مدرنیته

بسمه تعالی

نقد و بررسی کتاب ایران و مدرنیته اثر دکتر اسدالله اطهری

با تاکید بر مقایسه اندیشه های طالبوف ، میرزا ملکم خان و آخوند زاده  بر پایه روش اسپریگنز

 

نوشته : مهرداد اسدی

دانشجوی دکتری گرایش اندیشه سیاسی

فروردین 1398

 

مقایسه اندیشه های طالبوف ، میرزا ملکم خان و آخوند زاده  بر پایه روش اسپریگنز

در نقد و بررسی چگونگی مواضع و رویارویی‌های فکری پیشگامان روشنفکری و تجددطلبی در تاریخ معاصر ایران درباره غرب،به اعتبار میزان تاثیر‌گذاری روشنفکران بر مواضع فکری، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی فعالان سیاسی و تجددطلبان ایرانی عصر مشروطه و ادوار بعدی تاریخ معاصر ایران، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله، میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله و میرزا عبدالرحیم طالبوف، از جمله مهم‌ترین روشنفکران عصر قاجار و مشروطیت ایران بودند که بررسی افکار آنان درباره غرب، به ویژه از آن‌رو که نشان‌دهنده چگونگی مواضع فکری آنان در حوزه‌های مختلفی چون حکومت، سیاست، مذهب، روحانیت، سنت و تجدد است از اهمیت فراوانی برخوردار است. کتاب ایران و مدرنیته از مهمترین کتابهایی است که به این موضوع اشاره مستقیم دارد.

 دکتر اطهری از اساتید بنام در حوزه های مختلف علوم سیاسی از جمله ایران و کشورهای همجوار مخصوصاً ، ترکیه است که بسیار صاحب نظر می باشند . در کتاب ایران و مدرنیته ایشان علارقم سختی موضوع و گستردگی لایه های پنهان تجدد گرایی در ایران سعی نمودند ابتدا بنا و پایه های اساسی تجدد در غرب را به خواننده نشان دهند درواقع کتاب حاوی دو قسمت عمده است قسمت اول پایه گذاران تجدد در جهان مدرن و درقسمت دوم پایه گذاران اندیشه تجدد در ایران است.  مطالب با وجود گستردگی سعی شده به طور خلاصه و مفید گنجاده شود و فردی که کتاب را مطالعه میکند به روشنی از ایده و هدف نویسنده آگاه و با او همراه میگردد.

در قسمت دوم کتاب دکتر اطهری از شخصیتهای مهم در عرصه تجدد گرایی و نو اندیشه گرایی در ایران صحبت کرده اند و چارچوب کلی از این اندیشمندان  طبق نظریه اسپریگنز ارائه شده است. اکثر اندیشمندان لزوم تغییر در ساختارهای سنتی ایران را از مشاهدات بی نظمی  و واقعیتهای موجود زمان خود آغاز کرده اند. از مهمترین شخصیتهای تجدد خواه که نویسنده به آن پرداخته میرزا فتحعلی آخوند زاد، طالبوف و میرزا ملکم خان را میتوان نام برد که مختصری به آنها می پردازیم.

آخوند‌زاده از جمله اندیشه‌‌گران ایرانی عصر قاجاریه بود که با جنبه‌هایی از علوم و فرهنگ و تمدن جدید غرب آشنایی داشت. وی با افکار بعضی متفکران روسی و اندیشه‌گران و فیلسوفان و نویسندگان بزرگ غربی چون هیوم، ‌شکسپیر، نیوتن، مولیر، رنان، ولتر و مونتسیکو آشنا بود و تحت تاثیر آنان قرار داشت. آخوندزاده تحت تاثیر فلسفه سیاسی نوین غربی با انتقاد از وضع موجود در جامعه ایران به اصول و مبانی سیاسی مشروطیت پارلمانی و دموکراسی غربی و مفاهیمی چون آزادی‌ها و برابری‌های دموکراتیک و سکولاریسم دلبستگی فراوانی داشت. یکی از ویژگی‌های مهم نگاه آخوندزاده به غرب آن بود که وی مفاهیم و نهادهای غربی را تا حدود زیادی همان‌گونه که در فلسفه سیاسی غرب و جوامع غربی وجود داشت، مورد تاکید و حمایت قرار داد. (اطهری ، 1379: 275)

 آخوندزاده را از پیشگامان ناسیونالیسم یا پروتستانیزم جدید ایرانی دانسته‌اند. برخی از مورخان و پژوهشگران چون یرواند آبراهامیان تاکید روشنفکران عصر مشروطیت بر ناسیونالیسم را در جهت تمایلات و اهداف ضدامپریالیستی آنان برشمرده‌اند.(آبراهامیان، 1377 :79و 80) اما چنین به نظر می‌رسد که دیدگاه نویسندگانی چون آبراهامیان در این زمینه، حداقل درباره آخوندزاده چندان صحیح نباشد. زیرا انگیزه و هدف اصلی آخوندزاده در طرح افکار و تمایلات ناسیونالیستی خود که جنبه افراطی و مبالغه‌آمیز نیز به خود گرفت، بیشتر معطوف به ضدیت با اسلام و عرب بود تا استعمارگران و امپریالیست‌ها. به رغم علاقه‌مندی و تاکید شدید آخوندزاده به «حفظ میهن بر ضد بیگانگان» (آدمیت، 1349 : 115و117) وی به شیوه‌ای روشن و جدی، از خود تمایلات ضداستعماری و ضد امپریالیستی نشان نداد و حتی همان‌گونه که دکتر اطهری نیز به درستی نوشته است: «آخوندزاده برجدایی دین از سیاست و به طور کلی تفکیک رادیکال سنت از مدرنیته تاکید دارد. به نظر وی اگر یک مذهب و یا دین مانند اسلام مدعی کمال و تمام باشد ، دینی که همه چیز را در بر میگیرد ، تفسیر هستی تا قوانین و مقررات اجتماعی و حتی تعیین ساختارهای سیاسی که همه اینها منشا الهی دارند و بنا بر این مقدس هستند ، دیگر نمیتوان بدون نگرانی و با خیال راحت فقط از جدایی دین از دولت صحبت کرد .» (اطهری ، 1379: 285)  

 آخوندزاده همچنین در رویکرد خود به غرب، به رغم آگاهی‌های نسبی که درباره جنبه‌هایی از نوآوری‌ها و پیشرفت‌های غرب و لزوم استفاده از آنها ارایه کرده است، در محدوده انتقال آن مفاهیم و نهادها، به پاره‌ای تفاوت‌های تاریخی، اجتماعی و فرهنگی ایران با جوامع غربی بی‌‌توجه باقی‌ مانده و نتوانست به یک شناخت عمیق از ریشه‌ها، خاستگاه و مبانی فکری، تاریخی، اجتماعی، ‌سیاسی و فرهنگی آن مفاهیم و نهادها‌، و یک شناخت نقادانه از غرب دست یابد. مستشارالدوله و میرزا ملکم خان نیز مانند آخوندزاده با جنبه‌هایی از نوگرایی‌ها و پیشرفت‌های غرب و تعدادی از متفکران غربی آشنایی و به آنان دلبسته بودند و مانند آخوندزاده، در افکار و تمایلات خود برای پیشرفت و ترقی ایران رویکردی غربگرایانه داشتند اما برخلاف آخوندزاده که نظام سیاسی مشروطیت پارلمانی و دموکراسی و مفاهیمی چون قانون، آزادی و برابری‌های دموکراتیک را تا حدود زیادی به شیوه‌های پذیرفته‌شده آن در فلسفه سیاسی غرب و جوامع غربی معرفی کرد و مورد ستایش و جانبداری قرار داد، مستشارالدوله و ملکم خان مسیر دیگری در پیش گرفتند. مستشارالدوله و به ویژه ملکم‌خان با توجه به شرایط اجتماعی ایران کوشیدند تا مشروطیت، دموکراسی، قانون، آزادی و برابری‌های دموکراتیک را از طریق تقلیل آن مفاهیم و نهادها با رویکردهای مذهبی همانند و هماهنگ جلوه دهند.

 

بسیاری از مورخان و پژوهشگران در تحلیل و ارزیابی خود از افکار سیاسی میرزا ملکم خان او را غربزده و پدر غربزدگی در ایران تلقی و معرفی کرده‌اند اما مدارک و دلایلی در دست است که نشان می‌دهد این شیوه‌ از تلقی، پیوند چندان نزدیکی با واقعیت ندارد. شاید بتوان گفت ریشه اصلی این نوع تلقی درباره ملکم خان را باید در تصویر اغراق‌آمیزی که فریدون آدمیت از ملکم خان و مواضع فکری او درباره غرب به دست داده است جست‌و‌جو کرد. به نوشته آدمیت: «ملکم خان پیشرو اصلی و مبتکر واقعی اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی بود. در واقع فلسفه عقاید سیاسی او مبتنی بر تسلیم مطلق و بلاشرط در قبال تمدن اروپایی بود. عقیده داشت که ایران در تمام ارکان زندگی سیاسی و اقتصادی باید اصول تمدن غربی را بپذیرد.» (آدمیت، 1349 : 115و117)ملکم در مراحل اولیه زندگیش و در دوره‌ای کوتاه معتقد بود که اخذ قانون دیوان یا دولت باید بدون هیچ تصرفی انجام گیرد اما مقصود او از اخذ آیین حکمرانی بدون هیچ تصرفی، این نبود که تمام مظاهر مدنیت غربی، فی‌المثل همه شیوه‌ها در رسوم اجتماعی و طرز زندگی مردم آنها را هم باید اخذ کرد.» (آجودانی،1383: 283) دکتر اطهری در کتاب ایران و مدرنیته بیان می دارد که «از نظر مبانی و مبادی و اصول معرفت شناسی ، ملکم خان تحت تاثیر آگوست کنت، و فرانسیس بیکن بود . از نظر تجدد سیاسی ، اجتماعی، حقوقی، اقتصادی، فرهنگی، و مذهبی ،تحت تاثیر لاک ، مونتسکیو، گیزو، و ولتر و به طور کلی اندیشمندان لیبرالیسم و تحت تاثیر اندیشمندان عصر روشنگری بود. در واقع تحت تاثیر همین اندیشه ها بود که چارچوب اندیشه های خود را در زمینه اومانیسم ، ایده و قانون ترقی، عقل گرایی، علم گرایی، و سکولاریته شکل داد» (اطهری ، 1379: 285)  در واقع او با مطرح کردن این ایده ها به جستجو و ارائه  راه حل عقب ماندگی ایران می پردازد.

به نظر می‌رسد که برای شناخت و ارزیابی هر چه صحیح‌تر از تلقی و دیدگاه ملکم خان درباره غرب، توجه به این واقعیت مهم و ضروری است که تلقی و دیدگاه ملکم درباره غرب از دو دوره فکری متفاوت و بلکه متضاد برخوردار بود که دکتر اطهری به آن اشاره میکند . ملکم حتی در نخستین مرحله فکری و آثار منتشره خود با آنکه در مقایسه با افکار و آثار بعدی خود، ‌شیفتگی و صراحت بیشتری برای اخذ فرهنگ و تمدن غرب از خود نشان داد ‌اما هرگز تقلید مطلق از غرب را پیشنهاد نکرد. ملکم در رساله «دفتر قانون» تاکید کرد: «به همان دلیلی که تفنگ را ما اختراع نکردیم» یا ما «کالسکه آتشی» را نساخته‌ایم «به همان دلیل نیز دستگاه اجرا نداریم» و به این نتیجه رسید که «ما در مسایل حکمرانی نمی‌توانیم و نباید از پیش خود اختراعی نماییم یا باید عمل و تجربه فرنگستان را سرمشق خود قرار بدهیم ‌یا باید از دایره بربری‌گری خود قدمی بیرون نگذاریم.» و تصریح کرد: «کاش اولیای دولت ما نیز در اختراعات دولتی یک قدری به عقل خود کمتر اعتماد می‌نمودند و آن اصولی را که فرنگی‌ها با این همه علم و تجربه یافته‌اند کمتر تغییر می‌دادند. طرح‌های دولتی را یا باید به کلی قبول کرد یا باید به کلی رد نمود. این نوع طرح‌ها را مثل چرخ‌های ساعت ترتیب داده‌اند، هرگاه نصف چرخ‌های ساعت را رد کنیم، نصف دیگر بی‌مصرف و مثل آن بازیچه خواهد بود که ما از فرنگی‌ها اخذ کرده‌ایم.(ملکم خان ،هما ناطق: 126) 

 

هر چند در این نوشته ملکم در دفتر قانون، دعوت او به تقلید از غرب مشهود است ‌اما چنان که پیداست تقلید او از غرب با آنکه البته تا حدودی جنبه افراطی و مبالغه‌آمیز به خود گرفته و خالی از اشکال نیست اما لزوماً دعوت او به یک تقلید محض و مطلق از غرب در همه ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی را اثبات و منعکس نمی‌کند. البته همان دعوت او به تقلید از غرب در آیین و مسایل حکمرانی از چند ایراد اساسی برخوردار است: استدلال او که «به همان دلیلی که تفنگ را ما اختراع نکردیم» پس «در مسایل حکمرانی نمی‌توانیم و نباید از پیش خود اختراع نماییم» برپایه استواری قرار نگرفته است. (آجودانی،1383: 283) بدون تردید ملکم در واقع بر آن بود تا با الگو قرار دادن و تقلید از آیین حکمرانی غرب، راه‌حلی برای برون‌رفت ایران از عقب‌ماندگی‌ها به دست دهد. در حالی که درست است که مثلاً تفنگ یا کالسکه آتشی می‌تواند عیناً و به صورت مشابهی اخذ و از کاربرد مشترکی در جوامع مختلف بدون توجه به نوع فرهنگ، ‌مذهب، تاریخ و آداب و سنن اجتماعی آن جوامع برخوردار باشد ‌اما نوع آیین حکمرانی هر جامعه حداقل در جنبه‌هایی از آن مربوط به نوع تاریخ، فرهنگ، مذهب، اخلاق و آداب و رسوم آن جامعه است که با توجه به وجود برخی تفاوت‌ها و گاه تضادها در جوامع گوناگون، باید تفاوت‌ها و تغییراتی متناسب با ویژگی‌ها و شرایط هر جامعه داشته باشد. فلسفه سیاسی و آیین حکمرانی غرب جدید نیز یک حادثه و اتفاقی آنی نبوده است، بلکه بر بستر مقدمات و شرایط تاریخی، سیاسی، ‌اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی غرب و در یک روند تدریجی شکل گرفته است که نمی‌توان آن را مانند یک کالا و محصول صادراتی غرب مثل یک خوراکی یا پوشیدنی وارد کرد و به یک جامعه خوراند یا برآن پوشاند. وانگهی ملکم این واقعیت را در نیافت یا حداقل آنکه به آن پایبندی نشان نداد که غرب جدید و پیشرفت‌هایش تا حدود زیادی محصول ذهن پرسشگر و کنجکاو و شک علمی و عقلانیت انتقادی و روحیه نوآوری انسان و جامعه‌ غربی است. در حالی که ملکم برای عبور و نجات ایران و ایرانیان از بن بست عقب‌ماندگی، مسیری را پیشنهاد کرد که در آن، راه‌ها هم به سوی شناخت نقادانه از غرب مسدود بود وهم به سوی بسیج عمومی برای تدارک آمادگی و امکانات در جهت خلاقیت و نوآوری ایرانی. (لطف الله آجودانی،1389)

 مهم‌ترین ویژگی افکار سیاسی ملکم خان که معنای نهایی تفکر سیاسی او را شکل داده است، کوشش فراوان و مصلحت‌اندیشانه او در تقلیل مفاهیم و نهادهای جدید غربی برای انطباق دادن آن مفاهیم و نهادها با اسلام در جهت جلوگیری و کاهش مخالفت‌های رهبران مذهبی و روحانی در ایران است. به ویژه او در دوره دوم حیات فکری‌اش و در آثاری چون روزنامه قانون و رساله ندای عدالت که در اواخر عمرش نوشته شده و در بردارنده و منعکس‌کننده آخرین مواضع فکری‌اش است‌، حداقل در مقام نظر، نسبت به دیدگاه‌های اولیه‌اش عقب‌نشینی و تجدید نظر کرد. طبق نظر دکتر اطهری ، ملکم‌خان در رساله ندای عدالت خود تصریح کرد: «کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه رسومات و عادات خارجه را اخذ نماییم؟»(اطهری ، 1379: 300)  و در روزنامه قانون با اتخاذ مواضع دینی- حتی دینی‌تر از بسیاری از دین‌مداران و روحانیان روزگار خود- تا آنجا پیش رفت که به زبان یکی از «امنای آدمیت» خطاب به فرنگی‌ها چنین نوشت: «در دنیا هیچ نظم و حکمتی نمی‌بینیم که مبادی آن یا در قرآن یا در اقوال ائمه یا در آن دریای معرفت اسلام که ما احادیث می‌گوییم و حدود و وسعت آن خارج از تصور شماست. به طور صریح معین نشده باشد. کشف این حقیقت شرایط ترقی ما را به کلی تغییر داده است. حال عوض اینکه به جهالت سابق، تنظیمات مطلوبه را برویم از فرنگستان گدایی نماییم، اصول جمیع تنظیمات را در نهایت سهولت از خود اسلام استخراج می‌نماییم. این صراط مستقیم و این طرح تازه، جمیع خبط‌ها و ضررهای گذشته ما را بلا شک بهتر از انتظار هر کس تلافی خواهد کرد».(ملکم خان،  ، 126) 

 یکی دیگر از برجسته‌ترین و مهم‌ترین روشنفکران عصر قاجاریه و مشروطه، میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی است. او نیز مانند دیگر روشنفکران روزگار خود تحت تاثیر آثار متفکران غربی به ویژه فیلسوفان سیاسی و اجتماعی فرانسوی، انگلیسی و آلمانی مانند بنتام، ولتر، روسو، هنری توماس، ‌ارنست رنان، کانت و نیچه و لاک  قرار داشت. طالبوف نیز از رویکرد به غرب و تاکید بر لزوم اقتباس از نوآوری‌ها و پیشرفت‌های غربی باز نماند اما در رویکرد خود به غرب، ‌هدف ترقی و قدرت و عظمت ایران و استقلال کشور و حفظ مذهب در برابر دست‌یازی‌های سلطه‌طلبانه کشورهای استعمارگر را تعقیب می‌کرد. وی در قسمتی از کتاب «مسالک المحسنین» خود صریحاً تاکید کرده است (طالبوف ،46،47). آنچه که در کتاب ایران و مدرنیته می توان دریافت ، هدف وی از تاکید بر لزوم اقتباس از نوآوری‌ها و پیشرفت‌های غرب، ‌رسیدن به پیشرفت و ترقی وقدرت ایران برای مقابله با دستیازی‌های سلطه‌گرانه استعمارگران غربی و حفظ مذهب و استقلال ایران است. طالبوف با اشاره به ضعف و عقب‌ماندگی ایران و اهمیت و ضرورت برخورداری ایران و ایرانیان از تکنولوژی پیشرفته غربی چون تلگراف، تلفن و راه‌آهن تاکید کرده است. اما از این انتقاد باز نایستاد که اقدام حکومت ایران در اقتباس از آیین حکمرانی‌ غرب، به شکل ظاهری آن محدود مانده و به محتوای آن دست نیافته است. او تقلید حکومت ایران را از غرب در شیوه‌های حکومتی، امری الزامی و مطلوب دانسته است و به نکوهش حکومت مطلقه پادشاهی می پردازد. . مدل اصلاحات طالبوف ژاپن بود. طبق نظر دکتر اطهری در کتاب ایران و مدرنیته ، طالبوف معتقد بود که تربیت منشأ ترقی و موجب خروج کشور از فلاکت و بدبختی می گردد. ((اطهری ، 1379: 300)

افکار ملکم و آخوند زاده و طالبوف را در یک جدول مقایسه کنید؟

 

رویکرد اسپریگنز

آخوندزاده

ملکم خان

طالبوف

مشاهده بی نظمی

از اولین تجددخواهان ایران و پایه گذار آن بود  ورود مذهب به مسائل سیاسی کشور باعث عقب ماندگی و عدم رشد و ترقی  بود

بی قانونی و بی نظمی در ساختار اداری و سیاسی کشور، عدم آموزش دانشگاهی و دیوانسالاری منسجم و علمی و عدم هماهنگی قوانین و سنت

عدم آموزش همگانی، نبود اصلاحات و قانون بروز شده و عقب ماندگی و ترقی نداشتن در همه امورو نداشتن مجلس قانونگذاری

علت شناسی( تشخیص درد)

تعصبات سنتی و عوامفریبانه دینی مانع رشد و ترقی علمی و صنعتی کشور میشود.

