاه راهبردي»، مقصود از آن به طوري كه گفتيد، مشخصاً تركيه و روسيه يا مثلا چين است. وقتي مي‌گويم ديدگاه، منظورم طرحي كلي نيست. به همين جهت در اين كتاب هم طرحي كلي نمي‌بينيد. اما باورم اين است كه در تمامي احوال، تحولات بزرگ تاريخي را مردمي برپا مي‌كنند كه ديدگاه راهبردي دارند و آن را به نحوي به منصه ظهور مي‌رسانند كه كار به شكل‌گيري طرحي كلي براي نيل به هدف مي‌رسد و بعد از آن روند وقايع را مطابق همان طرح كلي تنظيم مي‌كنند.

به عقيده من روسيه مي‌تواند تغيير كند. علت را قبلاً بيان كرده‌ام و حال بايد گفت كه تغيير در روسيه آغاز شده است. روسيه در نهايت بخشي از غرب است. به موسيقي، شعر، ادبيات، هنر و ديگر چيزهاي روسي كه بنگريد، مي‌بينيد كه غربي است. تنها جنبه‌اي كه از روسيه غربي نيست و بخشي از غرب به حساب نمي‌آيد، امور سياسي آن است ـ سياست و ارزش‌ها؛ ارزش‌هاي سياسي آن، كه به نوعي شبه شرقي است. من گمان مي‌كنم نقطه كشمكش سياسي، همين جاست. اگر روسيه به اين مطلب تن مي‌داد كه بخشي از غرب باشد، غرب هم به مراتب، جان و رونق تازه‌تري مي‌گرفت. ابعاد تازه مي‌گرفت، حكايت‌هاي تازه شكل مي‌گرفت. و امثال اين‌ها. موضوع تركيه هم از همين قرار است. تركيه 100 سال يا 90 سال است( از زمان آتاتورك) كه برنامه اروپايي شدن و نوسازي بلندپروازانه‌اي را پيش گرفته كه تقريبا موفق بوده است.

برنامه تركيه مشخصا از آلمان الگو گرفته و به جهات اجتماعي، سياسي، فرهنگي به راه آلمان‌ها مي‌رود. به گمان من هر يك از اين محورها، راهي به سوي غرب (غرب به معني ارزش‌هاي سياسي مشترك، عبارت از دموكراسي، حاكميت قانون و غيره) و متضمن رونق تازه و از ميان برداشتن تهديدهاي سياسي است.

روسيه با اتحاديه ارواسيايي درصدد مقابله با ماست، زيرا بابت اين كه امپراتوري خود را از كف داده،‌خشمگين است. تركيه‌اي هم كه غرب آن را از خود براند، جايگاه افراطيوني خواهد شد كه جزئي از آن سرزمين و عناصري بس

خطرناك هستند.

حال فكرش را بكنيد كه اگر مردم اروپا 60 سال، 80 سال پيش از لزوم اتحاد اروپايي‌ها سخن نمي‌گفتند، امروز اروپاي فعلي را نداشتيم. اين يعني اين كه آنها ديدگاهي داشتند. پس اين نصف كار است. و اين پيام و سخن اصلي كتاب من است.

ادامه دارد

codex05x

page12

معاون شورای سیاست خارجی آمریکا: آیا ایران می‌تواند آمریکا را تهدید کند؟

“شورای سیاست خارجی آمریکا” / دیفنس نیوز /

اشراف/

Lyle Berman

ایلان برمن معاون شورای سیاست خارجی آمریکا در این گزارش به بررسی زوایای این نکته پرداخته که ایران از چه راههایی می تواند تهدیدی برای آمریکا محسوب شود.دیفنس نیوز نوشت: پیشرفت‌ها ایران را به یک تهدید بین‌المللی حقیقی تبدیل می‌کند. 

