سیاست خارجی ایران
ناصر نوبری/

بیش از ۱۰۰ سال است که سیاست خارجی ایران از یک نقطه ضعف اساسی و حرفهای رنج میبرد آنچنانکه به سبب آن تاکنون کشور ضربات سنگینی متحمل شده است. مسئله این است که در تدوین اغلب قراردادها و توافقنامههای مهم و حساس بین ایران و طرفهای قدرتمند، طرف ایرانی همیشه یک اشتباه استراتژیک را بطور مکرر مرتکب شده است.
از قراردادهای گلستان و ترکمانچای که مرتبط به دوران ضعف و شکست ماست که سراسر آن دچار اشکال اساسی است میگذریم، اما وقتی انقلابیون کمونیست در مسکو تازه به پیروزی رسیدند و حاکمیتشان بر کل روسیه هنوز ضعیف بود با ژست انقلابی ظلمها و تجاوزات امپریالیستی تزارها علیه ایران را محکوم و تأکید کردند که از این به بعد، دولت انقلابی بلشویکی روسیه، مرزهای همسایه خود، ایران را به رسمیت شناخته و احترام خواهد گذاشت و متقابلاً انتظار دارند ایران نیز مرزها را محترم بشمارد، در این میان آنها تصریح کردند که نگران ضد انقلابیون روسیه هستند که از مسکو و مرکزیت رانده شدهاند و ممکن است در مناطق مرزی ایران مستقر گردند و علیه دولت مرکزی اقدام کنند به همین دلیل کمونیستهای حاکم بر مسکو هنگام تدوین قرارداد مودت ۱۹۲۱ بین ایران و روسیه دو ماده ۵ و ۶ را گنجاندند که براساس آنها، هرگاه شوروی از سوی مرزهای ایران تهدید شود حق دارد با ارتش خود مداخله نظامی کرده و با این تهدیدها برخورد و آنها را رفع نماید.ادامه…..
ظاهر قضیه دوستانه بود اما عمق آن دارای تهدید و خطری مهلک علیه تمامیت ارضی ایران بود، دهها سال بعد که دیگر اثری از ضد انقلابیون روسی نبود اما کمونیستهای انقلابی مسکو با استناد به این دو ماده، شمال ایران را بدتر از تزارها اشغال کردند و حاضر به خروج نبودند تا بالاخره در اثر فشارهای سنگین بینالمللی و ترفند سیاسی امتیاز نفت شمال، از ایران خارج شدند.
اشتباه استراتژیک در تدوین این دو ماده آن بود که ایران در برابر یک واژه کلی و انتزاعی «تهدید» یک امتیاز مشخص و عینی و انضمامی یعنی «مجوز لشکرکشی و اقدام نظامی ارتش سرخ» را به طرف مقابل داده بود.
«تهدید» یک مفهوم کلی و انتزاعی است و طرف مقابل میتواند هر اتفاقی را به مثابه «تهدید» تلقی کند و مرتکب اقدام عین و عملی و مشخص اشغال نظامی گردد. البته مجلس ایران بعد از امضای قرارداد متوجه این خطر شد و اعتراض کرد و سفیر وقت شوروی برای خواباندن صدای مجلس طی نامهای مواد ۵ و ۶ را توضیح داد و تصریح کرد که منظور از «تهدید» اقدام پارتیزانی روسهای سفید ضد انقلابی است. البته روسها هنگام اشغال شمال ایران به بهانه اینکه این نامه در متن قرارداد نیامده آن نامه را نادیده گرفتند. اشتباه حرفهای و استراتژیکی که بیش از ۱۰۰ سال است مرتکب میشویم این است که در قراردادها و توافقنامهها در برابر یک واژه کلی و انتزاعی یکسری امتیازات عینی و مشخص و انضمامی به طرفهای مقابل میدهیم. باید یا معادله بین مفهوم کلی و انتزاعی با یک مفهوم کلی و انتزاعی دیگر باشد و یا معادله باید بین یک اقدام عینی و مشخص و انضمامی از یک طرف در برابر اقدام عین مشخص و انضمامی از طرف دیگر برقرار گردد. یعنی دوطرف یک معادله باید دارای یک جنس باشد نه اینکه یک طرف کلی انتزاعی و طرف دیگر عینی و انضمامی باشد، ۱۰۰ سال است که ما این اشتباه را مکرراً مرتکب شدهایم. در قرارداد الجزایر بین ایران و امریکا نیز که بعد از اشغال لانه جاسوسی منعقد شد همین نوع اشتباه استراتژیک صورت گرفت، در آن قرارداد امریکا قول کلی داده که در امور ایران دخالت نکند و طی این سی سال دیدهایم که اتفاقاً جز دخالت و ضربه بر ایران کار دیگری نکرده است! در استراتژی هستهای و خلع سلاحی نیز مکرراً همین اشتباه صورت گرفته است.