ضعف اقتصادی و صنعتی، ضعف آموزش و ناهماهنگی دین و سیاست

قانون  سنتی و بروز نشده و ترقی نا پذیری و عدم عقل   گرایی

نظم و خیال( جامعه آرمانی )

موافق علم و عمل و جدایی دین از سیاست و موافق اندیشه حقوق طبیعی و موافق ملی گرایی و ایران باستان. جامعه سکولار

اندیشه اومانیسم  و سکولاریسم و   ایده و قانون ترقی، عقل گرایی، علم گرایی مقلد غرب و نظام دیوانسالاری غربی در ایران

جمهوریت و محدودیت مذهب ، مقید به اصلاحات بر اساس الگوی ژاپن

راه حل شناسی( راه درمان )

رد افراط گرایی در اسلام تمدن جدید غرب بهتر از سنت اسلامی میتواند به رشد جامعه کمک کند

قانون سر لوحه اعمال دولت و مردم باشد و قائل به تغییر قانون اساسی کشور و تطبیق و تلفیق  با قوانین مدرن و اسلامی و  تلاش در جهت دانشگاهی و علمی کردن صنایع در ایران و  تسریع در  تجدد خواهی و سکولاریزه کردن کشور

موافق علم و آموزش همگانی اصلاحات اساسی در قوانین مذهبی و موافق سیستم مشروطه و جمهوری و مخالف با بی عملی

 با توجه به فصل اول، چرا از نظریه اسپریگنز استفاده شده است، آیا از ابزارهای دیگری نویسنده می توانست استفاده کند؟

اسپریگنز اندیشه سیاسی فلاسفه بزرگ غرب را با الگوی چهارگانه تحقیقی خود یعنی مشکل شناسی(مشاهده بی نظمی )، علت شناسی( تشخیص درد)، نظم و خیال( جامعه آرمانی ) و راه حل شناسی( راه درمان ) پردازش کرده است. به باور وی، اندیشمندان سیاسی واقع گرا هستند و اندیشه آنها پاسخ به مشکلات محیط سیاسی آنان است. در نظر اسپریگنز تمام نظریه پردازان  آثارشان را در زمانی نگاشته اند که جامعه سیاسی دچار بحران بوده است. قدم دوم جستجوی دلیل بی نظمی است و بعد از آن، در گام سوم این سوال طرح می شود که اگر این وضع نامطلوب و بی نظمی است پس وضعیت مطلوب و آرمانی کدام است؟ سرانجام آخرین مرحله نظریه سیاسی ارائه راه حل علمی برای رسیدن به هدف است

 

دلایل استفاده از نظریه اسپریگنز:

نظریه اسپریگنز نسبت به دیگر از نظریه ها جامع تر و شفاف تر و مطابق با بی نظمی های درون ایران است.

نظریه اسپریگنز در تجزیه و تحلیل رابطه سنت، تجدد و دنیای نوین (جهانی شدن) نسبت به دیگر نظریه ها جامع تر است

 نقش بحران در نظریه اسپریگنز. براحتی بحران در جامعه عقب مانده ایران را تشریح میکند.

-راهکارهای عملی تجددخواهان در ایران بسیار به روش اسپریگنز مطابقت دارد. مدرنیته در نظریه اسپریگنز و تأثیر این نظریه در تحولات فکری روشنفکران معاصر مشهود است.

نقد خود را بر کتاب بنویسید. چه پیشنهاداتی دارید؟

در کلیات نقد و بررسی این کتاب بایستی عنوان شود که این کتاب حاصل زحمات بسیاری به دلیل عمق مطالب و میزان منابع و مقالات مطالعه شده میباشد که با وجود برخی نواقص کوچک چیزی از ارزشهای این کتاب کم نمیکند. با خواندن این کتاب میشود گفت یک سیر عظیم تحول روشنگری در ایران و غرب را میگذرانیم که برای دریافت آن باید دهها کتاب مطالعه شود. مطالب کتاب سعی شده است عمق دغدغه نویسنده و نگاه ریز بینانه به سیر تحولات اندیشه تجددخواهی در ایران را به خواننده منتقل نمایدو آن را به تصویر بکشد و در جای خود بسیار ارزشمند است.

الف)اشکالات شکلی:

  1. نقص در جمله بندی کتاب و ترکیب جملات و همچنین علائم دیده میشود.
  2. ویرایش کتاب کمی  بی تجربگی را نشان می دهد و بهتر بود شکیل تر ویرایش میشد.
  3. مطالب مختصر و در پاره ای اوقات بسیار فشرده گنجانده شده است.
  4. غلط املائی در آن زیاد دیده میشود.
  5. فهرست بندی و  شماره گذاری تیترها خیلی دقیق و شکیل صورت نگرفته است.
  6. هر چند در پایان هر مطلب کلیات مورد نظر نویسنده گنجانده شده است.ولی بهتر بود در پایان هر فصل نیز نتیجه کل فصل تشریح می شد.

ب)اشکالات محتوایی:

1- اندیشه ها و تفکرات فیلسوفان غربی در کتاب خواننده را تا اواسط کتاب به کلی از هدف این کتاب که ایران است دور نگه میدارد و در قسمت دوم کتاب به یکباره وارد ایران میشود که این موضوع خواننده را دچار سردگمی میکند که تجدد خواهی در ایران از کدام یک از فلاسفه بیشترین تاثیر را داشته است.

2- در برخی موضوعات کتاب  مخصوصا از صفحه 175 تا 224 به سیر تاریخی از روند شکل گیری تمدن مدرن در ایران پرداخته که ضمن افزایش بار مطالب کتاب خواننده را از اصل متفکران تجدد خواه دور میکند و بیشتر روند تاریخی کشور را به نمایش می گذارد در واقع کمی از هدف نویسنده دور میشود.  تاریخ نگاری و اصل تجددگرایی دو مقوله جدا از هم میباشد که هدف اصلی نویسنده نیز تحلیل تجددگرایی در ایران است.

3-ارجاع و نقل قول در آن  دقیق و شفاف صورت نگرفته تا خواننده بداند استدلال نویسنده کجای متن است  که در پاره ای اوقات باعث میشود خواننده سردرگم شده که مطلب نوشته شده نقل قول است یا استدلال نویسنده. مثل  بحث ماکیاول صفحات 106 تا 116

4- پرداختن به اصل موضوع تجدد خواهان در ایران و خارج نشدن از هدف اصلی ، و اشاره در درون مطالب از متفکران غربی ، و خارج کردن موضوعات اضافه و کاهش حجم کتاب و نیز  ویراستاری قوی همراه با تصحیح بیان مطالب چه شکلی و چه محتوایی در غنای این کتاب، میتوانست بسیار بیافزاید.

 

 

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

  1. یرواند آبراهامیان. ایران بین دو انقلاب، ‌ترجمه احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی ولی ولایی‌، چاپ دوم، تهران: 1377، صص 79 و 80
  2. فریدون آدمیت. اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوندزاده، چاپ اول، تهران: انتشارات خوارزمی، 1349، صص 115 و 117
  3. فریدون آدمیت. فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت ایران، چاپ اول، تهران: انتشارات سخن، 1340، ص 113.
  4. دکتر ماشاء‌الله آجودانی. مشروطه ایرانی، چاپ پنجم، ‌تهران: نشر اختران، 1383، ‌صص 283 و 284.
  5. میرزا ملکم خان ناظم الدوله. «مجموعه آثار میرزا ملکم‌خان» به کوشش و با مقدمه محمد محیط طباطبایی، تهران: انتشارات علمی، ‹ بی‌تا›، ص 126.
  6. میرزا ملکم خان ناظم الدوله. روزنامه قانون، به کوشش و با مقدمه هما ناطق، چاپ اول، تهران: انتشارات امیرکبیر، 2535 ش، (مقدمه رساله ندای عدالت، ص 8.)
  7. عبدالرحیم طالبوف. مسالک المحسنین، به همت محمد رمضانی، تهران: چاپخانه کلاله خاور، (بی‌تا)، صص 46 و 47
  8. نگاهی به روابط منورالفکران ایران و غرب - لطف‌الله آجودانی ،روزنامه شرق چهارشنبه 25 اسفند 1389  16:44
  9. اسدالله اطهری،ایران و مدرنیته ،انتشارات، نسیم کویر، 1397 ،ص275،285،300
  10. لطف‌الله آجودانی، نگاهی به روابط منورالفکران ایران و غرب ، روزنامه شرق ، سایت تاریخ ایران www.tarikhirani.ir)) - چهارشنبه 25 اسفند 1389 
     

 

 

مقایسه و تفاوت و شباهتها میان صدر اعظم های دوره قاجاریه :قائم مقام فراهانی، امیر کبیر و امین الوله


مقایسه و تفاوت و شباهتها میان صدر اعظم های دوره قاجاریه :قائم مقام فراهانی، امیر کبیر و امین الوله
بر اساس کتاب ایران و مدرنیته اثر دکتر اسدالله اطهری
نویسنده محمد شاویسی
 
 
اندیشه قائم مقام فراهانی:
بديهي است که در دوره‌هايي از تاريخ ايران، که موضوع سخن ماست، در مناسبات ميان دولت‌ها، مدار کارها بيشتر از آنکه بر مذاکره باشد، بر دشمني و جنگ بود، و، در واقع، مذاکره و مصالحه همچون وقفهاي در فاصله رخوتناک دو جنگ خونين به شمار مي‌آمد. وانگهي، دارالسلطنه تبريز تنها کانون نوسازي ايران و اصلاحات نبود، بلکه خط مقدم جبهه جنگ با عثماني و روسيه بود، به اين اعتبار، درياي ژرفي بود که جز خيزابه‌هاي بلند بحران از آن بر نمي‌آمد. (1) عباس ميرزا و ميرزا ابوالقاسم قائم مقام، اگرچه مرد اصلاحات و اهل تدبير حکومت بودند، اما هر يک در مقام خود، نه تنها مرداني جنگاور بودند، بلکه در مديريت بحران نيز يد بيضا مي‌کردند و، چنانکه از منشآت و نامه‌هاي قائم مقام مي‌توان دريافت، سلاح «قانون‌هاي خوب» را باصلاح «جنگ افزارهاي خوب» جمع کرده بودند. قاعده‌اي که در کانون بينش سياسي قائم مقام قرار دارد، جمع ميان آن سلاح و اين صلاح، خرد مديريت اصلاح‌طلبانه و مديريت بحران در جنگ و پيامدهاي آن، و فهم اين نکته اساسي است که «جنگ جز ادامه سياست با ابزارهاي متفاوت» نيست و سياست خارجي هر دولتي، در نهايت، ادامه سياست داخلي آن است. نيازي به گفتن نيست که قائم مقام رساله مستقلي در سياست ننوشته، اما در منشآت و نامه‌هايي که از او در دست داريم، به هر مناسبتي، اشاره‌هايي به برخي از قواعد بينش سياسي خود آورده است. در دارالسلطنه تبريز، در غياب انديشه سياسي جديد، جمع الزامات دليري در جنگ و خرد مديريت اصلاحات امري آسان نبود، اما قائم مقام، به فراست، دريافتي از آن پيدا کرده بود. مفهوم بنيادين در بينش سياسي قائم مقام «صلاح دولت»، به عنوان مفهومي ناظر بر کليات، بود، که با عقل فهميده مي‌شد و همچون واسطه العقدي سلاح را به صلاح، سياست داخلي را به مناسبات خارجي و جنگ را به الزامات اصلاحات پيوند مي‌زد. ميرزا، در نامه اي درباره برادر خود، ميرزا موسي، نماينده دارالسلطنه تبريز در دربار تهران، که در حضور شاه «عرضي کرده و ضربي» خورده بود، از باب عذر تقصير آن برادر، مي‌نويسد که ضرب او «شايد که از انتسابِ اسمي است نه اکتساب رسمي» و اين توضيح را مي‌آورد:
«امثال او را از زمره چاکران، که به خدمت ثغور مامورند، واجب عيني است که امر جزئي را کلّي گرفته، هر چه ببينند و شنوند، بي‌تأمل در معرض آرند و يک دقيقه مهمل نگذارند». (3)
در هر مقامي، رعايت صلاح دولت، که از مقوله کليات است، «واجب عيني» است و قائم مقام، در نامه ديگري، اين نکته را نيز يادآور مي‌شود که «کليات خاصي عقل است، جزئيات کار نفس» (4) و، لاجرم، در کار ديوان، «واجب عيني است که امر جزئي را سخت کلي» گرفته و در تدبير آن از ضابطه عقل پيروي کنند.
در مجموع اقدامات قائم مقام در چارچوب رژیم و برای افزایش کارائی دولت و ایجاد اصلاحاتی برای مدرن ساختن دولت قدیم صورت گرفت. هدف وی حفظ وحدت ملی و حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی بودمانند ماکیاولی که تمرکز اصلی وی وحدت ملی ایتالیا بود. (5)
 
 
 
اندیشه امیر کبیر
آنچه از کتاب دکتر اطهری من دریافتم سوال سخت تامل برانگیزیست. ديدگاه اميرکبير يک واقعيت در تاريخ ايران است، واقعيتي تلخ و ناگوار، و پايان آن لکه‌ي ننگي بزرگ. اينکه اميرکبير را چه اشخاصي و با چه انگيزه‌هايي کشتند شايد آنقدر مهم نباشد که اميرکبير را چه چيزي کشت؟ چون اگر آن چند نفر خاص باعث قتل امير نمي‌شدند چند نفر ديگر به‌اين کار اقدام مي‌کردند، مهم اين است که اميرکبيرکُش‌ها زياد بودند، اينکه قرعه فال به نام کدام بيفتد و شرايط به گونه‌اي رقم بخورد که کدامشان باعث و باني اين کار شوند چندان اهميت ندارد، به همين دليل مي‌گوييم اميرکبير را چه کسي کشت مهم نيست، بلکه چه چيزي کشت مهم است. اميرکبير را يک فرهنگ کشت، اميرکبير را عادت‌ها و خصلت‌هاي ريشه‌دار فرهنگي و شخصيتي يک جامعه کشت که‌اين ويژگي‌ها در اغلب مردم اين جامعه جريان دارد و مرتب بازتوليد مي‌شود. اميرکبير را نگرش‌هاي انسان‌هايي کشت که به ظاهر بزرگ ولي در اصل کوچک بودند و در جاي بزرگ قرار گرفته بودند. شايد اين قانون آفرينش باشد که هر موجودي و هر پديده‌اي اگر در معرض تهديد و نابودي قرار گيرد به هر نحو ممکن از خود و حياتش دفاع و رقيبش را نابود مي‌کند، شيوه، عادت، و فرهنگ دزدي، سوء استفاده، ريا، تملق، سودجويي، زياده‌خواهي، طمع و... به عنوان يک بسته و مجموعه‌ي به هم پيوسته و شبکه حاکم بر آداب و عادات دولتمردان و کارگزاران آن زمان، خود را در معرض تهديد، ضعف و درنهايت نابودي مي‌ديد، و در صدد دفاع برآمد و مخالف خود را از پاي درآورد.
اين پديده‌ي تلخ و غم انگيز به هرحال يک واقعيت است اما نکته‌ي مهم و واقعيت تلخ‌تر اينکه فرهنگ اميرکبير کشي تا به امروز نيز در ميان ما و در درون فرهنگ ما باقي مانده، و در اشکال جديد خود را بازتوليد کرده است. مسئله اميرکبير کشي در ايران، پيش از آنکه يک مسئله سياسي باشد مسئله‌اي فرهنگي است، بزرگي برخي افراد به مقام و جايگاه سياسي يا اداري نيست بلکه مربوط به شخص و شخصيت آن‌هاست، که امير از جمله اين‌ها بود، ولي روا داشتن جسارت و گستاخي نسبت به امير از زمان عزل تا زمان قتل، (7) از آسيب‌هاي عميق فرهنگي حکايت مي‌کند. بي قراري و عجله وصف ناشدني در اجراي حکم قتل امير (6) نيز از آسيب‌هاي جدي و عجايب فرهنگ ايراني است. اگر عزل و نصب يا حکمي را -به خصوص اگر جاي تأمل دارد- مي‌توان يک هفته و يک ماه و چند ماه ديگر انجام داد، چه اصراري بر انجام فوري آن وجود دارد، مگر در عرصه‌ي کلان سياست و اجتماع چه اتفاقي قرار است رخ دهد که چند هفته و چند ماه زمان، تأثير بسزايي در آن داشته باشد؟ آنچه در کشندگان امير قابل توجه است نه گوشت و پوست و استخوان و ظاهر بشري آن‌هاست، بلکه ويژگيهاي شخصيتي، نگرش‌هاي فرهنگي و نوع نگاه آن‌ها به انسان و جامعه و قدرت و ثروت بود، و اين ويژگي‌هاي شخصيتي و نگرش‌هاي فرهنگي، همچنان بين ما وجود دارد. هم اکنون در نظام اداري ما و البته در حد و اندازه‌ي پايين تر، صدها و شايد هزاران اميرکبير کوچک وجود دارد ولي اطرافيان آن‌ها به سرعت و با انگيزه‌هاي شبيه ميرزا آقاخان نوري و مهد عليا و حاج علي خان فراشباشي و ساير دربارياني که باعث قتل امير شدند و با همان مهارت و چيره‌دستي، به قتل اين اميرکبيرهاي کوچک دست مي‌زنند و البته قتل اين‌ها به تناسب شرايط زماني، کنار زدن آن‌ها و به حاشيه راندنشان به لطايف الحيل و يا تخريب شخصيت آن‌هاست. اميرکبير کشته شد، بايد به حال فرهنگ اميرکبيرکشي فکري کرد.
با مطالعه کتاب دکتر اطهری موارد ذیل قابل استخراج است(8):
الف- ويژگي‌هاي کلي سياسيعشق به وطن و سرنوشت کشور؛معيار قراردادن منافع ملي و مصلحت کلان کشور در تمام تصميم‌گيري‌ها و اقدامات نداشتن هيچ گونه منفعت و خواست شخصي، گروهي، طبقاتي و... در عرصه سياست؛عقلانيت، خردمندي و دورانديشي بسيار بالا؛قاطعيت در اجراي قواعد، قوانين و تصميمات متخذهعدم توجه مطلق به روابط فاميلي، دوستي، سياسي، گروهي يا جايگاه شاهزادگان و آقازاده‌ها در عرصه سياست نظم و انضباط بسيار دقيق و حساب شده در تمام امور؛مورد توجه قراردادن امور بسيار جزئي در تمام عرصه‌ها، و انجام اقدامات مناسب با آن،تقدم منافع و مصالح کشور بر خوشآمد يا رضايت پادشاه، مقامات يا ساير افراد ذي نفوذحل مسالمت‌آميز تمام مسائل تا حد ممکن.
ب- در سياست داخلي
تنفر از تملق و تمجيد و مبارزه با اين ويژگي؛داشتن اطلاعات دقيقي از امور کشور حتي از مسائل ريز و جزئي؛استفاده از عموم مردم حتي متکديان و افراد ژنده‌پوش براي کسب اطلاعات لازم از امور کشور و به پيش بردن اهداف عالي؛مبارزه قاطعانه و مطلق با هرگونه رشوه، ارتشاء و فساد اداري و حکومتي؛مورد توجه جدي قرار دادن افراد لايق و شايسته چه در امور سياسي و حکومتي و چه در سطح جامعه براي تقويت بنيادهاي اقتصاي يا امور علمي و فرهنگي؛شناسايي افراد شايسته‌ي گمنام و ايجاد فضا براي فعاليت و رشد آن‌ها؛مبارزه با خرافات، بست‌نشيني و ....
ج- در سياست خارجي
حفظ عزت نفس و غرور ملي؛مسالمت‌جويي، پرهيز از تنش؛علاقه به تعامل و روابط با همه‌ي کشورها؛اعتقاد به عدم دخالت مطلق بيگانگان در امور کشور؛حل مسائل به طور مستدل و اقناع کننده با طرف‌هاي مقابلي؛دوري از خودکم‌بيني يا خود برتربيني بي‌مورد در مقابل طرف‌هاي خارجي؛واقع‌نگري، تدبير و مواجهه عقلاني با مسائل؛پرهيز از افراط، تندروي و احساسات؛گماردن با تجربه‌ترين و معقول‌ترين افراد به امور سياست خارجي؛تعامل و بحث با طرف‌هاي مقابل براساس منطق و مباني فکري مورد قبول خود آن‌ها.
د- ويژگي‌هاي شخصي
متانت، صلابت و بزرگ منشي؛تسلط بر خود و در اختيار داشتن عنان هواي نفس و خواسته‌هاي دروني؛ اعتماد به نفس و تسلط برخود هنگام خطر؛بي‌توجهي و بي‌علاقگي به دنيا از جمله ثروت و مقام (حقير و پست بودن ثروت و مقام در نظر او)؛مؤمن و متشرع به معني کامل و دقيق و پايبندي به دستورات شرع مقدس اسلام و مذهب تشيع (حتي به مستحبات و مکروهات)؛پرکار، پرتلاش و خستگي ناپذير؛پايبندي مطلق به هرگونه قول و وعده؛شجاع و نترس؛ساده زيست و بي‌توجه به تجملات و تجمل‌گرايي.
 