در این گزارش آمده است: آیا ایران تهدیدی مستقیم برای کشور آمریکا محسوب می‌شود؟ سال‌ها است که چندین سیاست گذار در واشنگتن از این اندیشه به آرامش می‌رسند که مهم نیست ایران و برنامه هسته‌ای‌اش چه چالش دشواری پیش روی آنها قرار می‌دهد، مهم این است که ایران توانایی آن را ندارد که خطری برای آمریکا ایجاد کند.با این حال، حفظ این وهم روز به روز دشوارتر می‌شود. نگاهی به تازه‌ترین ارزیابی جامعه اطلاعاتی آمریکا از تهدیدهای احتمالی سراسر جهان که اواخر ماه ژانویه بطور علنی به کنگره این کشور ارائه شد، بیندازید. این ارزیابی که “جیمز کلاپر” (James Clapper) مدیر “اطلاعات ملی” (National Intelligence) آمریکا برای “کمیسیون منتخب سنا در زمینه اطلاعات” تهیه کرده، آشکارترین دلالت بر این مسئله تا به امروز است که ایران دست‌کم در سه زمینه تهدیدی مستقیم برای آمریکا ایجاد می‌کند.ادامه….. ادامه مطالعه …

• آمریکای لاتین. در سال‌های اخیر، ایران توجه و فعالیتی چشمگیر در کشورهای واقع در جنوب مرز آمریکا داشته است. همکاری استراتژیک پرجنب و جوش ایران با رژیم هوگو چاوز در ونزوئلا توجه عمده رسانه‌ها را به خود جلب کرده است. با این حال، ایران پیشرفت‌های روزافزونی در برقراری رابطه با سایر کشورهای این منطقه، ازجمله بولیوی، اکوادور و سراسر نواحی دارای تجارت آزاد نسبتاً بی‌قانون این منطقه نیز داشته است.

دلایل علاقه ایران به این منطقه، کاربردی است. کشورهای آمریکای لاتین که لبریز از نفرت از آمریکا و حکومت‌داری ضعیف هستند، متحدانی منطقی برای ایران به شمار می‌آیند که به دنبال فرار از انزوای سیاسی و اقتصادی ناشی از تحریم‌های روزافزون بین‌المللی است. همین ویژگی‌ها، این کشورها را به خاکی حاصل خیز برای ایدئولوژی افراطی و تجددطلب ایران و همچنین حضور نامتقارن روزافزون این کشور در نیم‌کره غربی تبدیل کرده است.

نتیجه مخرب این نفوذ اکتبر پیش آشکار شد که سازمان‌های اجرای قانون آمریکا توطئه ایران برای ترور فرستاده عربستان سعودی به آمریکا در یک غذاخوری مجلل در واشنگتن را خنثی کردند. این توطئه در صورت وقوع به مرگ ده‌ها غیرنظامی در چشمگیرترین حمله تروریستی در خاک آمریکا پس از حوادث ۱۱ سپتامبر منجر می شد.

در ادامه آمده است: پایه‌ریزی این فعالیت به تغییری چشمگیر در محاسبات استراتژیک ایران انجامیده است. همان طور که کلاپر اشاره می‌کند، “مقامات ایران، احتمالاً محاسبات خود را تغییر داده و اکنون به حمله به آمریکا تمایل دارند”.

• جنگ سایبری. در دو سال گذشته، برنامه هسته‌ای ایران دستخوش دست‌کم دو حمله نامتقارن عمده ازسوی منابع خارجی به صورت نرم‌افزار مخرب استاکسنت و به دنبال آن “دوگو” (Duqu) شده است. رهبری ایران در پاسخ به این حملات سرمایه‌گذاری‌های گسترده‌ای در زمینه جنگ سایبری کرده است. در سال پیش، ایران تشکیل یک مرکز فرماندهی اختصاصی را تحت نظارت وزارت اطلاعات و فناوری اطلاعات کشور اعلام کرده و برنامه‌ای با ارزش تقریبی یک میلیارد دلار برای تقویت قابلیت‌های دفاع سایبری و حمله سایبری خود که نتایج چشمگیری نیز به دنبال داشته، اجرا کرده است.

کلاپر به قانونگذاران آمریکایی هشدار داد: “عملیات‌های اطلاعاتی ایران علیه آمریکا، ازجمله توانایی‌های سایبری این کشور، هم از نظر عمق و هم پیچیدگی بطور قابل ملاحظه‌ای افزایش یافته است”.