اواخر سال ۱۳۷۹ هنگام تدوین استراتژی خلع سلاحی جمهوری اسلامی ایران در وزارت خارجه شکاف حادی ایجاد شد، بخش بینالملل، استراتژی تحت عنوان «اعتماد سازی» را در شورای استراتژیک ارائه نمود که اساس آن همان اشتباه ۱۰۰ ساله بود. در این استراتژی تصریح شده بود که ایران برای «اعتماد سازی» باید کلیه خواستههای غرب در سازمانهای خلع سلاحی و اتمی را بپذیرد و اجرا کند تا غرب به ایران «اعتماد» پیدا کرده و به ایران کمک کند، یعنی باز ارائه امتیازات و اقدامات عینی و مشخص یک طرفه از سوی ایران در برابر کلمه کلی و انتزاعی «اعتماد»! در همان جلسه برخی از اعضا با این استراتژی مخالفت کرده، اساس اشتباه آن را تشریح کردند و تأکید نمودند که بر اساس این استراتژی ایران کلیه امتیازات مشخص و عینی را به طرف مقابل یک طرفه میدهد و در آخر باز غرب با بهانه جوییهایی خواهد گفت هنوز «اعتماد» کافی حاصل نشده و این بار اقدامات علیه ایران را در حالی که دست ایران خالی شده ادامه میدهد. استراتژیی که مخالفین در آن شورا پیشنهاد کردند یک امتیاز و اقدام مشخص از سوی ایران در برابر یک امتیاز و اقدام مشخص از سوی غرب بود. در آن جلسه وزیرخارجه وقت از استراتژی «اعتمادسازی» حمایت و مصوب نمود و آن را به مراجع ذی ربط اعلام کرد و متعاقباً برای اینکه مخالفین نتوانند به مخالفت خود ادامه دهند آنها را از وزارتخارجه اخراج نمود. استراتژی «اعتمادسازی» در کشور (در دوره آقای روحانی و خاتمی) طی موافقتنامههای سعدآباد و پاریس اجرا شد و بر اساس آن ایران کلیه امتیازات و خواستهای مورد نظر غرب را اجرا کرد، اجازه بازرسیهای مکرر و گسترده، ارائه صدها صفحه گزارش، اجرای پروتکل الحاقی بدون تصویب مجلس، تعلیق غنیسازی و تعطیلی و پلمب کلیه مراکز مربوطه آن هم تحت عنوان داوطلبانه که دراین گاهنامه لیست آنها را مشاهده خواهید کرد همگی از سوی ایران اجرا شد… اما در نهایت غرب گفت هنوز «اعتماد» لازم را پیدا نکرده و بهتراست ایران برای «اعتمادسازی» کامل به جای تعلیق اساساً غنیسازی را تعطیل کند! ایران نیز در دوره دکتر احمدینژاد به دلیل این فریبکاری بزرگ غرب متقابلاً کلیه اقدامات را متوقف کرده و غنیسازی و ساخت سانتریفیوژها و…. را آغاز نمود که خوشبختانه اکنون هزاران سانتریفیوژ درحال غنیسازی میباشند. البته لازم به ذکر است که بخش بینالملل وزارت خارجه در دوره دولت قبل از آن (دولت سازندگی) بیسر و صدا استراتژی «اعتماد سازی» را به اجرا گذاشته بود و معاهده ۲۵ ساله NPT را بدون مصوبه مجلس دائمی کرده بود و معاهده C.T.B.T (منع جامع آزمایشات هستهای) را نیز بدون مصوبه مجلس امضا و اجرا نموده و پایگاههای C.T.B.T را در سراسر کشور مستقر کرده بود و با اینکه ما تنها کشور قربانی سلاح شیمیایی بودیم تمام مراکز شیمیایی را نیز منهدم نموده بودند و…. همه اینها را بدون امتیاز متقابل و مشخص غرب و صرفاً به امید «اعتماد» و دریافت یک لبخند از غرب اجرا میکردند. در دوره دبیری آقای لاریجانی در شورای عالی امنیت ملی مجدداً مذاکرات هستهای آغاز شد و طرحی تحت عنوان «مدالیته» به توافق طرفین رسید، اساس آن این بود که اگر ایران «ابهامات» موجود را برطرف سازد آنگاه آژانس قادر خواهد بود به صلحآمیز بودن برنامه هستهای ایران پی ببرد. در موافقتنامه مربوطه این بار تصریح شد که شش مسئله است باعث «ابهام» شده و اگر ایران همکاریها و اقدامات مشخص و لازم در این شش مورد را اجرا کند «ابهام» بر طرف میشود. این بار کلمه و مفهوم کلی و انتزاعی «ابهام» دوباره کار دست ایران داد و درست موقعی که ایران با انجام اقدامات متعدد و ارائه انواع امکانات، همکاریها و دسترسیهای سخاوتمندانه به طرف مقابل، شش مسئله را به جای ۱۸ ماه، در ۶ ماه روشن و حل و فصل نمود و در واقع شش امتیاز دیگر به غرب داد و اسفند سال ۸۶ آماده بود که پایان پیروزمندانه مناقشه هستهای را جشن بگیرد، ناگهان طرفهای مقابل یک مسئله جدید با ارائه یک سیدی تحت عنوان مطالعات ادعایی مجعول را وارد معرکه کردند و دوباره به آن بهانه «ابهامشان» حتی بیشتر شد بهطوری که به جای پایان دادن به مناقشه، قطعنامه حادتری علیه ایران در شورای امنیت تصویب کردند و تاکنون همچنان به مسئلهتراشی دنبال مسئلهتراشی برای تداوم کلمه کلی «ابهام» دامن زدهاند. ایران نیز متقابلاً به دلیل این فریبکاری غرب از آن زمان تا کنون از انجام مذاکرات محتوایی پرهیز کرده اما اخیراً طرفین موافقت کردهاند که مذاکرات را بطور محتوایی مجدداً از سر بگیرند. امید است در دوره جدید مذاکرات که بزودی به سرپرستی آقای دکتر جلیلی آغاز خواهد شد از ارتکاب به این اشتباه تاریخی پرهیز گردد چرا که نباید از یک لانه ۱۰۰ سال گزیده شویم!