 
 
 
 
 
اندیشه امین الدوله
اصلاح طلب مهم واپسين دهه‌ي عصر ناصري و آغاز دوره‌ي مظفري، ميرزا علي خان امين‌الدوله بود که يکي از رجال سياسي آگاه آن دوره به شمار مي‌آمد. اين رجل اصلاح طلب از دانش کشورداري نيز بي‌بهره نبود و خاطرات او که در واپسين سال‌هاي زندگاني او نوشته شده، يکي از نمونه‌هاي جالب توجه نظريه پردازي درباره‌ي علل و اسباب انحطاط ايران است. افزون بر اين، در خاطرات امين‌الدوله اشاره‌هايي به جامعه‌شناسي دربار، به عنوان کانون قدرت سياسي ايران، و طبقه‌ي حاکمه آمده و از اين حيث نوشته ميزرا علي خان را مي‌توان با رساله‌ي پدر او، ميرزا محمد خان، مقايسه کرد و خاطرات سياسي را دنباله‌ي رساله‌ي مجديه و تکمله‌اي بر آن دانست. امين‌الدوله، به گونه‌اي که از شرح احوال او مي‌دانيم، با بسياري از روشنفکران زمان خود، مانند آخوندزاده، طالبوف تبريزي و نيز ملکم خان، مناسبات حسنه‌اي داشت و به‌رغم اينکه به طبقه‌ي حکمه وابسته بود، از همفکران آنان نيز به شمار مي‌آمد و اگر چه تعلق خاطري به ديانت داشت، به نظر مي‌رسد که اهل تعقل بود و به مباني نظري انديشه‌ي نويسندگي مانند آخوندزاده و طالبوف بي‌التفات نبود. ميرزا علي خان، در فصل الخطاب خاطرات سياسي، به تصريح، «جان و خرد» را دو گوهري مي‌داند که خداوند به انسان داده است تا «در زندگاني کالبد آخشيجي گرداننده و رهنمون» او باشد تا بتواند «بدان سان که خواست و دستور ايزدي است، کار گيتي را راست» کند. امين‌الدوله، مانند بسياري از اهل نظر زمان خود، انحطاط ايران را از دگرگوني‌هاي ژرفي که در کشورهاي اروپايي صورت گرفته بود، قياس مي‌گرفت و آزادي «جان و خرد» از بند اهريمنان و کاربرد خرد در کارها را که از پيامدهاي انديشه‌ي تجدد خواهي بود، ضابطه‌ي تميز ميان انحطاط ايران و پيشرفت کشورهاي اروپايي مي‌دانست. او مي‌نويسد:«زهي تيره‌رايي و خيره‌سري که هر دو گروکان خدايي را گوي خم چوگان اهريمنان ساخته، پاس آن نمي‌داريم؛ جان را در پنجه‌ي فرماندهان بيدادگر افکنده، خرد را زبون جادوي مؤبدان کرده‌ايم و يک دم نينديشيدم که بيگانگان را چه افتاده است؛ همه در ناز و خوشي و آباداني و فراواني کار زندگي‌شان درست، دست کارسازيشان گشوده، در پايه‌ي مردمي نام خود بلند کرده، جز اينکه جان و خرد خود را چنان که از آسمان آزاد فرستاده شده‌اند، دستخوش اهرمن ننموده، از اين روي روش آزادگان گرفته‌اند». (9)خاطرات سياسي «بيان اجمالي از تحول وطن عزيز و ماجراي عصر» است تا خوانندگان به ديده‌ي عبرت راه را از بيراهه و خطا را از صواب تميز دهند و با شناخت درد در جستجوي درمان باشند، و از اين رو، امين‌الدوله، در نخستين صفات خاطرات خود، به برخي از «اسباب و علل ناخوشي و معرفت مزاج» اشاره مي‌کند و از آن پس نيز به «شناختن خلط غالب و مُستوقَدِ مرض» مي‌پردازد.(10) ميرزا علي خان، پيش از ورود به شرح خاطرات خود، اشاره‌هايي به تاريخ معاصر آورده است که مي‌توان آن را نسب نامه‌ي انحطاط ايران خواند. ايران زمان برآمدن قاجاران غرق در جهالت و بي‌خبري بود تا جايي که آقا محمد خان براي اصلاح امور «راهي جز کشتن و بستن» نمي‌شناخت و آنگاه نيز که سلطنت به جانشين او رسيد، شاه زيوري جز تن‌آساني و خودآرايي نداشت. «شماره‌ي زوجات » فتح علي شاه «از حدّ نصاب گذشت» و «تعدد بنين و بنات، آب و اعتبار دودمان را برد». عهد فتح علي شاهي، دوره‌ي گرمي بازار «عيش مُهَنّا و ريش مُحَنّا» بود، «ميدان شعر و تملق فسحتي يافت» و بي‌خبري و هنگامه‌ي فسق و فجور به مرتبه‌اي رسيد که:«حتي نوکرهاي دربار و اعيان دولت را پادشاه به يکديگر مي‌فروخت، به اين معني که فلان مبلغ به خزانه‌ي دولت تسليم کند». 
امين‌الدوله از آغاز جواني از کارگزاران دربار ناصر‌الدين شاه و جانشين او بود و به عنوان رجلي ترقي خواه و اصلاح طلب، درباره‌ي ظرايف و زواياي رفتار شاه و محافل درباري تأملي جدي کرده بود. با تضعيف نهاد وزارت در ايران و از ميان رفتن تدريجي خاندان‌هاي خدمتگزار، در دربار شاهان قاجار، تعارضي ميان واپسين بقاياي رجال «ايران خواه» که پاسداران مصالح عالي ملي بودند و عناصر فاسد به وجود آمده بود. اين تعارض، شاه را در برابر مشکل گزينش رجال قرار مي‌داد و چنان که امين‌الدوله به ظرافت بيان کرده است، شاه را ميلي به رجال ايران خواه نبود. امين‌الدوله مي‌نويسد:
«شاه را به مردم بي‌علم و سواد اعتماد بيشتر بود تا به کساني که نوشتن و خواندن مي‌دانستند... به اقتضاي فصول تغيير جهت مي‌داد و شغل شاغل شده بود، ليکن نوکرهاي کهنه و محبوب در هر طبقه باقي بودند که وجودشان، انتظام شعب امور محفوظ و ظاهر کارها را مي‌داشت و از غيب و غفلت شاه خللي به اوضاع دولت نمي‌رسيد». (10)
اين ارزيابي از ميل شاه به رجال کم مايه از بديهيات دوره‌ي فرمانروايي ناصر‌الدين شاه بود. ترديدي نيست که اين ميل به کم مايه پروري در تاريخ ايران در انحصار عهد ناصري نبود، اما به دنبال دگرگوني‌هايي که در آگاهي ايرانيان و وضع زمانه پيدا شده بود، سخناني گفته و نوشته مي‌شد که در دوره‌هاي پيشين گفتن و نوشتن آنها ممکن نمي‌شد. واپسين ارزيابي امين‌الدوله و ديگر اصلاح طلبان که درد مزمن انحطاط ايران و راه درمان آن را مي‌شناختند، برخاسته از اين واقعيت تاريخ ايران بود که امين‌الدوله در جايي از خاطرات سياسي خود علت اصلي فساد را نظام فرمانروايي اين کشور مي‌داند و مي‌نويسد: «از آنجا که اولين مأموريت حکام ايراني تاراج متمولين و ارباب ثروت بلاد است...» (10) کوشش‌هاي امين‌الدوله براي اصلاحات از بالا مانند کوشش‌هاي ديگري که پيش از او صورت گرفته بود، به نتيجه‌اي نرسيد، زيرا اصلاحاتي که تجددطلبان و وزيراني مانند امين‌الدوله عمري را در خلسه‌ي آن سر کرده بودند، در چارچوب نظام کهن ايران امکان پذير نمي‌شد. وسوسه‌ي اصلاحات، آرامش را از وجدان ايراني سلب کرده بود که تنها با پيروزي جنبش مشروطه خواهي آرامشي نسبي يافت. با مشروطيت، دوره‌اي نو در جهت اصلاحات در بنياد نظام سياسي و اجتماعي ايران آغاز شده بود. میرزا علی خان مخالف دخالت روحانیون در سیاست بود. امین الوله استدلال کرد که فساد و نادرستی اداری موجب مداخلات روحانیون در امور سیاسی است و معتقد بود اگر وضع اداری اصلاح شود علما دیگر در امور سیاسی مداخله نخواهند کرد برای همین به اصلاح امور اداری روی آورد .(11)
 
 
 
 
 
شباهتها و تفاوتها
قائم مقام فراهانی
امین الدوله
امیر کبیر
نگاه به جامعه
آشفتگی در تصمیم گیری در  تقابل ایران و روس، امتیازان نامتعارف دربار به انگلستان
عدم قانون مکتوب و فرهنگ مدرسه ای، قوانین درامدی غیر شفاف، ضعف گمرک، نبود فضای آزاد مطبوعاتی
رشوه خواری و حقوق های  بی‌حساب و مواجب درباریان،  قوانین مالیاتی، فقر فرهنگی و ادبی و دانشگاهی و بهداشتی
تشخیص مشکلات
ضعف تصمیمات درباری در برابر روسها، ضعف قدرت نظامی و اقتصادی، ضعف فرهنگی
مشکلات درامدی ، قوانین ، مطبوعات فرهنگ
مشکلات در بخشهای مختلف اداری و دیوانی کشور و  قوانین درباری ، و قوانین مالیاتی، فقر و ضعف اقتصادی و صنعتی ، ضعف فرهنگی و علمی نسبت به غرب،
اهداف فکری
انسان دوستی میهن پرستانه همانطور که اعتقاد داشت . ایرانی آباد و مستقل و با ادبیاتی فرهیخته
جامعه ای صنعتی ، فرهنگ و ادب بالا، صنایع تولیدی، فضای آزاد رسانه ای
کشور پیشرفته متمدن با دیوانسالاری منظم و قرانین مالیاتی و ثبتی ، قدرت نظامی بالا، مردم تحصیل کرده و افزایش رفاه و بهداشت عمومی
نحوه اجرای کار و اقدامات
مذاکره با قدرتهای بزرگ آن زمان و جلوگیری از امتیازات بی رویه توسط انگلستان و روسیه و ارتقای فرهنگی و ادبی کشور و   سخت‌گیری‌های وی در رابطه با انگلستان
تنظیم کتابچه قانون و نهضت فرهنگی مدرسه‌های و  آزادی مطبوعات. همچون سامان‌بخشی به درآمدها ، اصلاح گمرک  ، گسترش مدرسه‌های جدید، و تشویق جراید و مطبوعات. تأسیس اولین کارخانه قند وکبریت‌سازی ،تأسیس مدرسه‌های رشدیه در تهران  و اداره پست
بنیان‌گذار دارُالفُنون - دانش و فناوری‌های نو .  انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه -  حذف القاب و عناوین- اصلاحات اجتماعی- ایجاد قراولخانه- اصلاح وضع چاپارخانه دولتی-  سر و سامان دادن به ارتش- اصلاحات مذهبی و  خاموش کردن شورش ها
 
 
 
                    
 
 
 
 
 
 
منابع:پژوهشگر آزاد علوم سياسي قائم مقام در نامه‌اي به برادر خود در بازگشت به تبريز، پس از دوره‌اي که از کار بر کنار شده بود، مي‌نويسد: «شعر و تاريخ تبريز حرف توپ و سرباز است و آيه و حديثش جهاد و غزاي قزاق وصالدات!» به نقل از: خان ملک ساساني، سياستگران دوره قاجار، تهران: شرکت سهامي فردوسي، 1346، ج دوم، ص 9.ابوالقاسم قائم مقام فراهاني، منشآت، پيشين، ص 43همان، ص 13.اسدالله اطهری ، ایران و مدرنیته، انتشارات نسیم کوثر،ص224ر. ک.، عباس اقبال آشتياني، پيشين، صص 333-326. همان، صص 5-334.اسدالله اطهری ، ایران و مدرنیته، انتشارات نسیم کوثر،ص 229-254ميرزا علي خان امين‌الدوله، خاطرات سياسي، پيشين، ص 32همان ص 119اسدالله اطهری ، ایران و مدرنیته، انتشارات نسیم کوثر،ص 254-260  
مقایسه و تفاوت و شباهتها میان صدر اعظم های دوره قاجاریه :قائم مقام فراهانی، امیر کبیر و امین الوله
بر اساس کتاب ایران و مدرنیته اثر دکتر اسدالله اطهری
نویسنده محمد شاویسی
 
 
اندیشه قائم مقام فراهانی:
بديهي است که در دوره‌هايي از تاريخ ايران، که موضوع سخن ماست، در مناسبات ميان دولت‌ها، مدار کارها بيشتر از آنکه بر مذاکره باشد، بر دشمني و جنگ بود، و، در واقع، مذاکره و مصالحه همچون وقفهاي در فاصله رخوتناک دو جنگ خونين به شمار مي‌آمد. وانگهي، دارالسلطنه تبريز تنها کانون نوسازي ايران و اصلاحات نبود، بلکه خط مقدم جبهه جنگ با عثماني و روسيه بود، به اين اعتبار، درياي ژرفي بود که جز خيزابه‌هاي بلند بحران از آن بر نمي‌آمد. (1) عباس ميرزا و ميرزا ابوالقاسم قائم مقام، اگرچه مرد اصلاحات و اهل تدبير حکومت بودند، اما هر يک در مقام خود، نه تنها مرداني جنگاور بودند، بلکه در مديريت بحران نيز يد بيضا مي‌کردند و، چنانکه از منشآت و نامه‌هاي قائم مقام مي‌توان دريافت، سلاح «قانون‌هاي خوب» را باصلاح «جنگ افزارهاي خوب» جمع کرده بودند. قاعده‌اي که در کانون بينش سياسي قائم مقام قرار دارد، جمع ميان آن سلاح و اين صلاح، خرد مديريت اصلاح‌طلبانه و مديريت بحران در جنگ و پيامدهاي آن، و فهم اين نکته اساسي است که «جنگ جز ادامه سياست با ابزارهاي متفاوت» نيست و سياست خارجي هر دولتي، در نهايت، ادامه سياست داخلي آن است. نيازي به گفتن نيست که قائم مقام رساله مستقلي در سياست ننوشته، اما در منشآت و نامه‌هايي که از او در دست داريم، به هر مناسبتي، اشاره‌هايي به برخي از قواعد بينش سياسي خود آورده است. در دارالسلطنه تبريز، در غياب انديشه سياسي جديد، جمع الزامات دليري در جنگ و خرد مديريت اصلاحات امري آسان نبود، اما قائم مقام، به فراست، دريافتي از آن پيدا کرده بود. مفهوم بنيادين در بينش سياسي قائم مقام «صلاح دولت»، به عنوان مفهومي ناظر بر کليات، بود، که با عقل فهميده مي‌شد و همچون واسطه العقدي سلاح را به صلاح، سياست داخلي را به مناسبات خارجي و جنگ را به الزامات اصلاحات پيوند مي‌زد. ميرزا، در نامه اي درباره برادر خود، ميرزا موسي، نماينده دارالسلطنه تبريز در دربار تهران، که در حضور شاه «عرضي کرده و ضربي» خورده بود، از باب عذر تقصير آن برادر، مي‌نويسد که ضرب او «شايد که از انتسابِ اسمي است نه اکتساب رسمي» و اين توضيح را مي‌آورد:
«امثال او را از زمره چاکران، که به خدمت ثغور مامورند، واجب عيني است که امر جزئي را کلّي گرفته، هر چه ببينند و شنوند، بي‌تأمل در معرض آرند و يک دقيقه مهمل نگذارند». (3)
در هر مقامي، رعايت صلاح دولت، که از مقوله کليات است، «واجب عيني» است و قائم مقام، در نامه ديگري، اين نکته را نيز يادآور مي‌شود که «کليات خاصي عقل است، جزئيات کار نفس» (4) و، لاجرم، در کار ديوان، «واجب عيني است که امر جزئي را سخت کلي» گرفته و در تدبير آن از ضابطه عقل پيروي کنند.
در مجموع اقدامات قائم مقام در چارچوب رژیم و برای افزایش کارائی دولت و ایجاد اصلاحاتی برای مدرن ساختن دولت قدیم صورت گرفت. هدف وی حفظ وحدت ملی و حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی بودمانند ماکیاولی که تمرکز اصلی وی وحدت ملی ایتالیا بود. (5)
 
 
 