علاوه بر این، شواهدی دال بر این امر وجود دارد که این قابلیت‌های روبه‌رشد، علیه آمریکا نشانه گرفته شده‌اند. یک کارشناس امنیت زیرساختی در این باره می‌گوید: حرف و حدیث ایران روز به روز بیشتر می‌شود؛ هدف آنها واضح‌تر و علناً پخش می‌شود.

به عبارت دیگر، ایران روز به روز بیشتر به جنگ سایبری به عنوان تاکتیکی بالقوه در رویارویی آشکار خود با غرب می‌نگرد و احتمال دارد در مناقشات آتی از آن علیه آمریکا استفاده کند.

• موشک‌های بالیستیک. هنگامی که دولت اوباما اجرای استراتژی دفاع موشکی آمریکا را در سپتامبر ۲۰۱۱ اعلام کرد، “رویکرد تطبیق مرحله‌ای” خود را بر اساس این عقیده قرار داد که ایران فاصله بسیار زیادی با دستیابی به قابلیت موشک‌های بالیستیک قاره‌پیما دارد. بنابراین، اولویت باید به دفاع از متحدان آمریکا در خارج از این کشور داده شود، نه به خاک آمریکا.

با این حال، این عقیده هم دیگر رنگی از حقیقت ندارد.

در ارزیابی اطلاعاتی جدید آمریکا از ایران چنین آمده است: “ایران هم‌اکنون بزرگ‌ترین انبار موشک‌های بالیستیک در خاورمیانه را دارد و درحال گسترش مقیاس، دامنه و توانایی نیروی این موشک‌ها است که بسیاری از آنها ذاتاً توانایی حمل محموله هسته‌ای را دارند.

این گفته در واقع کتمان حقیقت است. همان طور که “یوزی رابین” (Uzi Rubin) یکی از برجسته‌ترین کارشناسان موشک‌های بالیستیک در جهان به حاضرین در “بنیاد دفاع از دموکراسی” (Foundation for Defense of Democracies) در واشنگتن گفت، “ایران هم‌اکنون به موشک قاره‌پیما دست یافته یا به زودی دست خواهد یافت”.

به گفته رابین، ایران امروزه برنامه بالیستیکی بسیار قوی با نیروهای کارآمد و تامین مالی مناسب در اختیار دارد و پیشرفت چشمگیری به سوی دستیابی به قابلیت موشک‌های قاره‌پیما ازطریق آزمایش‌های موشکی دوربرد، زیرساخت مهندسی گسترده و کار قابل ملاحظه بر دوام و دامنه موشک‌ها داشته است.

نیاز به گفتن نیست که این پیشرفت‌ها ایران را به یک تهدید بین‌المللی حقیقی تبدیل می‌کند.

در پایان به این نکته پرداخته شده که: از آغاز سال جاری، مقامات آمریکایی تلاش خود برای منحرف کردن مسیر ایران به سمت بمب اتمی ازطریق اعمال فشار اقتصادی بر بانک مرکزی ایران و توانایی رژیم این کشور برای اعمال تجارت الکترونیک را چند برابر کرده‌اند. با این حال، آمریکا تاکنون توجه چندانی به چالش بدیهی‌تری که توانایی روزافزون ایران برای تهدید خاک آمریکا ایجاد می‌کند، نکرده است.

از آنجا که اکنون دیگر واضح است که خطر ایران برای آمریکا واضح و علنی است، مقامات آمریکایی باید توجه بیشتری به این مسئله داشته باشند.

 


ایده ها و توصیه های برژینسکی

دکتر سید محمد کاظم سجاد پور
کد خبر: ۲۳۱۹۳۴
تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ - ۲۳:۰۳
برخی از مسائل مربوط به امریکا بر تمام ابعاد رفتار سیاسی و بین المللی این کشور اثرات عمیقی دارند. در سال جاری انتخاباتی، مسئله سیاست خارجی یکی از مباحث محوری انتخابات است و سیاست خارجی پیوسته یکی از موضوعات اصلی مطرح در مسائل سیاست داخلی امریکا است، اما در سال انتخاباتی برجسته می شود. ورای مسائل انتخاباتی، سیاست خارجی به طور پیوسته یکی از جریان های اصلی فکری و اجرایی در مجموعه دولتی و دانشگاهی امریکا است. در این میان چه در سال انتخاباتی و چه در جریان عادی مباحث سیاست خارجی، یکی از اصلی ترین بحث ها که پیوند دهنده همه زمان ها و جریان های سیاسی با هم است، چگونگی پاسخ به این پرسش اساسی است که امریکا باید در رهبری جهانی چه خط مشی و مسیری را دنبال کند؟

