مقاله «انتقال ۲۰۲۵: دونالد ترامپ تیم امنیت ملی خود را می‌سازد» نوشته جیمز ام. لینزی به بررسی نحوه انتخاب ترامپ برای پست‌های کلیدی در تیم امنیت ملی خود می‌پردازد. در این مقاله، لینزی اشاره می‌کند که ترامپ در انتخاب‌های خود وفاداری را بر شایستگی‌ها و دیدگاه‌های جهانی اولویت می‌دهد.

چند نکته کلیدی از مقاله به شرح زیر است:

  1. اولویت وفاداری به جای تخصص: انتخاب‌های ترامپ برای نقش‌های امنیت ملی، افرادی هستند که وفاداری شخصی به خود او را نشان داده‌اند، نه افرادی که تجربه گسترده‌ای در سیاست خارجی یا درک عمیق‌تری از دینامیک‌های ژئوپولیتیکی جهان دارند.

  2. رویکرد ترامپ به سیاست خارجی: افراد منصوب‌شده یا در نظر گرفته‌شده برای موقعیت‌های امنیت ملی، منعطف با رویکرد کلی ترامپ به سیاست خارجی هستند که بیشتر بر منافع آمریکا متمرکز است و غالباً به بهای همکاری‌های سنتی و روابط جهانی انجام می‌شود.

  3. انتصابات کلیدی: در حالی که مقاله به طور خاص به برخی افراد اشاره دارد، به نظر می‌رسد که بسیاری از افراد منصوب‌شده از نزدیک‌ترین دایره متحدان و وفاداران ترامپ هستند. این رویکرد با آنچه که در دولت‌های قبلی معمول بوده که ترکیبی از تخصص سیاسی و تجربه بین‌المللی را ترجیح می‌دهند، تفاوت دارد.

  4. تأثیرات بالقوه: لینزی به بررسی پیامدهای احتمالی این انتصابات می‌پردازد و اشاره می‌کند که اگرچه وفاداری ممکن است تیمی هماهنگ از نظر درونی بسازد، اما ممکن است منجر به فقدان دیدگاه‌های متنوع و تخصص در زمینه‌های حساس مانند دیپلماسی، استراتژی دفاعی و اطلاعات شود.

در هفته جاری، دونالد ترامپ رئیس‌جمهور منتخب، اسامی انتخاب‌شدگان خود برای تیم امنیت ملی را اعلام کرد. در حالی که هشت سال پیش، او افرادی را برگزید که سابقه طولانی در خدمت دولت یا کسب‌وکار داشتند، اما این‌بار تصمیم گرفته است تا از افرادی استفاده کند که اصلی‌ترین ویژگی‌شان وفاداری به خودش است. او معتقد است که رویکرد سنتی و معمول، موفقیت او در دوران اول ریاست‌جمهوری‌اش را محدود کرده است. در نتیجه، به نظر می‌رسد که انتخاب‌های اخیر ترامپ ممکن است کار را برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی که برای خود ترسیم کرده است، دشوارتر کند.

این تغییر در رویکرد نشان‌دهنده یک تغییر اساسی در شیوه انتخاب افرادی است که قرار است به سیاست‌های امنیت ملی و خارجی ایالات متحده شکل دهند. انتخاب وفاداران به جای افراد با تجربه و تخصص‌های حرفه‌ای ممکن است به تقویت هماهنگی داخلی و حمایت از ترامپ در داخل دولت منجر شود، اما در عین حال می‌تواند خطرات و چالش‌هایی را در عرصه سیاست خارجی ایجاد کند، به ویژه در رابطه با کشورهای دیگر و نهادهای بین‌المللی.

اگر بخواهیم به تحلیل این وضعیت بیشتر بپردازیم، باید به این نکته توجه کنیم که در حالی که وفاداری ممکن است وحدت و انسجام در داخل دولت را تضمین کند، فقدان تجربه و تخصص در مسائل پیچیده جهانی می‌تواند مانع از اجرای موفق سیاست‌های خارجی ترامپ در مقیاس جهانی شود.

دونالد ترامپ در انتخاب تیم امنیت ملی خود به شدت از اعضای فعلی و پیشین کنگره ایالات متحده بهره برده است. او به‌عنوان مشاور امنیت ملی، نماینده فلوریدا مایک والتز را انتخاب کرده، سناتور فلوریدا مارکو روبیو را به‌عنوان وزیر امور خارجه، نماینده نیویورک الیس استفانیک را به‌عنوان سفیر ایالات متحده در سازمان ملل، نماینده دموکرات پیشین هاوایی تولسی گابارد را به‌عنوان مدیر اطلاعات ملی، و جان رتکلیف، نماینده پیشین تگزاس و مدیر پیشین اطلاعات ملی را به‌عنوان مدیر سازمان سیا معرفی کرده است. همچنین، پیت هگستت، شخصیت رسانه‌ای شبکه فاکس نیوز به‌عنوان وزیر دفاع، مایک هاکبی، فرماندار پیشین آرکانزاس به‌عنوان سفیر آمریکا در اسرائیل، کریستی نوم، فرماندار داکوتای جنوبی به‌عنوان وزیر امنیت میهن، و استیون ویتکاف، توسعه‌دهنده املاک و دوست گلف‌باز ترامپ به‌عنوان فرستاده ویژه برای خاورمیانه منصوب شده‌اند.

توضیحات بیشتر: در حالی که انتخاب‌های ترامپ در زمینه امنیت ملی عمدتاً بر وفاداری و روابط شخصی تاکید دارند، برخی از انتخاب‌ها نظیر مارکو روبیو و مایک والتز به نظر می‌رسد که بیشتر با الگوهای سنتی تیم‌های امنیت ملی در ایالات متحده تطابق دارند. به‌ویژه، دیدگاه‌های سیاست خارجی آن‌ها، که هر دو به چین به‌عنوان تهدیدی اساسی برای ایالات متحده نگاه می‌کنند، ممکن است با تمام آمریکایی‌ها هم‌سو نباشد، اما هر دو تجربه گسترده‌ای در مسائل سیاست خارجی و دولت دارند. این دو نفر با مسائل و بازیگران بین‌المللی آشنا هستند و می‌توانند به‌عنوان افرادی با تجربه در زمینه‌های مختلف امنیت ملی و دیپلماسی مفید باشند.

این ترکیب از افراد با تجربه و وفاداران شخصی ترامپ نشان‌دهنده یک رویکرد خاص است که به‌نظر می‌رسد بر روابط شخصی و اعتماد متقابل بین رئیس‌جمهور و اعضای تیم امنیت ملی تاکید دارد، اما ممکن است در عین حال چالش‌هایی برای انعطاف‌پذیری و پذیرش نظرات مختلف در سطح جهانی ایجاد کند