اندیشه امیر کبیر
آنچه از کتاب دکتر اطهری من دریافتم سوال سخت تامل برانگیزیست. ديدگاه اميرکبير يک واقعيت در تاريخ ايران است، واقعيتي تلخ و ناگوار، و پايان آن لکه‌ي ننگي بزرگ. اينکه اميرکبير را چه اشخاصي و با چه انگيزه‌هايي کشتند شايد آنقدر مهم نباشد که اميرکبير را چه چيزي کشت؟ چون اگر آن چند نفر خاص باعث قتل امير نمي‌شدند چند نفر ديگر به‌اين کار اقدام مي‌کردند، مهم اين است که اميرکبيرکُش‌ها زياد بودند، اينکه قرعه فال به نام کدام بيفتد و شرايط به گونه‌اي رقم بخورد که کدامشان باعث و باني اين کار شوند چندان اهميت ندارد، به همين دليل مي‌گوييم اميرکبير را چه کسي کشت مهم نيست، بلکه چه چيزي کشت مهم است. اميرکبير را يک فرهنگ کشت، اميرکبير را عادت‌ها و خصلت‌هاي ريشه‌دار فرهنگي و شخصيتي يک جامعه کشت که‌اين ويژگي‌ها در اغلب مردم اين جامعه جريان دارد و مرتب بازتوليد مي‌شود. اميرکبير را نگرش‌هاي انسان‌هايي کشت که به ظاهر بزرگ ولي در اصل کوچک بودند و در جاي بزرگ قرار گرفته بودند. شايد اين قانون آفرينش باشد که هر موجودي و هر پديده‌اي اگر در معرض تهديد و نابودي قرار گيرد به هر نحو ممکن از خود و حياتش دفاع و رقيبش را نابود مي‌کند، شيوه، عادت، و فرهنگ دزدي، سوء استفاده، ريا، تملق، سودجويي، زياده‌خواهي، طمع و... به عنوان يک بسته و مجموعه‌ي به هم پيوسته و شبکه حاکم بر آداب و عادات دولتمردان و کارگزاران آن زمان، خود را در معرض تهديد، ضعف و درنهايت نابودي مي‌ديد، و در صدد دفاع برآمد و مخالف خود را از پاي درآورد.
اين پديده‌ي تلخ و غم انگيز به هرحال يک واقعيت است اما نکته‌ي مهم و واقعيت تلخ‌تر اينکه فرهنگ اميرکبير کشي تا به امروز نيز در ميان ما و در درون فرهنگ ما باقي مانده، و در اشکال جديد خود را بازتوليد کرده است. مسئله اميرکبير کشي در ايران، پيش از آنکه يک مسئله سياسي باشد مسئله‌اي فرهنگي است، بزرگي برخي افراد به مقام و جايگاه سياسي يا اداري نيست بلکه مربوط به شخص و شخصيت آن‌هاست، که امير از جمله اين‌ها بود، ولي روا داشتن جسارت و گستاخي نسبت به امير از زمان عزل تا زمان قتل، (7) از آسيب‌هاي عميق فرهنگي حکايت مي‌کند. بي قراري و عجله وصف ناشدني در اجراي حکم قتل امير (6) نيز از آسيب‌هاي جدي و عجايب فرهنگ ايراني است. اگر عزل و نصب يا حکمي را -به خصوص اگر جاي تأمل دارد- مي‌توان يک هفته و يک ماه و چند ماه ديگر انجام داد، چه اصراري بر انجام فوري آن وجود دارد، مگر در عرصه‌ي کلان سياست و اجتماع چه اتفاقي قرار است رخ دهد که چند هفته و چند ماه زمان، تأثير بسزايي در آن داشته باشد؟ آنچه در کشندگان امير قابل توجه است نه گوشت و پوست و استخوان و ظاهر بشري آن‌هاست، بلکه ويژگيهاي شخصيتي، نگرش‌هاي فرهنگي و نوع نگاه آن‌ها به انسان و جامعه و قدرت و ثروت بود، و اين ويژگي‌هاي شخصيتي و نگرش‌هاي فرهنگي، همچنان بين ما وجود دارد. هم اکنون در نظام اداري ما و البته در حد و اندازه‌ي پايين تر، صدها و شايد هزاران اميرکبير کوچک وجود دارد ولي اطرافيان آن‌ها به سرعت و با انگيزه‌هاي شبيه ميرزا آقاخان نوري و مهد عليا و حاج علي خان فراشباشي و ساير دربارياني که باعث قتل امير شدند و با همان مهارت و چيره‌دستي، به قتل اين اميرکبيرهاي کوچک دست مي‌زنند و البته قتل اين‌ها به تناسب شرايط زماني، کنار زدن آن‌ها و به حاشيه راندنشان به لطايف الحيل و يا تخريب شخصيت آن‌هاست. اميرکبير کشته شد، بايد به حال فرهنگ اميرکبيرکشي فکري کرد.
با مطالعه کتاب دکتر اطهری موارد ذیل قابل استخراج است(8):
الف- ويژگي‌هاي کلي سياسيعشق به وطن و سرنوشت کشور؛معيار قراردادن منافع ملي و مصلحت کلان کشور در تمام تصميم‌گيري‌ها و اقدامات نداشتن هيچ گونه منفعت و خواست شخصي، گروهي، طبقاتي و... در عرصه سياست؛عقلانيت، خردمندي و دورانديشي بسيار بالا؛قاطعيت در اجراي قواعد، قوانين و تصميمات متخذهعدم توجه مطلق به روابط فاميلي، دوستي، سياسي، گروهي يا جايگاه شاهزادگان و آقازاده‌ها در عرصه سياست نظم و انضباط بسيار دقيق و حساب شده در تمام امور؛مورد توجه قراردادن امور بسيار جزئي در تمام عرصه‌ها، و انجام اقدامات مناسب با آن،تقدم منافع و مصالح کشور بر خوشآمد يا رضايت پادشاه، مقامات يا ساير افراد ذي نفوذحل مسالمت‌آميز تمام مسائل تا حد ممکن.
ب- در سياست داخلي
تنفر از تملق و تمجيد و مبارزه با اين ويژگي؛داشتن اطلاعات دقيقي از امور کشور حتي از مسائل ريز و جزئي؛استفاده از عموم مردم حتي متکديان و افراد ژنده‌پوش براي کسب اطلاعات لازم از امور کشور و به پيش بردن اهداف عالي؛مبارزه قاطعانه و مطلق با هرگونه رشوه، ارتشاء و فساد اداري و حکومتي؛مورد توجه جدي قرار دادن افراد لايق و شايسته چه در امور سياسي و حکومتي و چه در سطح جامعه براي تقويت بنيادهاي اقتصاي يا امور علمي و فرهنگي؛شناسايي افراد شايسته‌ي گمنام و ايجاد فضا براي فعاليت و رشد آن‌ها؛مبارزه با خرافات، بست‌نشيني و ....
ج- در سياست خارجي
حفظ عزت نفس و غرور ملي؛مسالمت‌جويي، پرهيز از تنش؛علاقه به تعامل و روابط با همه‌ي کشورها؛اعتقاد به عدم دخالت مطلق بيگانگان در امور کشور؛حل مسائل به طور مستدل و اقناع کننده با طرف‌هاي مقابلي؛دوري از خودکم‌بيني يا خود برتربيني بي‌مورد در مقابل طرف‌هاي خارجي؛واقع‌نگري، تدبير و مواجهه عقلاني با مسائل؛پرهيز از افراط، تندروي و احساسات؛گماردن با تجربه‌ترين و معقول‌ترين افراد به امور سياست خارجي؛تعامل و بحث با طرف‌هاي مقابل براساس منطق و مباني فکري مورد قبول خود آن‌ها.
د- ويژگي‌هاي شخصي
متانت، صلابت و بزرگ منشي؛تسلط بر خود و در اختيار داشتن عنان هواي نفس و خواسته‌هاي دروني؛ اعتماد به نفس و تسلط برخود هنگام خطر؛بي‌توجهي و بي‌علاقگي به دنيا از جمله ثروت و مقام (حقير و پست بودن ثروت و مقام در نظر او)؛مؤمن و متشرع به معني کامل و دقيق و پايبندي به دستورات شرع مقدس اسلام و مذهب تشيع (حتي به مستحبات و مکروهات)؛پرکار، پرتلاش و خستگي ناپذير؛پايبندي مطلق به هرگونه قول و وعده؛شجاع و نترس؛ساده زيست و بي‌توجه به تجملات و تجمل‌گرايي.
 
 
 
 
 
 
اندیشه امین الدوله
اصلاح طلب مهم واپسين دهه‌ي عصر ناصري و آغاز دوره‌ي مظفري، ميرزا علي خان امين‌الدوله بود که يکي از رجال سياسي آگاه آن دوره به شمار مي‌آمد. اين رجل اصلاح طلب از دانش کشورداري نيز بي‌بهره نبود و خاطرات او که در واپسين سال‌هاي زندگاني او نوشته شده، يکي از نمونه‌هاي جالب توجه نظريه پردازي درباره‌ي علل و اسباب انحطاط ايران است. افزون بر اين، در خاطرات امين‌الدوله اشاره‌هايي به جامعه‌شناسي دربار، به عنوان کانون قدرت سياسي ايران، و طبقه‌ي حاکمه آمده و از اين حيث نوشته ميزرا علي خان را مي‌توان با رساله‌ي پدر او، ميرزا محمد خان، مقايسه کرد و خاطرات سياسي را دنباله‌ي رساله‌ي مجديه و تکمله‌اي بر آن دانست. امين‌الدوله، به گونه‌اي که از شرح احوال او مي‌دانيم، با بسياري از روشنفکران زمان خود، مانند آخوندزاده، طالبوف تبريزي و نيز ملکم خان، مناسبات حسنه‌اي داشت و به‌رغم اينکه به طبقه‌ي حکمه وابسته بود، از همفکران آنان نيز به شمار مي‌آمد و اگر چه تعلق خاطري به ديانت داشت، به نظر مي‌رسد که اهل تعقل بود و به مباني نظري انديشه‌ي نويسندگي مانند آخوندزاده و طالبوف بي‌التفات نبود. ميرزا علي خان، در فصل الخطاب خاطرات سياسي، به تصريح، «جان و خرد» را دو گوهري مي‌داند که خداوند به انسان داده است تا «در زندگاني کالبد آخشيجي گرداننده و رهنمون» او باشد تا بتواند «بدان سان که خواست و دستور ايزدي است، کار گيتي را راست» کند. امين‌الدوله، مانند بسياري از اهل نظر زمان خود، انحطاط ايران را از دگرگوني‌هاي ژرفي که در کشورهاي اروپايي صورت گرفته بود، قياس مي‌گرفت و آزادي «جان و خرد» از بند اهريمنان و کاربرد خرد در کارها را که از پيامدهاي انديشه‌ي تجدد خواهي بود، ضابطه‌ي تميز ميان انحطاط ايران و پيشرفت کشورهاي اروپايي مي‌دانست. او مي‌نويسد:«زهي تيره‌رايي و خيره‌سري که هر دو گروکان خدايي را گوي خم چوگان اهريمنان ساخته، پاس آن نمي‌داريم؛ جان را در پنجه‌ي فرماندهان بيدادگر افکنده، خرد را زبون جادوي مؤبدان کرده‌ايم و يک دم نينديشيدم که بيگانگان را چه افتاده است؛ همه در ناز و خوشي و آباداني و فراواني کار زندگي‌شان درست، دست کارسازيشان گشوده، در پايه‌ي مردمي نام خود بلند کرده، جز اينکه جان و خرد خود را چنان که از آسمان آزاد فرستاده شده‌اند، دستخوش اهرمن ننموده، از اين روي روش آزادگان گرفته‌اند». (9)خاطرات سياسي «بيان اجمالي از تحول وطن عزيز و ماجراي عصر» است تا خوانندگان به ديده‌ي عبرت راه را از بيراهه و خطا را از صواب تميز دهند و با شناخت درد در جستجوي درمان باشند، و از اين رو، امين‌الدوله، در نخستين صفات خاطرات خود، به برخي از «اسباب و علل ناخوشي و معرفت مزاج» اشاره مي‌کند و از آن پس نيز به «شناختن خلط غالب و مُستوقَدِ مرض» مي‌پردازد.(10) ميرزا علي خان، پيش از ورود به شرح خاطرات خود، اشاره‌هايي به تاريخ معاصر آورده است که مي‌توان آن را نسب نامه‌ي انحطاط ايران خواند. ايران زمان برآمدن قاجاران غرق در جهالت و بي‌خبري بود تا جايي که آقا محمد خان براي اصلاح امور «راهي جز کشتن و بستن» نمي‌شناخت و آنگاه نيز که سلطنت به جانشين او رسيد، شاه زيوري جز تن‌آساني و خودآرايي نداشت. «شماره‌ي زوجات » فتح علي شاه «از حدّ نصاب گذشت» و «تعدد بنين و بنات، آب و اعتبار دودمان را برد». عهد فتح علي شاهي، دوره‌ي گرمي بازار «عيش مُهَنّا و ريش مُحَنّا» بود، «ميدان شعر و تملق فسحتي يافت» و بي‌خبري و هنگامه‌ي فسق و فجور به مرتبه‌اي رسيد که:«حتي نوکرهاي دربار و اعيان دولت را پادشاه به يکديگر مي‌فروخت، به اين معني که فلان مبلغ به خزانه‌ي دولت تسليم کند». 
امين‌الدوله از آغاز جواني از کارگزاران دربار ناصر‌الدين شاه و جانشين او بود و به عنوان رجلي ترقي خواه و اصلاح طلب، درباره‌ي ظرايف و زواياي رفتار شاه و محافل درباري تأملي جدي کرده بود. با تضعيف نهاد وزارت در ايران و از ميان رفتن تدريجي خاندان‌هاي خدمتگزار، در دربار شاهان قاجار، تعارضي ميان واپسين بقاياي رجال «ايران خواه» که پاسداران مصالح عالي ملي بودند و عناصر فاسد به وجود آمده بود. اين تعارض، شاه را در برابر مشکل گزينش رجال قرار مي‌داد و چنان که امين‌الدوله به ظرافت بيان کرده است، شاه را ميلي به رجال ايران خواه نبود. امين‌الدوله مي‌نويسد:
«شاه را به مردم بي‌علم و سواد اعتماد بيشتر بود تا به کساني که نوشتن و خواندن مي‌دانستند... به اقتضاي فصول تغيير جهت مي‌داد و شغل شاغل شده بود، ليکن نوکرهاي کهنه و محبوب در هر طبقه باقي بودند که وجودشان، انتظام شعب امور محفوظ و ظاهر کارها را مي‌داشت و از غيب و غفلت شاه خللي به اوضاع دولت نمي‌رسيد». (10)
اين ارزيابي از ميل شاه به رجال کم مايه از بديهيات دوره‌ي فرمانروايي ناصر‌الدين شاه بود. ترديدي نيست که اين ميل به کم مايه پروري در تاريخ ايران در انحصار عهد ناصري نبود، اما به دنبال دگرگوني‌هايي که در آگاهي ايرانيان و وضع زمانه پيدا شده بود، سخناني گفته و نوشته مي‌شد که در دوره‌هاي پيشين گفتن و نوشتن آنها ممکن نمي‌شد. واپسين ارزيابي امين‌الدوله و ديگر اصلاح طلبان که درد مزمن انحطاط ايران و راه درمان آن را مي‌شناختند، برخاسته از اين واقعيت تاريخ ايران بود که امين‌الدوله در جايي از خاطرات سياسي خود علت اصلي فساد را نظام فرمانروايي اين کشور مي‌داند و مي‌نويسد: «از آنجا که اولين مأموريت حکام ايراني تاراج متمولين و ارباب ثروت بلاد است...» (10) کوشش‌هاي امين‌الدوله براي اصلاحات از بالا مانند کوشش‌هاي ديگري که پيش از او صورت گرفته بود، به نتيجه‌اي نرسيد، زيرا اصلاحاتي که تجددطلبان و وزيراني مانند امين‌الدوله عمري را در خلسه‌ي آن سر کرده بودند، در چارچوب نظام کهن ايران امکان پذير نمي‌شد. وسوسه‌ي اصلاحات، آرامش را از وجدان ايراني سلب کرده بود که تنها با پيروزي جنبش مشروطه خواهي آرامشي نسبي يافت. با مشروطيت، دوره‌اي نو در جهت اصلاحات در بنياد نظام سياسي و اجتماعي ايران آغاز شده بود. میرزا علی خان مخالف دخالت روحانیون در سیاست بود. امین الوله استدلال کرد که فساد و نادرستی اداری موجب مداخلات روحانیون در امور سیاسی است و معتقد بود اگر وضع اداری اصلاح شود علما دیگر در امور سیاسی مداخله نخواهند کرد برای همین به اصلاح امور اداری روی آورد .(11)
 
 
 
 
 
شباهتها و تفاوتها
قائم مقام فراهانی
امین الدوله
امیر کبیر
نگاه به جامعه
آشفتگی در تصمیم گیری در  تقابل ایران و روس، امتیازان نامتعارف دربار به انگلستان
عدم قانون مکتوب و فرهنگ مدرسه ای، قوانین درامدی غیر شفاف، ضعف گمرک، نبود فضای آزاد مطبوعاتی
رشوه خواری و حقوق های  بی‌حساب و مواجب درباریان،  قوانین مالیاتی، فقر فرهنگی و ادبی و دانشگاهی و بهداشتی
تشخیص مشکلات
ضعف تصمیمات درباری در برابر روسها، ضعف قدرت نظامی و اقتصادی، ضعف فرهنگی
مشکلات درامدی ، قوانین ، مطبوعات فرهنگ
مشکلات در بخشهای مختلف اداری و دیوانی کشور و  قوانین درباری ، و قوانین مالیاتی، فقر و ضعف اقتصادی و صنعتی ، ضعف فرهنگی و علمی نسبت به غرب،
اهداف فکری
انسان دوستی میهن پرستانه همانطور که اعتقاد داشت . ایرانی آباد و مستقل و با ادبیاتی فرهیخته
جامعه ای صنعتی ، فرهنگ و ادب بالا، صنایع تولیدی، فضای آزاد رسانه ای
کشور پیشرفته متمدن با دیوانسالاری منظم و قرانین مالیاتی و ثبتی ، قدرت نظامی بالا، مردم تحصیل کرده و افزایش رفاه و بهداشت عمومی
نحوه اجرای کار و اقدامات
مذاکره با قدرتهای بزرگ آن زمان و جلوگیری از امتیازات بی رویه توسط انگلستان و روسیه و ارتقای فرهنگی و ادبی کشور و   سخت‌گیری‌های وی در رابطه با انگلستان
تنظیم کتابچه قانون و نهضت فرهنگی مدرسه‌های و  آزادی مطبوعات. همچون سامان‌بخشی به درآمدها ، اصلاح گمرک  ، گسترش مدرسه‌های جدید، و تشویق جراید و مطبوعات. تأسیس اولین کارخانه قند وکبریت‌سازی ،تأسیس مدرسه‌های رشدیه در تهران  و اداره پست
بنیان‌گذار دارُالفُنون - دانش و فناوری‌های نو .  انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه -  حذف القاب و عناوین- اصلاحات اجتماعی- ایجاد قراولخانه- اصلاح وضع چاپارخانه دولتی-  سر و سامان دادن به ارتش- اصلاحات مذهبی و  خاموش کردن شورش ها
 
 
 
                    
 
 
 
 
 
 
منابع:پژوهشگر آزاد علوم سياسي قائم مقام در نامه‌اي به برادر خود در بازگشت به تبريز، پس از دوره‌اي که از کار بر کنار شده بود، مي‌نويسد: «شعر و تاريخ تبريز حرف توپ و سرباز است و آيه و حديثش جهاد و غزاي قزاق وصالدات!» به نقل از: خان ملک ساساني، سياستگران دوره قاجار، تهران: شرکت سهامي فردوسي، 1346، ج دوم، ص 9.ابوالقاسم قائم مقام فراهاني، منشآت، پيشين، ص 43همان، ص 13.اسدالله اطهری ، ایران و مدرنیته، انتشارات نسیم کوثر،ص224ر. ک.، عباس اقبال آشتياني، پيشين، صص 333-326. همان، صص 5-334.اسدالله اطهری ، ایران و مدرنیته، انتشارات نسیم کوثر،ص 229-254ميرزا علي خان امين‌الدوله، خاطرات سياسي، پيشين، ص 32همان ص 119اسدالله اطهری ، ایران و مدرنیته، انتشارات نسیم کوثر،ص 254-260  

زمان گفت‌وگوی ایران-عربستان فرا رسیده است

زمان گفت‌وگوی ایران-عربستان فرا رسیده است

سید حسین موسویان و عبدالعزیز صغر

ما به عنوان دو شهروند و کهنه سرباز سیاست خارجی دو کشور ایران و عربستان این مقاله را می‌نویسیم، دو کشوری که اکثر آمریکایی‌ها آن‌ها را درگیر جنگ معنوی فرض می‌کنند. در حقیقت بعد از چند دهه تقابل نیابتی و روابط منجمد بین دو کشور ما معتقدیم زمان استقرار یک صلح پایدار در منطقه فرا رسیده است.
هیچکدام از ما آرمان‌گرای ساده اندیش نیستیم. ما هر دو واقع‌گرایانی هستیم که به یکدیگر اعتماد نداریم و در سطح دولت‌هایمان نیز این بی اعتمادی متقابل وجود دارد. در عین حال ما شاهد عواقب مخرب بحران‌های جاری در منطقه مثل سوریه، یمن، لبنان، بحرین و عراق هستیم که کشورهایمان با هم در رقابت هستند. با وجودی که ما هر دو طرف مقابل را عامل این وضعیت می‌دانیم، اما هر دو نیز توافق داریم که بحران‌های جاری در منطقه پرهزینه و موجب بی اعتمادی مردم شده ضمن اینکه باعث به هدر رفتن غیر قابل محاسبه منابع و جان باختن بیشمار انسان‌هایی شده که باید صرف ساختن خاورمیانه می‌شد و نه نابودی آن؛ لذا زمان گفتگو حالاست، زیرا که وضعیت بحران‌های تاریخی منطقه به نقطه‌ای رسیده که نیازمند و مستعد دیپلماسی است.
اول در عراق، دو کشور ایران و عربستان سعودی دولت جدید در بغداد را در آغوش گرفته‌اند، دولتی که توسط یک رئیس جمهور و یک نخست وزیر عمل‌گرا هدایت می‌شود و روابط خوبی با هر دو کشور ما دارد. این یک گشایش مهمی است که باید از آن استفاده کرد.
دوم اینکه با کاهش خشونت و شکست داعش، جنگ در سوریه به مرحله پایان نزدیک می‌شود. هر دو کشور ما معتقدند که تمامیت ارضی سوریه باید حفظ شود. ما دعوت می‌کنیم که به اصل عدم مداخله احترام گذاشته شود و همه بپذیرند که این حق ملت سوریه است که باید در مورد آینده خود تصمیم بگیرد.
سوم در مورد یمن هرچند ما دو نفر در مورد علل و ریشه بحران با هم اختلاف نظر داریم، اما توافق داریم که این بحران موجب بروز یک فاجعه انسانی شده و باید ظرف چند ماه آینده در چهارچوب روند سازمان ملل به آن خاتمه داد.
در لبنان نیز دولت جدید روی کار آمده و این ملت لبنان است که باید در مورد مسائل کشورشان تصمیم بگیرند؛ و نهایتاً هم در مورد بحرین ما دو نفر طرفدار حفظ حاکمیت و تمامیت و دموکراسی و ثبات براساس تصمیم و رأی مردم این کشور هستیم.