یکی از دغدغه های اصلی تمام نخبگان سیاسی امریکا چگونگی اعمال رهبری امریکا در جهان و پذیرش این فرض است که امریکا باید رهبر جهان باشد. در حال حاضر نیز مسئله رهبری جهانی امریکا یکی از مباحث اصلی است و پاسخ به پرسش مزبور دیدگاه ها و ایده های مختلفی مطرح می شود که یکی از برجسته ترین آن ها دیدگاه های برژینسکی است. چگونه می توان مجموعه بحث هایی که مربوط به رهبری جهانی امریکا است را مورد ارزیابی قرار داد؟ در این گفتار ابتدا بحث رهبری جهانی امریکا در قالب کلان و کلی مد نظر قرار می گیرد. سپس به دیدگاه های برژینسکی پرداخته خواهد شد و سر انجام نقد ها و ارزیابی های مطرح در این خصوص را مد نظر قرار می دهیم.

 نگاه کلان به رهبری جهانی امریکا

از بعد از جنگ جهانی دوم و رسیدن امریکا به موقعیت ابرقدرتی در نظام بین المللی به طور پیوسته چگونگی رهبری جهان و جهان غرب و راه های حفظ این رهبری و راه های حفظ و تعمیق آن یکی از مباحث اصلی در سیاست خارجی امریکا بوده و در پاسخ به این پرسش که چگونه باید این رهبری را اعمال کرد دیدگاه های مختلفی مطرح شده ولی اشتراک نظر بین همه نخبگان در تعریف، تدوین و پذیرش نقش رهبری جهانی امریکا است. در حال حاضر تمام کاندیداهای ریاست جمهوری در اردوگاه جمهوری خواهان به رهبری جهانی امریکا معتقدند. اوباما علی رغم تضادهایی با بوش به عنوان یکی از نمادهای جنبش راست افراطی و نومحافظه کاری در امریکا داشت در مسئله رهبری جهانی با رئیس جمهور پیشین اشتراک نظر داشت اما در مورد چگونگی رسیدن به این رهبری جهانی اختلاف داشت. تمام نظریه پردازی هایی که در حوزه علوم سیاسی و روابط بین المللی امریکا مطرح می شود، به نحوی مسئله رهبری را به عنوان یک دغدغه اصلی مد نظر قرار می دهد.

رئالیست ها رسیدن به این رهبری را از طریق تقویت نهادهای نظامی دنبال می کنند و محافظه کاران بعضا رئالیسم خشک و خشن نظامی شده را تنها راه رسیدن به این رهبری در نظر می گیرند. نهادگرایان و لیبرال ها علاوه بر تاکید بر ابعاد نظامی به لزوم همراهی امریکا با دیگران در نهادهای بین المللی و استفاده از رژیم های گوناگون بین المللی را در کانون توجه قرار می دهند. در درون هر یک از جریان های سیاسی جمهوری خواه و دموکرات طیف های رنگارنگی در روش و ابزار رهبری به چشم می خورد اما همه در اصل رهبری یکسان اند. در عین حال این نکته هم مورد پذیرش قاطبه نخبگان امریکا قرار گرفته که این کشور در رهبری جهانی دچار چالش ها و مشکلاتی است. بعضا نخبگان سیاست خارجی امریکا از افول جهانی امریکا سخن می گویند، بعضی از آغاز افول و تدریجی بودن افول رهبری امریکا سخن می گویند ولی بر این نکته هم تاکید می شود که هنوز ظرفیت و امکانات بازسازی رهبری امریکا وجود دارد و در این میان ایده های برژینسکی حائز اهمیت است.