نهایت اینکه با برقراری ثبات نسبی در این پنج کشوری که سال‌ها درگیر ستیز و بیچارگی بوده‌اند، می‌توان استقرار صلح پایدار در منطقه را آغاز کرد. با وجودی که هر یک از ما طرف مقابل را در مورد بی ثباتی در منطقه سرزنش می‌کنیم، اما با توجه به ماه‌ها گفتگو‌های دشوار، به این نتیجه رسیده‌ایم که شرایط برای گفتگوی مستقیم از طریق کانال‌های باز بین دو دولت و ملت فراهم است. لازم نیست برای شروع گفتگو، در مورد همه چیز از قبل توافق کرده باشیم. دشوارترین بخش کار همان برداشتن اولین قدم برای گفتگوی مستقیم است تا بتوان در برخی از موضوعات به توافق رسید.
شهروندان دو کشور باید برای ما و جهان در اولویت باشند. ایران و عربستان مشترکا جمعیتی بالغ بر ۱۱۵ میلیون نفر دارند که حدود یک سوم آن زیر ۲۵ سال است. چه بخواهیم یا نخواهیم، آینده نسل جوان ما بهم پیوسته است.
صلح پایدار در منطقه ایجاب می‌کند که تهران و ریاض روابط دوجانبه و همکاری‌های منطقه‌ای حسنه داشته باشند. ایران و عربستان اختلافات مهمی دارند، اما در موارد مهمی هم منافع مشترک دارند همچون امنیت انرژی، عدم اشاعه سلاح‌های کشتار جمعی و ثبات در خاورمیانه. ما امیدواریم که بجای گسترش اختلافات، مقامات دو کشور ما بنای دوستی مشترک دو ملت ایران و عربستان را پایه گذاری کنند، دو ملتی که ستون‌های مهم جهان اسلام هستند.

نيويورك تايم

اسکینر

کار کلاسی  برای درس ابزارهای نوین در تجزیه و تحلیل سیاسی

نام استاد: دکتر سید اسداله اطهری

دانشجو : ابوذر محمدی

دانشجوی دکتری علوم سیاسی گرایش اندیشه سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی

 

کتاب بینش­های علم سیاست ؛ کوئنتین اسکینر، جلد اول: درباب روش، ترجمه فریبرز مجیدی

خلاصه فصل سوم

تفسیر، عقلانیت، و حقیقت

سوال: چه رابطه ای وجود  دارد بین : 1- اقدام ما برای تبیین(باورهای ناآشنای جوامع گذشته )؟ 2- و ارزیابی ما از صحت اینگونه باورها؟

چارلز تیلر : مسئله اصلی برای مورخان اینست که آیا باید از موضعگیری درباره صحت اندیشه های مورد تحقیقشان بپرهیزند یا نه؟ اندیشه ای که مورخ اختیار میکند تا ارزش صدق باورها را تبیین کند.

آیا تحت تاثیر درک ما ، تبیین های ما هم از مسئله تغییر میکند یا نه ؟ پاسخ: بله تبیینهای ما تغییر میکند.

آیا مورخ باید از این مطلب بپرهیزد که آیا باورهایی که در پی تبیین شان هستیم خودمان آنها را تائید میکنیم یا نه ؟

اگر بخواهیم از منظور و مقصود دیگران سر دراوریم باید آنان را در اکثر موضوعات مدنظر برحق بدانیم در غیر اینصورت نمیتوانیم بدرستی آن راتبیین و یا حتی توصیف کنیم.

سه نکته برای تبیین و شناخت موضوع :

الف) یاد گرفتن از زبان او

ب) پی بردن به ماهیت و مفهومهای مورد استفاده آنها

ج) اینکه چگونه با آن مفاهیم به اندیشیدن و استدلال میپردازد.

باورهای نادرست به استدلالهای نادرست می انجامد و اینجا نیاز به توضیحاتی داریم که برای باورهای درست به آن نیاز نداریم. هرگاه صحت یکی از باورهای مورد تحقیق اثبات شود نیاز به توضیح و تبیین بیشتر نیست اما اگر اعتقادی خطا و نادرست باشد چیز دیگری هست که باید تبیین شود.

مفهوم عقلانیت تعریف دقیقی ندارد اما یک اعتقاد عقلانی اعتقادی است که شخص از طریق نوعی فرایند معتبر استدلال بدست آورده باشد.

کوشش برای دستیابی به معیاری واحد برای شناخت باورهای عقلانی اشتباه است چون رابطه عقلانیت آرمانی و شیوه عملیاتی آن پیچیده است و در قالب یک روش نمی گنجد.

اگر عقلانیت را معیار بدانیم پس باید یک نوع عینی از معیارهای عقلانیت را مسلم فرض کنیم اما چنین هنجار فرافرهنگی نداریم.

تاکید بر اینکه اگر به همسازی درونی نظام معینی از باورها پی ببریم آن را عقلانی میدانیم و عقلانیت یکایک باورها را ارزیابی نمیکنیم . تاکید بر همدلی از طریق بازآفرینی معنا و مفهوم درباره یک اعتقاد.

قاعده طلائی: باید بکوشیم پذیرش باورها (حتی باورهای عجیب و غریب) را تا حد ممکن عقلانی جلوه دهیم.

ترجمه پذیر بودن یکی از شرایط فهم پذیر بودن است پس موضوع اصلی اینست که چگونه ترجمه امکان پذیر است.  باورها محتوا و مضمون خود را در قالب واژه ها ارائه میدهند پس تجدیدی نظر کردن در واژه ها یعنی سخن گفتن درباره باورهای دیگر.

حقیق انگاشتن اعتقادی معین نسبی است و درست دانستن یک عقیده یعنی اینکه آن را عقلا قابل حصول بدانیم و باید به نقطه ای برسیم که بتوانیم تبیین کنیم که مثلا آکویناس چگونه توانست به این اعتقاد برسد و از آن دفاع کند.

هدف مورخ اینست که تا حد امکان باورهای مورد بررسی را بفهمد ولی اینکار به منزله ایمان آوردن به آن باورها نیست.

فجیره

دو نفتکش عربستان هدف عملیات خرابکارانه قرار گرفته اند
خالد فالح وزیر نفت عربستان سعودی روز دوشنبه ۲۳ اردیبهشت ۹۸ گفت دونفتکش این کشور، روز یکشنبه در یک «حمله خرابکارانه» در ساحل فوجیره مورد حمله قرار گرفته‌اند.

وی در بیانیه‌یی گفت:‌ یکی ازدو کشتی به قصد بارگیری نفت خام عربستان از بندر رأس تنوره در شرق این کشور در خلیج‌فارس برای مشتریان آمریکایی در حرکت بود.

خالد فالح این عملیات را محکوم کرد و هدف آن را تهدیدی برای آزادی عبور و مرور دریایی و امنیت تولید‌کنندگان نفت در جهان خواند.

جنگ

شرایط امروز ایران و آمریکا؛ جنگ می‌شود یا نه؟

حسین علایی/روزنامه شرق


 

 

 

حسین علایی تحلیلگر مسائل استراتژیک در روزنامه شرق نوشت:

از زمان روی‌کارآمدن ترامپ، هر روز بر میزان تضادها و تنش‌های میان آمریکا و ایران افزوده شده است. خروج از برجام، بررسی مجموعه اقداماتی که ترامپ علیه ایران انجام داده و تلاش برای به‌صفررساندن صادرات نفتی ایران، همه بیانگر آن است که آمریکا قصد دارد با فروپاشی اقتصاد ایران، فشار عظیمی را بر عموم مردم وارد کند تا آنها تنها راه چاره را «تسلیم»شدن در برابر خواسته‌های آمریکا بدانند.

بااین‌حال، این مطرح می‌شود که آیا آمریکا فقط به تنگ‌ترکردن «محاصره اقتصادی و سیاسی» ایران اکتفا خواهد کرد یا اینکه ترامپ قصد دارد به‌تدریج و با بهره‌گیری از «راهبرد نمدمالی»، زمینه‌ها و بسترهای لازم را برای جنگ محدود و ضربتی آمریکا با ایران فراهم کند؟ تجربه تاریخی نشان داده آمریکا همیشه از ظرفیت نیروهای مسلح خود برای نیل به اهداف سیاست خارجی استفاده کرده است و در صورتی که احساس کند با به‌کارگیری قوای نظامی خود به مقصود مطلوب می‌رسد، تردیدی در برپایی جنگ و به‌کارگیری ارتش نخواهد کرد؛ اما آیا آرزوی آمریکا در «براندازی» جمهوری اسلامی و روی‌کارآوردن حکومت و دولتی همسو با منافع ایالات متحده با کمک اسرائیل، سلطنت‌طلب‌ها و منافقین در ایران، تحقق خواهد یافت؟

از دیدگاه نظری (تئوریک)، در چهار حالت امکان وقوع «جنگ محدود» آمریکا با ایران بسیار جدی می‌شود:

۱- تضعیف «قدرت دفاعی» و کاهش ظرفیت «پاسخ‌گویی مؤثر» جمهوری اسلامی؛ به‌گونه‌ای که امکان «پیروزی سریع» را برای ارتش آمریکا فراهم کند.

۲- قدرت‌گرفتن بیش از حد ایران؛ به‌گونه‌ای که توانمندی‌های جمهوری اسلامی برای آمریکا و اسرائیل به صورت «تهدیدی بالفعل»، جدی تلقی شده و با جنگیدن با ایران، این نگرانی برای همیشه برطرف شود.

۳- اراده جدی ترامپ برای نشان‌دادن‌ ابراز قدرت و به‌دست‌گیری رهبری و مدیریت منطقه خاورمیانه و بهره‌گیری از جنگ برای پیروزی در دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری.

۴- ترکیبی از عواملی که در بالا یاد شد.

اگر نگاهی به روحیه ترامپ بیندازیم، او بسیار علاقه‌مند است تا چند مسئله مهم جهانی ازجمله «مسئله ایران» را در دوران ریاست‌جمهوری خود حل کند. او معتقد است ایران با افزایش توانمندی‌های موشکی بومی خود، به «قدرت بازدارندگی» مؤثر رسیده است. با همین نگاه است که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را که ستون‌فقرات قدرت دفاعی ایران است، در فهرست سازمان‌های تروریستی قرار می‌دهد تا ایران را تضعیف کند. آمریکا بر این باور است که سیاست‌های جمهوری اسلامی امنیت، بقا و موجودیت اسرائیل را تهدید می‌کند و امکان اجرائی‌شدن «معامله قرن» را برای مسلط‌کردن اسرائیل بر فلسطینیان و کشورهای منطقه به محاق می‌برد؛ درحالی‌که سیاست ترامپ، توسعه سرزمینی اسرائیل با اعلام الحاق جولان سوریه به اسرائیل و تضمین بقای رژیم اسرائیل با انتقال سفارت آمریکا به بیت‌المقدس است.

از طرفی، ایران با «نفوذ منطقه‌ای» خود توانسته است نه‌تنها تهدیدات نظامی را از مرزهای خود دور کند، بلکه حالا نیروهای وفادار و علاقه‌مند به انقلاب اسلامی، آرام‌آرام به مرزهای اسرائیل نزدیک می‌شوند تا مراقب تهدیدات صهیونیست‌ها باشند. از دید همراهان ضدایرانی ترامپ، علت اصلی ظهور چنین وضعیتی، درآمدهای نفتی و توانمندی‌های مالی ایران است که می‌تواند برنامه توسعه «توان موشکی» و «نفوذ منطقه‌ای» جمهوری اسلامی را تغذیه کند؛ بنابراین باید ظرفیت، قدرت اقتصادی و نیز مراودات و تعاملات بین‌المللی ایران به‌طور مرتب تضعیف شود تا نه‌تنها این کشور رفتار و سیاست‌های خود را تغییر دهد، بلکه این «ضعف اقتصادی» موجب ناپایداری جمهوری اسلامی شود. پس می‌توان گفت همه اقدامات دولت آمریکا بر مبنای تضعیف ظرفیت و توان اقتصادی و نیز کاهش روابط بین‌المللی ایران تمرکز یافته است تا با سرریزشدن صبر مردم و افزایش تنگناهای معیشتی، امکان حرکت سریع اعتراضی از درون کشور فراهم شده و آنگاه با فشار بیرونی، نظم سیاسی در ایران بر هم بریزد.

البته آمریکا دنبال «پیروزی بدون جنگ» است و می‌داند که شروع هر جنگی با ایران، به‌سادگی و راحتی به پیروزی یک‌طرفه منجر نخواهد شد، بلکه وضعیت «بازنده- بازنده» را برای طرفین درگیر و کشورهای منطقه به ارمغان خواهد آورد. بر همین اساس است که ایران استراتژی «اجتناب از جنگ» را در برابر استراتژی «قورباغه‌پز» آمریکا اتخاذ کرده است و تمایلی به درگیرشدن با آمریکا ندارد و برای جلوگیری از وقوع منازعه و جنگ تلاش می‌کند. در این میان، آمریکا می‌داند که دفاع ملت ایران جدی خواهد بود. باید به‌هوش بود و در راستای «مقاوم‌سازی ملی» با اصلاح سیاست‌های داخلی برای افزایش ضریب «وحدت ملی» و نیز سعی در «توسعه اقتصادی» با ازبین‌بردن موانع ماندگار در برابر پیشرفت کشور و همچنین ایجاد «فضای کسب‌وکار» مناسب گام برداشت تا آمریکا به اهداف خود نرسد.

 

اسکینر

خلاصه فصل هفتم  کتاب بینشهای علم سیاست  از کتاب کوئینتین اسکینر 

درس دکتر اسد الله اطهری

دانشجومهرداد اسدی دانشجوی دکترای اندیشه سیاسی

معنای اجتماعی و تبیین عمل اجتماعی

فیلسوفان در جهان اندیشه به دو دسته تقسیم میشوند:

  1. فیلسوفان طبیعت گرا مثل مِلدن، ریکمن، و وینچ
  2. غیر طبیعت گرا مثل ائر، دیویدسون، و مکنتایر

همه فیلسوفان از جمله پیروان ویلهم دیلتای، پدیدارشناسان، پیروان ویتکنشتاین، نظریه های مکتب پوزیتویسم و (فاهمه) Verstehen به موارد ذیل توافق دارند:

  • هر عمل اجتماعی برای کسی که آن را انجام میدهد معنایی دارد
  • فرایندهای معمولی تبیین علّی برای توضیح کنشهای اجتماعی کفایت میکند.

 

ضد طبیعت گرایان نوعی همبستگی منطقی میان معنای یک عمل اجتماعی و انگیزه های کنشگر برای اجرای آن میگردند:

بستر یا زمینه ای از قواعد اجتماعی : A ,B  مخصوص ضد طبیعت گرایان(ویتکنشتاین و کالینگورد) و C,Dمخصوص طبیعت گرایان:

  1. رمز گشایی هر عمل معادل است با نوعی تبیین انگیزه برای اجرای آن
  2. بازیابی انگیزه های یک کنشگر به منزله قراردادن اعمال او در بستری از قواعد هستند نه علل آن
  3. هیچگونه ناسازگاری میان معنای اجتماعی و علیت وجود ندارد.
  4. چنین رویدادهایی شاید از طریق فرایند های معمولی تبیین علی کاملاً توضیح دادنی نباشد.

افرادی چون دانلد دیویدسون و السیدر مکنتایر و ا،چ، ائر معتقد هستند « درباره کردار انسان چیزی وجود ندارد که مارا ملزم دارد تا از پیش نتیجه بگیریم که آن کردار به نحوی از انحا از دیگر فرایند های طبیعی ، کمتر قانون مدار بوده است.»

مثال : هشدار پلیس به اسکیت باز در دریاچه یخ زده که یخ آن نازک بوده و در حال شکستن است. (ج، ل آستین)

نظرات  اسکینر در برداشت از مثال فوق:

  1. رمز گشایی معنی هر عملی اجتماعی در مورد عمل زبانی ظاهراً معادل است با پی بردن به ماهیت کنش کارگفتی ای که گوینده انجام میدهد (فرمول پی گرایس)
  2. پرسیدن درباره این مفهوم غیر طبیعی معنا، دست کم در مورد اعمال زبانی معادل است با پرسیدن درباره نیتهای که شخص کنشگر در حین اجرای عمل خویش در سر دارد.
  3. نیتها ی زبانی شباهت بسیار زیادی به نیتهای غیر زبانی دارند.
  4. آنچه که یک توصیف مجدد کار گفتنی مشخصاً در مورد عمل اجتماعی توضیح میدهد موضوع اصلی آن عمل است.
  5. منظور ه، پ، گرایس از بحث اصلی خود درباره معنای غیر طبیعی ، عبارت بود از «معیارهای مربوط به داوری در مورد نیت های زبانی همانند معیارهای مربوط  به داوری در مورد نیت های غیر زبانی اند و ثابت شد که نیتهای زبانی شباهت بسیار زیادی به نیت های غیر زبانی دارند.»

                 

 

 

مثالهای دیگر :

مثال (1): مارتین هایس از حمل جعبه های مقدس توسط اهالی قبیله یوروبیا که از صدفهای کائوری(جانوری با ارزش که بجای پول از آن استفاده میشد) پوشیده شده بود هدف از احترام به این جعبه ها  و نیت هایشان این بوده که روحشان در امان بماند.

مثال(2) کتاب سلامت عقل ، دیوانگی، و خانواده  اثر لینگ و  استرسن

دختر نوجوانی که به صورت کتابخوانی در می آید که ظاهرا اختیار از دست میدهد و خود را در کتابهایش غرق میکند. نیت این بوده که به چیزی پناه برده است، از مزاحمتهای خانوادگی

مثال(3) مثال نیکلو ماکیاولی در فصل 15 کتاب شهریار  صراحتاً اعلام میکند که « بر شهریار لازم است که چگونگی خوب نبودن را بیاموزد» نیت ماکیاولی چه بوده است؟(گیلبرت):درماندگی ، شیوه متداول تفسیر ایده آلیستی علم سیاست  که همانا اعتراض کردن به یک باور پیش پا افتاده اخلاقی، و مردود اعلام کردن آن

اعتقادات اسکینر با توجه به مثالهای فوق:

  1. به نظر می رسد که ضد طبیعت گرایان هنگامی که بازیابی معنای اجتماعی را با روشن سازی انیگیزه ها برابر می انگارند حتماً اشتباه میکنند . چون به دلیل انگیزه های بیشمار در یک عمل مشخص نیست که کدام نوع انگیزه  از کنشگر در تبیین معنای عمل اجتماعی موثر واقع بوده است.
  2. برای آنکه اشتباه نکنیم مجبور هستیم دست به تبیین های اضافی برای فراهم کردن علت یک عمل کنشگر بپردازیم.

 

 

 

  1. سه پیشنهاد روش شناختی

و طرح مفهومی در تبین یک عمل اجتماعی

 

  1. به اعمال آئینی و تشریفاتی توجه کنیم

پرسشهایی درباره باورداشتهای آیینی مطرح کنیم

پرسشهایی درباره عقلانی بودن آن مطرح کنیم

  1. آنچه که در نظر است به معنای اعتقادی عقلانی است ، آیا این اعتقاد او برپایه معیارهای پذیرفته شده هست که مورد قبول باشد؟
  1. کل نگرانه بیاندیشیم و در نتیجه کار را با تمرکز کردن نه بر روی عمل منفردی که باید تبیین شود بلکه بر روی رسوم و قراردادهایی آغاز کنیم که اجرای چنین عملی را در بستر اجتماعی مناسبش احاطه کرده اند.

 

  1. به نظر می رسد در خصوص مورد بحث ماکیاولی شکل بررسی و تحقیق دیگری غیر از مطالعه مکرر لازم است.و آن افزودن تحقیقی درباره قراردادهای کلی و پیش فرضهای مربوطه به این نوع نگارش و استنتاج و پژوهش در زمانه ماکیاولی می باشد.
  2. هیچ دلیل وجود ندارد که چرا حاکمیت قانون باید هنگامی به شکست انجامد که ما به تبیین چنین اعمالی بپردازیم این است نقطه قوت معتقدان به جبر عملی
  3. در مورد اعمالی که نه علّی هستند و نه نظام علّی تحویل پذیرند می توان تبیین های موفقیت آمیزی در انها استخراج کرد .پس نظریه جبرگرایی اجتماعی و. رابطه آن با طبیعت گرایان باید بیشتر بررسی و تقویت گردند.

ترکیه

پس از این که کمیسیون انتخابات ترکیه تصمیم به ابطال نتیجه انتخابات شهرداری استانبول و برگزاری انتخابات مجدد گرفت، صدای مخالفت احزاب اپوزیسیون ترکیه بلند شد. اما این اقدام تنها با اعتراض نیروهای اپوزیسیون روبرو نشد و در میان صفوف حزب "عدالت و توسعه" نیز شکاف انداخته است. احمد داووداوغلو، نخست وزیر و عبدالله گل رئیس جمهور پیشین ترکیه در توییتر به تصمیم کمیسیون انتخابات اعتراض کردند.

احمد داووداغلو گفته که انتخابات عادلانه یک ستون دمکراسی و احساس همبستگی میان شهروندان است. او در توییتر نوشته است: «تصمیم کمیسیون انتخابات متناقض با قانون و روش‌های جاافتاده است و به این احساس آسیب وارد می‌کند».

رئیس جمهور پیشین ترکیه نیز در توییتر نوشته است: «افسوس، ما حداقل پیشرفت را هم نکرد‌ه‌ایم».

در انتخابات شهرداری‌های ترکیه حزب "عدالت و توسعه" به رهبری رئیس جمهور رجب طیب اردوغان شهرداری استانبول را به رقیب خود، اکرم امام‌اوغلو از حزب جمهوری‌خواه خلق باخت اما علیه نتایج انتخابات به کمیسیون انتخابات شکایت کرد.

لغو نتیجه انتخابات در پایان ماه مارس از سوی کمیسیون انتخابات در حقیقت به درخواست حزب عدالت و توسعه انجام شد. به گزارش رسانه‌ها احمد داووداوغلو در فکر تاسیس یک حزب جدید برای رقابت با حزب عدالت و توسعه است. او روز ۲۲ آوریل در شبکه‌های اجتماعی همکاری حزب عدالت و توسعه با حزب حرکت ملی (ناسیونالیست‌های افراطی ترکیه) را مورد انتقاد قرار داد و گفت که این سیاست در شکست حزب از رقیب خود در انتخابات اخیر نقش داشته است.

کتاب اطهری

مه تعالی

نقد و بررسی کتاب ایران و مدرنیته اثر دکتر اسدالله اطهری

با تاکید بر مقایسه اندیشه های طالبوف ، میرزا ملکم خان و آخوند زاده  بر پایه روش اسپریگنز

 

نوشته : مهرداد اسدی

دانشجوی دکتری علوم سیاسی گرایش اندیشه سیاسی

فروردین 1398

 

مقایسه اندیشه های طالبوف ، میرزا ملکم خان و آخوند زاده  بر پایه روش اسپریگنز

در نقد و بررسی چگونگی مواضع و رویارویی‌های فکری پیشگامان روشنفکری و تجددطلبی در تاریخ معاصر ایران درباره غرب،به اعتبار میزان تاثیر‌گذاری روشنفکران بر مواضع فکری، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی فعالان سیاسی و تجددطلبان ایرانی عصر مشروطه و ادوار بعدی تاریخ معاصر ایران، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله، میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله و میرزا عبدالرحیم طالبوف، از جمله مهم‌ترین روشنفکران عصر قاجار و مشروطیت ایران بودند که بررسی افکار آنان درباره غرب، به ویژه از آن‌رو که نشان‌دهنده چگونگی مواضع فکری آنان در حوزه‌های مختلفی چون حکومت، سیاست، مذهب، روحانیت، سنت و تجدد است از اهمیت فراوانی برخوردار است. کتاب ایران و مدرنیته از مهمترین کتابهایی است که به این موضوع اشاره مستقیم دارد.

 دکتر اطهری از اساتید بنام در حوزه های مختلف علوم سیاسی از جمله ایران و کشورهای همجوار مخصوصاً ، ترکیه است که بسیار صاحب نظر می باشند . در کتاب ایران و مدرنیته ایشان علارقم سختی موضوع و گستردگی لایه های پنهان تجدد گرایی در ایران سعی نمودند ابتدا بنا و پایه های اساسی تجدد در غرب را به خواننده نشان دهند درواقع کتاب حاوی دو قسمت عمده است قسمت اول پایه گذاران تجدد در جهان مدرن و درقسمت دوم پایه گذاران اندیشه تجدد در ایران است.  مطالب با وجود گستردگی سعی شده به طور خلاصه و مفید گنجاده شود و فردی که کتاب را مطالعه میکند به روشنی از ایده و هدف نویسنده آگاه و با او همراه میگردد.

در قسمت دوم کتاب دکتر اطهری از شخصیتهای مهم در عرصه تجدد گرایی و نو اندیشه گرایی در ایران صحبت کرده اند و چارچوب کلی از این اندیشمندان  طبق نظریه اسپریگنز ارائه شده است. اکثر اندیشمندان لزوم تغییر در ساختارهای سنتی ایران را از مشاهدات بی نظمی  و واقعیتهای موجود زمان خود آغاز کرده اند. از مهمترین شخصیتهای تجدد خواه که نویسنده به آن پرداخته میرزا فتحعلی آخوند زاد، طالبوف و میرزا ملکم خان را میتوان نام برد که مختصری به آنها می پردازیم.

آخوند‌زاده از جمله اندیشه‌‌گران ایرانی عصر قاجاریه بود که با جنبه‌هایی از علوم و فرهنگ و تمدن جدید غرب آشنایی داشت. وی با افکار بعضی متفکران روسی و اندیشه‌گران و فیلسوفان و نویسندگان بزرگ غربی چون هیوم، ‌شکسپیر، نیوتن، مولیر، رنان، ولتر و مونتسیکو آشنا بود و تحت تاثیر آنان قرار داشت. آخوندزاده تحت تاثیر فلسفه سیاسی نوین غربی با انتقاد از وضع موجود در جامعه ایران به اصول و مبانی سیاسی مشروطیت پارلمانی و دموکراسی غربی و مفاهیمی چون آزادی‌ها و برابری‌های دموکراتیک و سکولاریسم دلبستگی فراوانی داشت. یکی از ویژگی‌های مهم نگاه آخوندزاده به غرب آن بود که وی مفاهیم و نهادهای غربی را تا حدود زیادی همان‌گونه که در فلسفه سیاسی غرب و جوامع غربی وجود داشت، مورد تاکید و حمایت قرار داد. (اطهری ، 1379: 275)

 آخوندزاده را از پیشگامان ناسیونالیسم یا پروتستانیزم جدید ایرانی دانسته‌اند. برخی از مورخان و پژوهشگران چون یرواند آبراهامیان تاکید روشنفکران عصر مشروطیت بر ناسیونالیسم را در جهت تمایلات و اهداف ضدامپریالیستی آنان برشمرده‌اند.(آبراهامیان، 1377 :79و 80) اما چنین به نظر می‌رسد که دیدگاه نویسندگانی چون آبراهامیان در این زمینه، حداقل درباره آخوندزاده چندان صحیح نباشد. زیرا انگیزه و هدف اصلی آخوندزاده در طرح افکار و تمایلات ناسیونالیستی خود که جنبه افراطی و مبالغه‌آمیز نیز به خود گرفت، بیشتر معطوف به ضدیت با اسلام و عرب بود تا استعمارگران و امپریالیست‌ها. به رغم علاقه‌مندی و تاکید شدید آخوندزاده به «حفظ میهن بر ضد بیگانگان» (آدمیت، 1349 : 115و117) وی به شیوه‌ای روشن و جدی، از خود تمایلات ضداستعماری و ضد امپریالیستی نشان نداد و حتی همان‌گونه که دکتر اطهری نیز به درستی نوشته است: «آخوندزاده برجدایی دین از سیاست و به طور کلی تفکیک رادیکال سنت از مدرنیته تاکید دارد. به نظر وی اگر یک مذهب و یا دین مانند اسلام مدعی کمال و تمام باشد ، دینی که همه چیز را در بر میگیرد ، تفسیر هستی تا قوانین و مقررات اجتماعی و حتی تعیین ساختارهای سیاسی که همه اینها منشا الهی دارند و بنا بر این مقدس هستند ، دیگر نمیتوان بدون نگرانی و با خیال راحت فقط از جدایی دین از دولت صحبت کرد .» (اطهری ، 1379: 285)  

 آخوندزاده همچنین در رویکرد خود به غرب، به رغم آگاهی‌های نسبی که درباره جنبه‌هایی از نوآوری‌ها و پیشرفت‌های غرب و لزوم استفاده از آنها ارایه کرده است، در محدوده انتقال آن مفاهیم و نهادها، به پاره‌ای تفاوت‌های تاریخی، اجتماعی و فرهنگی ایران با جوامع غربی بی‌‌توجه باقی‌ مانده و نتوانست به یک شناخت عمیق از ریشه‌ها، خاستگاه و مبانی فکری، تاریخی، اجتماعی، ‌سیاسی و فرهنگی آن مفاهیم و نهادها‌، و یک شناخت نقادانه از غرب دست یابد. مستشارالدوله و میرزا ملکم خان نیز مانند آخوندزاده با جنبه‌هایی از نوگرایی‌ها و پیشرفت‌های غرب و تعدادی از متفکران غربی آشنایی و به آنان دلبسته بودند و مانند آخوندزاده، در افکار و تمایلات خود برای پیشرفت و ترقی ایران رویکردی غربگرایانه داشتند اما برخلاف آخوندزاده که نظام سیاسی مشروطیت پارلمانی و دموکراسی و مفاهیمی چون قانون، آزادی و برابری‌های دموکراتیک را تا حدود زیادی به شیوه‌های پذیرفته‌شده آن در فلسفه سیاسی غرب و جوامع غربی معرفی کرد و مورد ستایش و جانبداری قرار داد، مستشارالدوله و ملکم خان مسیر دیگری در پیش گرفتند. مستشارالدوله و به ویژه ملکم‌خان با توجه به شرایط اجتماعی ایران کوشیدند تا مشروطیت، دموکراسی، قانون، آزادی و برابری‌های دموکراتیک را از طریق تقلیل آن مفاهیم و نهادها با رویکردهای مذهبی همانند و هماهنگ جلوه دهند.

 

بسیاری از مورخان و پژوهشگران در تحلیل و ارزیابی خود از افکار سیاسی میرزا ملکم خان او را غربزده و پدر غربزدگی در ایران تلقی و معرفی کرده‌اند اما مدارک و دلایلی در دست است که نشان می‌دهد این شیوه‌ از تلقی، پیوند چندان نزدیکی با واقعیت ندارد. شاید بتوان گفت ریشه اصلی این نوع تلقی درباره ملکم خان را باید در تصویر اغراق‌آمیزی که فریدون آدمیت از ملکم خان و مواضع فکری او درباره غرب به دست داده است جست‌و‌جو کرد. به نوشته آدمیت: «ملکم خان پیشرو اصلی و مبتکر واقعی اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی بود. در واقع فلسفه عقاید سیاسی او مبتنی بر تسلیم مطلق و بلاشرط در قبال تمدن اروپایی بود. عقیده داشت که ایران در تمام ارکان زندگی سیاسی و اقتصادی باید اصول تمدن غربی را بپذیرد.» (آدمیت، 1349 : 115و117)ملکم در مراحل اولیه زندگیش و در دوره‌ای کوتاه معتقد بود که اخذ قانون دیوان یا دولت باید بدون هیچ تصرفی انجام گیرد اما مقصود او از اخذ آیین حکمرانی بدون هیچ تصرفی، این نبود که تمام مظاهر مدنیت غربی، فی‌المثل همه شیوه‌ها در رسوم اجتماعی و طرز زندگی مردم آنها را هم باید اخذ کرد.» (آجودانی،1383: 283) دکتر اطهری در کتاب ایران و مدرنیته بیان می دارد که «از نظر مبانی و مبادی و اصول معرفت شناسی ، ملکم خان تحت تاثیر آگوست کنت، و فرانسیس بیکن بود . از نظر تجدد سیاسی ، اجتماعی، حقوقی، اقتصادی، فرهنگی، و مذهبی ،تحت تاثیر لاک ، مونتسکیو، گیزو، و ولتر و به طور کلی اندیشمندان لیبرالیسم و تحت تاثیر اندیشمندان عصر روشنگری بود. در واقع تحت تاثیر همین اندیشه ها بود که چارچوب اندیشه های خود را در زمینه اومانیسم ، ایده و قانون ترقی، عقل گرایی، علم گرایی، و سکولاریته شکل داد» (اطهری ، 1379: 285)  در واقع او با مطرح کردن این ایده ها به جستجو و ارائه  راه حل عقب ماندگی ایران می پردازد.

به نظر می‌رسد که برای شناخت و ارزیابی هر چه صحیح‌تر از تلقی و دیدگاه ملکم خان درباره غرب، توجه به این واقعیت مهم و ضروری است که تلقی و دیدگاه ملکم درباره غرب از دو دوره فکری متفاوت و بلکه متضاد برخوردار بود که دکتر اطهری به آن اشاره میکند . ملکم حتی در نخستین مرحله فکری و آثار منتشره خود با آنکه در مقایسه با افکار و آثار بعدی خود، ‌شیفتگی و صراحت بیشتری برای اخذ فرهنگ و تمدن غرب از خود نشان داد ‌اما هرگز تقلید مطلق از غرب را پیشنهاد نکرد. ملکم در رساله «دفتر قانون» تاکید کرد: «به همان دلیلی که تفنگ را ما اختراع نکردیم» یا ما «کالسکه آتشی» را نساخته‌ایم «به همان دلیل نیز دستگاه اجرا نداریم» و به این نتیجه رسید که «ما در مسایل حکمرانی نمی‌توانیم و نباید از پیش خود اختراعی نماییم یا باید عمل و تجربه فرنگستان را سرمشق خود قرار بدهیم ‌یا باید از دایره بربری‌گری خود قدمی بیرون نگذاریم.» و تصریح کرد: «کاش اولیای دولت ما نیز در اختراعات دولتی یک قدری به عقل خود کمتر اعتماد می‌نمودند و آن اصولی را که فرنگی‌ها با این همه علم و تجربه یافته‌اند کمتر تغییر می‌دادند. طرح‌های دولتی را یا باید به کلی قبول کرد یا باید به کلی رد نمود. این نوع طرح‌ها را مثل چرخ‌های ساعت ترتیب داده‌اند، هرگاه نصف چرخ‌های ساعت را رد کنیم، نصف دیگر بی‌مصرف و مثل آن بازیچه خواهد بود که ما از فرنگی‌ها اخذ کرده‌ایم.(ملکم خان ،هما ناطق: 126) 

 

هر چند در این نوشته ملکم در دفتر قانون، دعوت او به تقلید از غرب مشهود است ‌اما چنان که پیداست تقلید او از غرب با آنکه البته تا حدودی جنبه افراطی و مبالغه‌آمیز به خود گرفته و خالی از اشکال نیست اما لزوماً دعوت او به یک تقلید محض و مطلق از غرب در همه ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی را اثبات و منعکس نمی‌کند. البته همان دعوت او به تقلید از غرب در آیین و مسایل حکمرانی از چند ایراد اساسی برخوردار است: استدلال او که «به همان دلیلی که تفنگ را ما اختراع نکردیم» پس «در مسایل حکمرانی نمی‌توانیم و نباید از پیش خود اختراع نماییم» برپایه استواری قرار نگرفته است. (آجودانی،1383: 283) بدون تردید ملکم در واقع بر آن بود تا با الگو قرار دادن و تقلید از آیین حکمرانی غرب، راه‌حلی برای برون‌رفت ایران از عقب‌ماندگی‌ها به دست دهد. در حالی که درست است که مثلاً تفنگ یا کالسکه آتشی می‌تواند عیناً و به صورت مشابهی اخذ و از کاربرد مشترکی در جوامع مختلف بدون توجه به نوع فرهنگ، ‌مذهب، تاریخ و آداب و سنن اجتماعی آن جوامع برخوردار باشد ‌اما نوع آیین حکمرانی هر جامعه حداقل در جنبه‌هایی از آن مربوط به نوع تاریخ، فرهنگ، مذهب، اخلاق و آداب و رسوم آن جامعه است که با توجه به وجود برخی تفاوت‌ها و گاه تضادها در جوامع گوناگون، باید تفاوت‌ها و تغییراتی متناسب با ویژگی‌ها و شرایط هر جامعه داشته باشد. فلسفه سیاسی و آیین حکمرانی غرب جدید نیز یک حادثه و اتفاقی آنی نبوده است، بلکه بر بستر مقدمات و شرایط تاریخی، سیاسی، ‌اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی غرب و در یک روند تدریجی شکل گرفته است که نمی‌توان آن را مانند یک کالا و محصول صادراتی غرب مثل یک خوراکی یا پوشیدنی وارد کرد و به یک جامعه خوراند یا برآن پوشاند. وانگهی ملکم این واقعیت را در نیافت یا حداقل آنکه به آن پایبندی نشان نداد که غرب جدید و پیشرفت‌هایش تا حدود زیادی محصول ذهن پرسشگر و کنجکاو و شک علمی و عقلانیت انتقادی و روحیه نوآوری انسان و جامعه‌ غربی است. در حالی که ملکم برای عبور و نجات ایران و ایرانیان از بن بست عقب‌ماندگی، مسیری را پیشنهاد کرد که در آن، راه‌ها هم به سوی شناخت نقادانه از غرب مسدود بود وهم به سوی بسیج عمومی برای تدارک آمادگی و امکانات در جهت خلاقیت و نوآوری ایرانی. (لطف الله آجودانی،1389)