 برژینسکی و احیای رهبری امریکا

برژینسکی در نوشته های اخیر خود، ضمن توجه به چالش های امریکا بر مفهوم احیای رهبری از طریق مجموعه و زنجیره ای از ایده ها و اقدامات تاکید می کنند. در این مجموعه پنداری و کرداری برژینسکی بر مسئله بازسازی داخلی قدرت امریکا با تاکید بر توجه به نوآوری، تقویت نهادهای آموزشی، بازسازی توان و ظرفیت بروکراتیک و مخصوصا دیپلماتیک که برژینسکی بر آن تاکید دارد اما عمده سخن او به حوزه مناسبات خارجی بر می گردد. او معتقد است که امریکا هم ظرفیت دارد و هم امکان احیای رهبری جهانی امریکا که دچار چالش شده است را در اختیار دارد. اما اگر این اقدامات را صورت دهد:

  1. حوزه جغرافیایی ـ استراتژیک غرب را گسترش دهد.
  2. تعادل قوای نوینی را در آسیا شکل دهد.

البته در هر کدام از این دو زمینه جزئیات را مشخص کرده است. گسترش غرب از نظر برژینسکی به معنی گسترش نهادهای فراآتلانتیکی مانند ناتو و نیز گسترش روابط امریکا با اتحادیه اروپایی و گسترش پهنای عملیاتی این گونه نهادها و از همه مهم تر ادغام تدریجی و استراتژیک روسیه در غرب است. برژینسکی معتقد است که امریکا نمی تواند تنها بر اساس پیش فرض های دشمنی تاریخی در مورد روسیه عمل کند و باید در نظر داشته باشد که روسیه تغییر و تحولاتی به خود دیده که در صورت توجه به آن ها امریکا ظرفیت ادغام روسیه در غرب را دارد. به علاوه او از ادغام کامل ترکیه در غرب نیز سخن می گوید و به این وسیله پهنای جغرافیایی غرب همراه با اعتقادی که او به برتری ارزش های امریکایی و غربی دارد، امریکا را در رهبری جهانی کمک می کند.

 اما در حوزه آسیا با توجه به برآمدن چین، کار جدی و هماهنگ با چین و ادغام چین در نظام بین المللی به همراه سامان و سازه ای از مناسبات قدرت در آسیا را مد نظر قرار می دهد. برژینسکی بر این واقعیت تاکید می کند که چین علی رغم تفاوت هایی که با امریکا دارد، بر ایدئولوژی خصومت آمیز با واشنگتن تکیه نکرده است. فرهنگ ایدئولوژیک ضد امریکایی غلظتی در مناسبات بین المللی چین ندارد. لذا با توجه به این عنصر و مجموعه عوامل دیگر امکان همکاری بیشتر با چین وجود دارد. در کنار این همکاری، امریکا باید تعادل قوای جدیدی را با محوریت خود در آسیا شکل دهد. به این صورت که منازعات کهن و تضادهای استراتژیک موجود مانند رقابت و تنش تاریخی چین و ژاپن، تضاد تاریخی چین و هند و مسئله ای مانند تایوان را با ترتیبات منظمی که ایجاد تعادل قوایی کند که در آن نقش محوری با امریکا باشد را دنبال کند. در این صورت رهبری جهانی امریکا احیا شده و امریکا می تواند دوباره در قله رهبری جهان قرار گیرد و نگران هیچ جریان حاشیه ای و جنبی در اداره مناسبات بین المللی نباشد. اما این دیدگاه های برژینسکی باید در معرض نقد و ارزیابی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.

 نقد و ارزیابی

در ارزیابی سخنان برژینسکی اول باید بر ایده پردازی و اهمیت ایده در سیاست خارجی تاکید کرد. سیاست خارجی و مناسبات بین المللی هر کشور و من جمله ایالات متحده بازتابی از ایده ها، روند و چگونگی تعریف و تدوین منافع ملی و راه های تعقیب آن منافع است. لذا ایده در این مسئله جایگاه محوری دارد و ایده پردازی برژینسکی از این منظر حائز اهمیت است که نهایتا سیاست خارجی روندی ایده گرا است و این ایده ها در بررسی، ارزیابی، قدرت بخشی و بازسازی قدرت امریکا بی اثر نخواهد بود. تکیه اصلی که باید در مرحله اول مدنظر قرار گیرد، صرف مفهوم ایده پردازی است. اما آیا این ایده هایی که برژینسکی مطرح کرده است، عملی است؟ در این زمینه باید با ابهام ها و تردید هایی بحث را آغاز کرد که که بسیار حائز اهمیت است.

از نظر داخلی چالش های ایالات متحده هیچ گاه در تاریخ این کشور تا این اندازه فشرده و گسترده نبوده است. مراجعه و مطالعه مجدد سخنان اوباما در مراسم تحلیف ریاست جمهوری در ژانویه 2009 که در آن سیاهه ای از چالش های داخلی امریکا را مطرح کرد، این واقعیت را روشن می کند که برخی از چالش ها در حال مزمن شدن هستند و هر چند که ظرفیت مدیریت و ترمیم برخی از آن ها وجود دارد اما به نظر می رسد که اصلاح و تحول در مباحث داخلی بسیار سخت و راهی پر سنگلاخ است و یکی از علت های پرخاشگری جمهوری خواهان در مبارزات انتخاباتی جاری نیز فقدان راه حل برای این مسائل پیچیده است.

نکته بعدی که در این بحث وجود دارد، بعد بین المللی است. این که ایده های برژینسکی در عرصه جهانی قابل تعقیب است، با دو چالش اساسی مواجه است. اول چالش هایی که در داخل امریکا در حوزه سیاست خارجی وجود دارد. برخی از نخبگان امریکا، به هیچ رو ظرفیت پذیرش روسیه را به عنوان عضوی از خانواده غرب به لحاظ ساختارهای فکری ندارند. در حقیقت پیوستن روسیه به غرب در صورت تسلیم کامل فرهنگی و سیاسی روسیه امکان پذیر است و در بیست سال گذشته ثابت شده است که در داخل روسیه امکان تحقق این امر وجود ندارد. به هر حال مخالفت برخی از نخبگان، به صورت جدی و ساختاری، همراه با منافع گره خورده آن ها با مجموعه های دیگر اداری و نظامی، ادغام روسیه را کاری سخت و صعب معرفی می کند.

بر همین منوال مسئله چین را هم باید نرد نظر گرفت. در حال حاضر جناح هایی در امریکا به قدری با برآمدن جهانی چین مشکل دارند که مفهوم مهار چین در حال غلبه و تبدیل به جریان غالب در مباحث استراتژیک و عملی امریکا است. لذا زمینه پذیرش داخلی کار جدید مناسب با روسیه و چین را هم باید در نظر گرفت که در چشم اندازی کلی، ایده های برژینسکی را با معضلاتی رو به رو خواهد کرد.

اما در چالش دوم، رفتار روسیه و رفتار چین و تعریف نقشی که هر کدام از این کشورها در نظر می گیرند مشاهده می شود. در عین همراهی با امریکا در دوران بعد از فروپاشی شوروی، روسیه به طور پیوسته ای با پرسش های اساسی در مورد نیت امریکا و غرب، نه تنها در مورد رهبری جهانی، بلکه نیت های واشنگتن در مورد روسیه رو به رو بوده است. مجموعه حاکم کنونی روسیه، نسبت به غرب خوش بینی اولیه را از دست داده اند و در عین توسعه مناسبات، با احتیاطی استراتژیک به این مسئله نگاه می کنند. به نظر می رسد که این مسئله در روسیه نهادی شده است. در مورد چین هم هر چند که رفتار چینی ها تاجر مآبانه تر و از جنبه های ایدئولوژیکی فاصله گرفته است، ولی باز هم در عمق تحلیل های چین همیشه این حساسیت به چشم می خورد که امریکا نهایتا در صدد محدود کردن، نابود کردن و از بین بردن ظرفیت اثرگذاری چین در مناسبات بین المللی است و به راحتی نمی توان مجموعه نخبگان چینی را قانع کرد که یک حرکت یک سو و هماهنگ را دنبال کنند.

اما از مجموع آن چه ذکر شد باید این استنباط را داشت که دغدغه رهبری جهانی امریکا، به عنوان یک مسئله محوری در گفتمان های استراتژیک امریکا باقی خواهد ماند. این که چه جریانی بتواند گفتمان خود را بر سایر گفتمان ها غلبه دهد، تا حدی به ایده و تا حدی به واقعیت های سیاسی در داخل امریکا و دینامیزم و پویایی منطقه ای و بین المللی ارتباط پیدا می کند که کاملا در اختیار ایالات متحده نیست.