 مهم‌ترین ویژگی افکار سیاسی ملکم خان که معنای نهایی تفکر سیاسی او را شکل داده است، کوشش فراوان و مصلحت‌اندیشانه او در تقلیل مفاهیم و نهادهای جدید غربی برای انطباق دادن آن مفاهیم و نهادها با اسلام در جهت جلوگیری و کاهش مخالفت‌های رهبران مذهبی و روحانی در ایران است. به ویژه او در دوره دوم حیات فکری‌اش و در آثاری چون روزنامه قانون و رساله ندای عدالت که در اواخر عمرش نوشته شده و در بردارنده و منعکس‌کننده آخرین مواضع فکری‌اش است‌، حداقل در مقام نظر، نسبت به دیدگاه‌های اولیه‌اش عقب‌نشینی و تجدید نظر کرد. طبق نظر دکتر اطهری ، ملکم‌خان در رساله ندای عدالت خود تصریح کرد: «کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه رسومات و عادات خارجه را اخذ نماییم؟»(اطهری ، 1379: 300)  و در روزنامه قانون با اتخاذ مواضع دینی- حتی دینی‌تر از بسیاری از دین‌مداران و روحانیان روزگار خود- تا آنجا پیش رفت که به زبان یکی از «امنای آدمیت» خطاب به فرنگی‌ها چنین نوشت: «در دنیا هیچ نظم و حکمتی نمی‌بینیم که مبادی آن یا در قرآن یا در اقوال ائمه یا در آن دریای معرفت اسلام که ما احادیث می‌گوییم و حدود و وسعت آن خارج از تصور شماست. به طور صریح معین نشده باشد. کشف این حقیقت شرایط ترقی ما را به کلی تغییر داده است. حال عوض اینکه به جهالت سابق، تنظیمات مطلوبه را برویم از فرنگستان گدایی نماییم، اصول جمیع تنظیمات را در نهایت سهولت از خود اسلام استخراج می‌نماییم. این صراط مستقیم و این طرح تازه، جمیع خبط‌ها و ضررهای گذشته ما را بلا شک بهتر از انتظار هر کس تلافی خواهد کرد».(ملکم خان،  ، 126) 

 یکی دیگر از برجسته‌ترین و مهم‌ترین روشنفکران عصر قاجاریه و مشروطه، میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی است. او نیز مانند دیگر روشنفکران روزگار خود تحت تاثیر آثار متفکران غربی به ویژه فیلسوفان سیاسی و اجتماعی فرانسوی، انگلیسی و آلمانی مانند بنتام، ولتر، روسو، هنری توماس، ‌ارنست رنان، کانت و نیچه و لاک  قرار داشت. طالبوف نیز از رویکرد به غرب و تاکید بر لزوم اقتباس از نوآوری‌ها و پیشرفت‌های غربی باز نماند اما در رویکرد خود به غرب، ‌هدف ترقی و قدرت و عظمت ایران و استقلال کشور و حفظ مذهب در برابر دست‌یازی‌های سلطه‌طلبانه کشورهای استعمارگر را تعقیب می‌کرد. وی در قسمتی از کتاب «مسالک المحسنین» خود صریحاً تاکید کرده است (طالبوف ،46،47). آنچه که در کتاب ایران و مدرنیته می توان دریافت ، هدف وی از تاکید بر لزوم اقتباس از نوآوری‌ها و پیشرفت‌های غرب، ‌رسیدن به پیشرفت و ترقی وقدرت ایران برای مقابله با دستیازی‌های سلطه‌گرانه استعمارگران غربی و حفظ مذهب و استقلال ایران است. طالبوف با اشاره به ضعف و عقب‌ماندگی ایران و اهمیت و ضرورت برخورداری ایران و ایرانیان از تکنولوژی پیشرفته غربی چون تلگراف، تلفن و راه‌آهن تاکید کرده است. اما از این انتقاد باز نایستاد که اقدام حکومت ایران در اقتباس از آیین حکمرانی‌ غرب، به شکل ظاهری آن محدود مانده و به محتوای آن دست نیافته است. او تقلید حکومت ایران را از غرب در شیوه‌های حکومتی، امری الزامی و مطلوب دانسته است و به نکوهش حکومت مطلقه پادشاهی می پردازد. . مدل اصلاحات طالبوف ژاپن بود. طبق نظر دکتر اطهری در کتاب ایران و مدرنیته ، طالبوف معتقد بود که تربیت منشأ ترقی و موجب خروج کشور از فلاکت و بدبختی می گردد. ((اطهری ، 1379: 300)

افکار ملکم و آخوند زاده و طالبوف را در یک جدول مقایسه کنید؟

 

رویکرد اسپریگنز

آخوندزاده

ملکم خان

طالبوف

مشاهده بی نظمی

از اولین تجددخواهان ایران و پایه گذار آن بود  ورود مذهب به مسائل سیاسی کشور باعث عقب ماندگی و عدم رشد و ترقی  بود

بی قانونی و بی نظمی در ساختار اداری و سیاسی کشور، عدم آموزش دانشگاهی و دیوانسالاری منسجم و علمی و عدم هماهنگی قوانین و سنت

عدم آموزش همگانی، نبود اصلاحات و قانون بروز شده و عقب ماندگی و ترقی نداشتن در همه امورو نداشتن مجلس قانونگذاری

علت شناسی( تشخیص درد)

تعصبات سنتی و عوامفریبانه دینی مانع رشد و ترقی علمی و صنعتی کشور میشود.

ضعف اقتصادی و صنعتی، ضعف آموزش و ناهماهنگی دین و سیاست

قانون  سنتی و بروز نشده و ترقی نا پذیری و عدم عقل   گرایی

نظم و خیال( جامعه آرمانی )

موافق علم و عمل و جدایی دین از سیاست و موافق اندیشه حقوق طبیعی و موافق ملی گرایی و ایران باستان. جامعه سکولار

اندیشه اومانیسم  و سکولاریسم و   ایده و قانون ترقی، عقل گرایی، علم گرایی مقلد غرب و نظام دیوانسالاری غربی در ایران

جمهوریت و محدودیت مذهب ، مقید به اصلاحات بر اساس الگوی ژاپن

راه حل شناسی( راه درمان )

رد افراط گرایی در اسلام تمدن جدید غرب بهتر از سنت اسلامی میتواند به رشد جامعه کمک کند

قانون سر لوحه اعمال دولت و مردم باشد و قائل به تغییر قانون اساسی کشور و تطبیق و تلفیق  با قوانین مدرن و اسلامی و  تلاش در جهت دانشگاهی و علمی کردن صنایع در ایران و  تسریع در  تجدد خواهی و سکولاریزه کردن کشور

موافق علم و آموزش همگانی اصلاحات اساسی در قوانین مذهبی و موافق سیستم مشروطه و جمهوری و مخالف با بی عملی

 با توجه به فصل اول، چرا از نظریه اسپریگنز استفاده شده است، آیا از ابزارهای دیگری نویسنده می توانست استفاده کند؟

اسپریگنز اندیشه سیاسی فلاسفه بزرگ غرب را با الگوی چهارگانه تحقیقی خود یعنی مشکل شناسی(مشاهده بی نظمی )، علت شناسی( تشخیص درد)، نظم و خیال( جامعه آرمانی ) و راه حل شناسی( راه درمان ) پردازش کرده است. به باور وی، اندیشمندان سیاسی واقع گرا هستند و اندیشه آنها پاسخ به مشکلات محیط سیاسی آنان است. در نظر اسپریگنز تمام نظریه پردازان  آثارشان را در زمانی نگاشته اند که جامعه سیاسی دچار بحران بوده است. قدم دوم جستجوی دلیل بی نظمی است و بعد از آن، در گام سوم این سوال طرح می شود که اگر این وضع نامطلوب و بی نظمی است پس وضعیت مطلوب و آرمانی کدام است؟ سرانجام آخرین مرحله نظریه سیاسی ارائه راه حل علمی برای رسیدن به هدف است

 

دلایل استفاده از نظریه اسپریگنز:

نظریه اسپریگنز نسبت به دیگر از نظریه ها جامع تر و شفاف تر و مطابق با بی نظمی های درون ایران است.

نظریه اسپریگنز در تجزیه و تحلیل رابطه سنت، تجدد و دنیای نوین (جهانی شدن) نسبت به دیگر نظریه ها جامع تر است

 نقش بحران در نظریه اسپریگنز. براحتی بحران در جامعه عقب مانده ایران را تشریح میکند.

-راهکارهای عملی تجددخواهان در ایران بسیار به روش اسپریگنز مطابقت دارد. مدرنیته در نظریه اسپریگنز و تأثیر این نظریه در تحولات فکری روشنفکران معاصر مشهود است.

نقد خود را بر کتاب بنویسید. چه پیشنهاداتی دارید؟

در کلیات نقد و بررسی این کتاب بایستی عنوان شود که این کتاب حاصل زحمات بسیاری به دلیل عمق مطالب و میزان منابع و مقالات مطالعه شده میباشد که با وجود برخی نواقص کوچک چیزی از ارزشهای این کتاب کم نمیکند. با خواندن این کتاب میشود گفت یک سیر عظیم تحول روشنگری در ایران و غرب را میگذرانیم که برای دریافت آن باید دهها کتاب مطالعه شود. مطالب کتاب سعی شده است عمق دغدغه نویسنده و نگاه ریز بینانه به سیر تحولات اندیشه تجددخواهی در ایران را به خواننده منتقل نمایدو آن را به تصویر بکشد و در جای خود بسیار ارزشمند است.

الف)اشکالات شکلی:

  1. نقص در جمله بندی کتاب و ترکیب جملات و همچنین علائم دیده میشود.
  2. ویرایش کتاب کمی  بی تجربگی را نشان می دهد و بهتر بود شکیل تر ویرایش میشد.
  3. مطالب مختصر و در پاره ای اوقات بسیار فشرده گنجانده شده است.
  4. غلط املائی در آن زیاد دیده میشود.
  5. فهرست بندی و  شماره گذاری تیترها خیلی دقیق و شکیل صورت نگرفته است.
  6. هر چند در پایان هر مطلب کلیات مورد نظر نویسنده گنجانده شده است.ولی بهتر بود در پایان هر فصل نیز نتیجه کل فصل تشریح می شد.

ب)اشکالات محتوایی:

1- اندیشه ها و تفکرات فیلسوفان غربی در کتاب خواننده را تا اواسط کتاب به کلی از هدف این کتاب که ایران است دور نگه میدارد و در قسمت دوم کتاب به یکباره وارد ایران میشود که این موضوع خواننده را دچار سردگمی میکند که تجدد خواهی در ایران از کدام یک از فلاسفه بیشترین تاثیر را داشته است.

2- در برخی موضوعات کتاب  مخصوصا از صفحه 175 تا 224 به سیر تاریخی از روند شکل گیری تمدن مدرن در ایران پرداخته که ضمن افزایش بار مطالب کتاب خواننده را از اصل متفکران تجدد خواه دور میکند و بیشتر روند تاریخی کشور را به نمایش می گذارد در واقع کمی از هدف نویسنده دور میشود.  تاریخ نگاری و اصل تجددگرایی دو مقوله جدا از هم میباشد که هدف اصلی نویسنده نیز تحلیل تجددگرایی در ایران است.

3-ارجاع و نقل قول در آن  دقیق و شفاف صورت نگرفته تا خواننده بداند استدلال نویسنده کجای متن است  که در پاره ای اوقات باعث میشود خواننده سردرگم شده که مطلب نوشته شده نقل قول است یا استدلال نویسنده. مثل  بحث ماکیاول صفحات 106 تا 116

4- پرداختن به اصل موضوع تجدد خواهان در ایران و خارج نشدن از هدف اصلی ، و اشاره در درون مطالب از متفکران غربی ، و خارج کردن موضوعات اضافه و کاهش حجم کتاب و نیز  ویراستاری قوی همراه با تصحیح بیان مطالب چه شکلی و چه محتوایی در غنای این کتاب، میتوانست بسیار بیافزاید.

 

 

 

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

  1. یرواند آبراهامیان. ایران بین دو انقلاب، ‌ترجمه احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی ولی ولایی‌، چاپ دوم، تهران: 1377، صص 79 و 80
  2. فریدون آدمیت. اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوندزاده، چاپ اول، تهران: انتشارات خوارزمی، 1349، صص 115 و 117
  3. فریدون آدمیت. فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت ایران، چاپ اول، تهران: انتشارات سخن، 1340، ص 113.
  4. دکتر ماشاء‌الله آجودانی. مشروطه ایرانی، چاپ پنجم، ‌تهران: نشر اختران، 1383، ‌صص 283 و 284.
  5. میرزا ملکم خان ناظم الدوله. «مجموعه آثار میرزا ملکم‌خان» به کوشش و با مقدمه محمد محیط طباطبایی، تهران: انتشارات علمی، ‹ بی‌تا›، ص 126.
  6. میرزا ملکم خان ناظم الدوله. روزنامه قانون، به کوشش و با مقدمه هما ناطق، چاپ اول، تهران: انتشارات امیرکبیر، 2535 ش، (مقدمه رساله ندای عدالت، ص 8.)
  7. عبدالرحیم طالبوف. مسالک المحسنین، به همت محمد رمضانی، تهران: چاپخانه کلاله خاور، (بی‌تا)، صص 46 و 47
  8. نگاهی به روابط منورالفکران ایران و غرب - لطف‌الله آجودانی ،روزنامه شرق چهارشنبه 25 اسفند 1389  16:44
  9. اسدالله اطهری،ایران و مدرنیته ،انتشارات، نسیم کویر، 1397 ،ص275،285،300
  10. لطف‌الله آجودانی، نگاهی به روابط منورالفکران ایران و غرب ، روزنامه شرق ، سایت تاریخ ایران www.tarikhirani.ir)) - چهارشنبه 25 اسفند 1389 

 

 

به درخواست اردوغان، انتخابات شهرداری استانبول باطل شد!

 

• نتایح انتخابات شهرداری استانبول بر اساس رای شورای عالی انتخابات این کشور باطل اعلام شد. به گزارش آناتولی رای‌گیری برای انتخاب مجدد شهردار استانبول در تاریخ ۲۳ ژوئن برگزار خواهد شد ...

 

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
سه‌شنبه  ۱۷ ارديبهشت ۱٣۹٨ -  ۷ می ۲۰۱۹

 


نتایح انتخابات شهرداری استانبول بر اساس رای شورای عالی انتخابات این کشور باطل اعلام شد. به گزارش آناتولی رای‌گیری برای انتخاب مجدد شهردار استانبول در تاریخ ۲۳ ژوئن برگزار خواهد شد.

به موجب این رای برای تعیین شهردار باید انتخاباتی جدید در شهر استانبول برگزار شود که بر اساس آخرین بازشماری آراء در آن اکرم امام اوغلو، نامزد حزب جمهوریخواه خلق از جناح چپ میانه به عنوان فرد پیروز و شهردار معرفی شده بود.
پس از اعلام نتایج بازشماری آراء در استانبول پیروزی نامزد حزب جمهوریخواه خلق به معنی پایان ۲۵ سال حاکمیت حزب عدالت و توسعه، حزب آقای اردوغان بر بزرگ‌ترین شهر ترکیه ارزیابی شد.
درخواست برای ابطال آراء و برگزاری مجدد انتخابات شهرداری در استانبول پیش از این توسط حزب حاکم بر ترکیه «عدالت و توسعه» و نیز شخص رجب طیب اردوغان، رئیس جمهوری این کشور مطرح شده بود.
حزب اسلامگرا و محافظه کار ریاست جمهوری در ترکیه با ادعای وجود موارد «غیرعادی» در روند برگزاری انتخابات شهرداری استانبول در ۳۱ مارس گذشته همچنین خواستار برپایی انتخابات جدید در این شهر شده بود.
اینک با خبری که آناتولی و دیگر خبرگزاری های رسمی جهان منتشر کرده اند باطل شدن نتیجه انتخابات شهر استانبول قطعی است و به نظر می رسد که شورای عالی انتخابات ترکیه درخواست رئیس جمهوری این کشور را پذیرفته است.
نماینده حزب عدالت و توسعه در شورای عالی انتخابات ترکیه با انتشار توییتی با اعلام قطعی شدن برپایی مجدد انتخابات در شهر استانبول نسبت به صدور این رای ابراز خرسندی کرده است.
خبرگزاری آناتولی روز یکشنبه اعلام کرده بود که مقامات این کشور به وجود ارتباط هایی میان یک «سازمان تروریستی» و مسئولان دفاتر رای گیری در انتخابات شهرداری استانبول پی برده اند.
بر اساس این گزارش بازرسان این پرونده به شواهدی دست یافته اند که نشان می دهد چهل و سه تن از مسئولان دفاتر رای گیری در استانبول با شبکه فتح الله گولن، یکی از مخالفان سرسخت دولت اردوغان که آنکارا وی را به تدارک و سازماندهی کودتای نافرجام اخیر در این کشور متهم می کنند، در ارتباط بوده اند.
گفتنی است که حزب حاکم عدالت و توسعه نتیجه انتخابات شهرداری های ماه مارس در شهر آنکارا را نیز به رقبا واگذار کرد. شکست حزب ریاست جمهوری در دو شهر استانبول و آنکارا نشان گر افزایش نارضایتی ها نسبت به عملکرد آقای اردوغان به خصوص پس از معضلات اقتصادی در این کشور است که ضمن پایین آوردن ارزش پول ملی سبب بالارفتن نرخ تورم تا میزان بیست درصد شده است.

بسمه تعالی

بینش­های علم  سیاست

 (کوئنتین اسکینر)      

خلاصه فصل هشتم و موضوع کنفرانس

" اصول اخلاقی و تغییر اجتماعی"

ارائه دهنده :

محمد شاویسی

نام استاد :

دکتر سید اسدالله اطهری

کتاب بینش­های علم سیاست کوئنتین اسکینر، جلد اول در باب روش ترجمه فریرز مجیدی در 348 صفحه مشتمل بر 10 فصل می­باشد. عناوین به شرح ذیل می­باشد: فصل اول: دیدن امور آنگونه که هستند- فصل دوم: کار تاریخ و کیش واقعیت- فصل سوم: تفسیر، عقلانیت و حقوق- فصل چهارم: معنا و فهم در تاریخ اندیشه- فصل پنجم: انگیزها، نیتها و تفسیرها- فصل ششم: تفسیر و درک کنش های گفتاری- فصل هفتم: معنای اجتماعی و تبیین عمل اجتماعی- فصل هشتم: اصوا اخلاقی و تغییر اجتماعی- فصل نهم: ایده واژه های فرهنگی- فصل دهم: بازپس نگری: بررسی فن خطابه و تغییر مفهومی.

اسکینر می­نویسد: «در فصل هشتم کوشیده‌ام با اشاره به نمونه تاریخی مشخص، وابستگی عمل اجتماعی به توصیف‌های هنجارمندی را که برای موجه جلوه‌د‌ادن رفتارمان در دسترس ما قرار دارند تشریح و روشن کنم...

از نظر نویسنده سیاست پیشگان و یا چهره ­های خاص و سرشناش به آنچه می­بینند و یا اعتقاد دارند عمل نمی­کنند و پیرو آن نیستند و صرفاً بر زبان می آوردند. پس باید آنها را توجیه گری دانست یعنی توجیه گری رفتار و کردارشان دانست و از آنها رد شد و اعتنایی نکرد. نویسنده معتقد است سر لوئیس نیمیرکه نافذترین فرد در این بینش است و با وجود اینکه خود او نیز از اینگونه رفتارها ابراز تنفر کرده است اما خود او هم به تاثیر متقابل اصول اخلاقی و شیوه کار در زندگی عمومی معتقد است. در صورتی که نیمیر اشاره می­کند: "لازم نیست در تبیین هایی که از رفتارشان به عمل می­آوریم نقشی برایشان قائل شویم زیرا فقط پدیده هایی فرعی­اند و هیچ الگویی درجهت راهنمایی ما برای واقعیت­های بنیادین زندگی سیاسی و اجتماعی فراهم نمی آورند".

مورخانی که از واقعیت کمتری برخوردارند نیمیر و پیروانش را بخاطر بدبینی و عیب جویی مورد انتقاد قرار داده و با تاکید بر نوشته هربوت باترفیلد معتقدند، چهره های سرشناش البته برخی از آنها به آنچه که می گویند پایبند هستند و عمل می کنند و اگر بخواهیم عمل سیاستمداران را به آنچه می گویند نسبت دهیم کار سخت و نشدنی است. زیرا همین که برای رسیدن به اعتقادی، کار یا برنامه ای را شروع می کند حقیقتاً تاثیری بر عمل انها دارد. از نظر نویسنده نقطه ضعف این واکنش آن است آنها این اجازه را به رقیبشان می­دهند که هر طور که می خواهد عمل کند و آن رفتار را نتیجه متقابل بین اصول اخلاقی و شیوه عمل اعلام کنند. و همانطور که یکی از شاگردان نیمیر می­گوید: "آرمان­های اخلاقی و سیاسی به ندرت به خودی خود عوامل تعیین کننده عمل انسان به شمار می­روند" و این یعنی هر گاه به تبیین رفتار اشخاص می­پردازیم لزومی ندارد که به اصولی که به آن اقرار می­کند، ارجاع دهیم".

اما از نظر نویسنده تردید آمیز است و می­گوید: "حتی اگر اذعان کنیم که اصول اخلاقی به ندرت نقش انگیزه­ها را ایفا می­کند اما باز هم آرمانهای مورد اعتراف شخص کنشگر تاثیر یا اهمیتی در رفتار او خواهد داشت و این همان است و باعث می­شود که کنشگر سعی در جهت موجه جلوه دادن رفتار و عمل خودش داشته باشد". مثالی می­زند که در اروپای اوایل عصر مدرن کسانی بودند که خود را وقف تعهدات بازرگانی می­کردند و سود­هایی که بدست می آوردند باعث می­شد که انها آزادانه و بدون مانع بخواهند که ادامه کار دهند اما معیارهای اجتماعی و مذهبی زمانشان باعث می­شد که کردار و اخلاق آنها کاملاً و حتی قانوناً شبه انگیز باشد. در این بین مدافعان بازرگانان به همان نحو لوئیس رابرتس ادعا می کردند که بازرگانان شایسته احترام و افتخار بیشتر از آنی هستند که تاکنون به دست آورده اند و این عمل یعنی آنها می­خواستند و یا حتر ضروری بود و ریاکارانه رفتار کنند و موجه جلوه دهند و از بند اتهامات خود را دور سازند.

نویسنده در بخشی از مطالب خود بیان کرده است که اگر حتی جزئیات این موضوع را از نظر تاریخی هم بررسی کنیم خواهیم نوانست به همبستگی علی میان اصولی که مردم به آن اعتراف به عمل می­کنند و جریان­های سیاسی و اجتماعی عمل آنها پرده برداشت. وی معتقد است برای توجیه در کار و یا عمل باید آن را نزد مردم پسندیده جلوه داد. همچنین معتقد است انگیزه هرکس آمیخته با موقعیتش است و نیاز دارد که تصویری خوب و مناسب از خود جلوه دهد. بیان این نکته را سخت می­داند که بگوییم کنشگر به آن چیزی که اعتراف و عمل می کند اعتقاد و اصولی ندارد و آن اصول هم نقشی در انگیزه او ندارد.

به این نتیجه می­رسدکه هدف من این است که ثابت کنم بین رفتار شخص و اصول مورد اعترافش ارتباط وجود دارد.

نگارنده معتقد است، برخی از الفاظی که کنشگر بکار می­برد مثل شرافتمندانه- صادقانه- شجاعانه- ریاکارانه و... که برخی رد را قبول می­کنند برای این است که به طور واضح نگویند به چه چیزی اعتقاد دارند و در کل می­خواهند مخفی بماند و با این کار می­خواهند ثابت کنند که می­توان از واژه­های مطلوب و یا به نحوی برای توصیف اعمال به ظار مشکوک استفاده کرد. این اعتراف آنها جای امید دارد که بتوان از همین طریق آنها را مجبور کرد که متعهد شوند که اثبات کنند که عمل­شان را موجه جلوه داده اند و واژه های مورد استفاده مخالفانشان را روشن کنند.

نویسنده اشاره­ای هم می­کند به نظر مارکس وبر در کتابش (کتاب وبر) به نام "اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری". وبر در این کتاب با تمرکز بر رفتار سرمایه داران نشان می دهد که آنان رفتارشان را با مفاهیمی معرفی می­کنند که برای یک زندگی دینی آرمانی است و البته راه عاقلانه ای را هم برگزیده­ اند تا رفتار خود را توجیه کنند و این رفتار انعکاسی از پارسا منشی زندگی دنیوی فرد پروتستانی است. 

نویسنده نظر دارد هر ایدئولوژیست برای استفاده از واژگان اخلاقی برای توجیه، شیوه ای دارد. بیان می­کنند برای مخالفانشان که اگر ما از لغاتی استفاده کرده ایم که از نظر جمع نارضایتی را نشان می­دهد، هدف بیان نارضایتی نبوده است بلکه از طریق آن لغت می خواستیم موافقت خود را اعلام نماییم و این یعنی به چالش کشیدن حریف برای بیان احساسات از نارضایتی و این وارونه جلوه دادن نیاز دارد که از لغات و الفاظی جدید و نو استفاده شود و این شیوه مفسران است که در بگو مگوهای سیاسی و اجتماعی ازآن استفاده می­کنند.که این تدبیر ناپخته است و بهره گیری چندانی نمی­توان از آن کرد. تبدیل کردن واژه­ای خنثی به واژه­ای مطلوب برای توصیف جریانی که می­خواهند از آن تمجید کنند. کلماتی چون: موشکافانه/ ژرف کار- بلندپرواز/ جاه طلب- زرنگ/ زرنگی و... که این کلمات در برهه­ای از زمان برای بیان نارضایتی و نفرت بود و در نسل­های بعدی به تدریج وارونه شد و کاربرد متعارفی بر جای گذاشتند یعنی به عنوان تایید و رضایت و یا عقل معاش به کار برده شدند و ادامه یافتند.

هدف از این بررسی­ها این است که هر چه بتوان مقبولیت ظاهری را حفظ کرد و بر ان تایید نهاد اما معانی جدید و نو خیلی زود به صورت آشفته و کشدار در می­آیند. مسلماً تاثیر فن خطابه بدان گونه است که خواننده احساس نمی­کند که آنان به نحو موفقیت آمیزی بر ویژگی زاهد مآبانه کسب و کارشان را صحه گذاشته­اند بلکه احساس می­شود آنان تعدادی از واژه­های اصلی را براساس سلیقه فردی بکار برده­اند. نویسنده معتقد است که مورخانی چون لوئیس نیمیر که الفاظ و رفتاری را به زبان ساده در میان مردم جلوه داده­اند و بین اصول اخلاقی و رفتار اجتماعی رابطه برقرار کرده­اند، خوانندگانشان را با یک مغاطه مواجه ساخته­اند و نباید نتیجه گرفت که آن اصول هیچ نقشی در تبیین رفتار عاملان ایفا نمی­کند. زیرا مردم در صدد هستند موجه جلوه دهند همه کرداری را که مستعد مشکوک جلوه کردن باشند. این یعنی اگر رفتاری در مرحله­ای به مانعی برخورد تنها راه موجه جلوه دادن آن است و این پذیرش ممکن نیست مگر از طریق افراد رایج جامعه تا بتوان بر دامنه آن افزود. پس سرمایه داران در فضای اخلاقی که خود را می­یافتند فاقد مشروعیت بودند. از این رو آنان نیاز داشتند که به عنوان یکی از شرایط شکوفایی و پیشرفت، برای موجه جلوه دادن رفتارشان دنبال وسیله باشند. همانطور که گفته شد یکی از وسایلی که آنان یافتند، بهره برداری از واژه­هایی بود که بار ارزشی داشتند و این کار اگر چه نیرنگی بود اما مؤثر هم واقع شد.

امریکا

پیام رسمی دولت آمریکا به مقامات عالی ایران

تابناک

تاریخ انتشار:۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۵:۳۷04 May 2019

اخیراً مقامات عالی دولت آمریکا طی یک پیام رسمی به مقامات عالی ایران، تأکید و تصریح کرده‌اند که تحت هیچ شرایطی برنامه‌ای برای درگیری نظامی با ایران ندارند.

سعدالله زارعی کارشناس مسائل بین‌المللی در گفتگو با تسنیم با اشاره به اظهارات مقامات نظامی درباره لزوم آمادگی نظامی برای مقابله با تهدیدات، گفت: نیرو‌های نظامی اعم از ارتش و سپاه به دلیل ماهیت فعالیت خود به‌صورت طبیعی همواره از آمادگی نظامی برای مقابله با تهدیدات سخن می‌گویند و این مسئله همواره بوده است و اگر یک فرمانده نظامی از آمادگی خود برای مقابله با تهدیدات نگوید، باید آنجا تردید کرد.

وی با بیان اینکه، هیچ نشانه و علامتی برای اینکه آمریکا دنبال جنگ با ایران است وجود ندارد، گفت: اتفاقاً دلایل بسیار زیادی وجود دارد که آمریکا از درگیری نظامی با ایران پرهیز دارد و بر روی جنگ‌های اقتصادی، سیاسی و رسانه‌ای متمرکز است.

زارعی از پیام رسمی مقامات عالی آمریکا به مقامات عالی ایران خبر داد و گفت: اخیراً مقامات عالی دولت آمریکا طی یک پیام رسمی به مقامات عالی ایران، تأکید و تصریح کرده‌اند که تحت هیچ شرایطی برنامه‌ای برای درگیری نظامی با ایران ندارند

مهرسا مجدی

 "بسمه تعالی"        

بینش های علم  سیاست (اسکینر)      

"خلاصه فصل پنجم و مضوع کنفرانس"

" انگیزه ها، نیت ها و تفسیر"

ارائه دهنده :

مهرسا مجدی

نام استاد :

جناب آقای دکتر سید اسدالله اطهری

 

 

ما می خواهیم در این فصل بدانیم آیا می‌توانیم از معنای متن به انگیزه و نیت های مولفان پی ببریم یا خیر ؟

کسانی هستند که با ارتباط دادن یا یافتن ارتباط بین معنی برخی کلمات یا جملات خاص با نیت و انگیزه نویسنده سرسختانه مخالف هستند از جمله ویمست و بردزلی wimsatt and beardsley آنها بر این باورند که برای بازیابی یا کشف معنای یک متن ما نمیتوانیم به نیت مولف پی ببریم چون این کار نه قابل دسترسی است و نه مطلوب .

بعد از آنها رولان بارت roland barthes و میشل فوکو با مطرح کردن مرگ مولف انگیزه و نیت مولف را مطرود اعلام کردند .

سپس ژاک دریدا derrida  گفت که خوانش متن امری است دست نیافتنی زیرا این تصور که بدون ابهام بتوانیم به معنای یک متن بپردازیم کار اشتباهی است « تفسیر مبنی بر متن کاریست خطا »

3 برداشت از معنا وجود دارد :

1 - شماره (1) - برخی از کلمات و جملات خاص چه معنایی می دهند ؟

( بردزلی وظیفه منتقدان ادبی را بررسی معنای متن یا کلماتی می داند که پیش روی آنها قرار دارد نه نیت نویسنده متن. ) در این زمینه دریدا نیز به بازیافت ناپذیری معنا تاکید می نماید و این مطلب را عنوان می‌کند که واژه ها فاقد معنای ثابت اند .

معنا ( آنها ) جایی پس افکنده می‌شوند و سرانجام ناپدید می شوند و حالتی از بینا متنیت ناب جایشان را می گیرد.

( آنها ساخته ، اختراع و به کار برده می‌شوند و در نهایت کاربرد خودشان را از دست میدهند

۲ - ( اینجا منظور خواندن میان خطوط ( بخش سفید یک کاغذ ) یا پیام پنهانی است )

معنای شماره (۲) : این متن برای من چه معنایی را می رساند ؟

معنای شماره ۲ زیربنای رویکرد پدیدار شناختی به نقد ادبی را تشکیل می‌دهد

ولفگانگ ایزر از فرآیند خانش به عنوان فهمیدن متن سخن می‌گوید که توسط خواننده متن تحقق می‌یابد ( فهمیدن متن ) از نظر او شخص علاوه بر اینکه به متن فعلی توجه می‌کند باید کنش‌های دخیل در نشان دادن عکس العمل به آن متن را نیز مدنظر قرار دهد . ( چه عواملی باعث میشود به آن متن عکس العمل نشان دهد )

علاقه‌مندان به معنای شماره ۲ کسانی هستند که بینش های پدیدارشناسان را درمورد آنچه به رویکرد خواننده مدار به تفسیر نامیده شده است بسط داده اند .

یکی از نمایندگان سرشناس این جریان پل ریکور paul ricoeur در کتاب هرمنوتیک علوم انسانی بوده است .

از نظر ریکور متن ها ممکن است دارای معناهای اصیل و دست نخورده ای باشند که بر اثر گذشت به علت چند معنایی و استعاری زبان معنایی را به دست بیاورند که اصلا مورد نظر نویسنده نباشد .

منظور ریکور این است که مفسران باید به معنای متغیر متن ها تمرکز کنند تا معانی که شاید پدیدآورندگانشان قصد داشتند به آنها نسبت دهند .

« آنچه که متن اکنون می‌گوید اهمیت بیشتری دارد تا آنچه مولف قصد گفتنش را دارد

یکی از نمایندگان رویکرد خواننده مدار استنلی فیش Stanley fish است که معتقد است خواننده در برابر معنا واکنش نشان نمی دهد ، واکنش خواننده ، معنای متن است .

تنها معناهایی می‌توانند بازیابی شوند که آن معنا ها را تولید کرده باشیم .

معنای شماره (۳) : نویسنده (مولف متن) چه منظوری ممکن است داشته باشد ؟

دریدا درباره قطعه ای بر جای مانده در میان دست نوشته های نیچه که در آن می‌خوانیم «من چترم را فراموش کرده‌ام» اذعان می‌کند که در فهم این جمله هیچ مشکلی وجود ندارد .

هر کس می‌داند که معنی جمله من چترم را فراموش کرده‌ام یعنی چه .

اعتراض دریدا این است که ما هنوز هیچ وسیله‌ای برای بازیابی آن چه ممکن است منظور نیچه از نوشتن آن کلمات باشد در دست نداریم . و حتی وسیله‌ای برای بازیابی کنش گفتاری او را نداریم . آیا صرفاً به کسی خبر می‌داد که چترش را فراموش کرده است ؟ یا شاید به او اعلام خطر می کرد و یا به او مجددا اطمینان خاطر می داد ؟ یا چیزی را توضیح می داد . یا پوزش می خواست . یا از خودش انتقاد می‌کرد .

یا به طور ساده به حافظه ضعیفش تأسف می‌خورد ؟

شاید طبق نظر دریدا او اصلا هیچ منظوری نداشته . مقصود دریدا این است که ما هرگز به این موضوع پی نخواهیم برد . دریدا تاکید می‌کند هرگز نمی توانیم امیدوار باشیم که با اطمینان یا با وسیله‌ای خطاناپذیر به آنچه ممکن است مد نظر او باشد پی ببریم

در نتیجه : ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم منظور نویسنده از نوشتن یک متن را بفهمیم .

به عبارتی وقتی یک متنی را می‌خوانیم برداشتمان از متن نباید معطوف به انگیزه یا نیت مولف باشد .

ویمست و بردزلی معتقدند ؛ ما باید فقط به خود متن توجه کنیم (همه آثار هنری باید خودشان روشنگر باشند) اگر بخواهیم غیر از اطلاعاتی که خود متن در اختیار ما می گذارد به چیز دیگری بپردازیم دچار نوعی  «مغالطه  رومانتیک» شده ایم .

یکی از دلایل عمده ای که ویمست و بردزلی بر اساس آن برای اثبات بی ربط بودن نیت مندی به استدلال می پردازند این است که می پرسند ؛ منتقد چگونه می تواند به آنچه که شاعر تلاش کرده انجام بدهد پی ببرد ؟ و در پاسخ می‌گوید : اگر شاعر از عهده اجرای این کار بر بیاید پس خودش نشان می دهد که برای اجرای چه کاری کوشیده است .

مفسران جدیدتری مانند گنگ gang با تشریح و پذیرش اصطلاح مغالطه نیتمندی تاکید می‌کند که هرگاه چیزی به طور روشن و بی ابهام بیان می‌شود معقول نیست که از گوینده درباره علت استفاده از کلمات و معانی مورد نظرش سوالی شود .

در نتیجه ما باید متن را به عنوان یک اندیشه بدون نسبت دادن به زمینه بیرونی آن بررسی نماییم به عبارتی انگیزه‌ها و نیت‌های نویسندگان را باید از درون متن هایشان فهمید و درک کرد نه جدا از آنها ، پس فهم نیت ها به تامل جداگانه ای نیاز ندارد .

ادعای دیگر این است که انگیزه ها و نیت ها بیرون از کارهای نویسنده قرار دارند ، در نتیجه هیچ جزئی از ساختار را تشکیل نمی‌دهند . پس منتقدان برای روشن کردن معنای متن ها نباید به انگیزه ها و نیت ها توجهی کنند .

3 دلیل برای قبولاندن این فرض عنوان شده است که چون انگیزه ها و نیت های هر مولف یا نویسنده‌ای بیرون از آثارش قرار دارد نباید با تفسیر ارتباط داشته باشند .

۱ - بازیابی انگیزه ها و نیت ها کاملاً نا ممکن است .

آنها "ذوات خصوصی اند که هیچ کس را یارای دسترسی به آن‌ها نیست .

این اولین ادعای ویسمت و بردزلی است . «نیت به راستی شناخت ناپذیر است» .

۲ - دومین استدلال این است که شاید بازیابی انگیزه ها و نیت‌های مولف امکان پذیر باشد اما با توجه به چنین اطلاعاتی ، معیار نامطلوبی برای سنجیدن ارزش اثر هنری است .

ویسمت و بردزلی به طور ناهماهنگ با یکدیگر تغییر موضع می‌دهند و استدلال می‌کنند که شناختن نیات یک نویسنده به منزله معیاری برای داوری اثر هنری یا ادبی وی کار پسندیده ای نیست .

ضد نیت گرایی به ما می‌گوید نیت مولف در نوشتن اثر تا چه حدی با داوری منتقد درباره آن ارتباط دارد ؟ و هشداری که به ما می‌دهد این است که توجه به نیت ممکن است بر واکنش خواننده به طرز نامطلوب تاثیر بگذارد .

 

 

 

۳ - سومین استدلال :

اگر چه شاید بازیابی انگیزه ها و نیت‌های نویسنده‌ای امکان پذیر باشد اما اگر هدفمان مشخص کردن معنای یک متن باشد ، بازیابی متن هیچ ارتباطی به اطلاعات مرتبط به معنی متن ندارد.

ویسمت و بردزلی تنها موضوع مورد توجه خودشان را معنای شعر می دانند و حالت ذهنی شاعر را موضوعی جداگانه می دانند رویکرد پدیدارشناسانه و به طور کلی تر رویکرد خواننده مدار به تفسیر متن‌ها عقیده مشابهی است .

ریکور نظریه‌پردازی است که بی تردید اذعان می کند متن ها از معانی اصیل و قصد شده ای برخوردارند . ریکور بازیابی متن‌ها را در درجه دوم اهمیت می گذارد و در مقابل ، وظیفه پژوهیدن معناهای همگانی را جالب توجه می داند که این متن‌ها متعاقباً کسب خواهند کرد .

با شناختن نیت ها و انگیزه های مولف می‌توان به پیوند یا رابطه بین نویسنده و اثرش (آنچه که نوشته است) پی برد . شناخت نیت و انگیزه شناختن حقایقی از قبیل شوخ‌طبعی ، جدی یا طنزپرداز بودن نویسنده است که در جریان نوشته اش به چه کنش گفتاری پرداخت است ؟

استدلال هایی برای اثبات اینکه انگیزه ها و نیات مولفان را برای بازیابی معانی متن هایشان می توان نادیده گرفت یا خیر ؟

استدلال هایی برای اثبات اینکه انگیزه ها و نیات مولفان برای بازیابی معانی متن هایشان را می توان نادیده گرفت یا خیر؟

1 به هر حال آگاه شدن از حالات روحی نویسنده از قبیل خشم و حسادت شاید می تواند نکته ای از معانی آثار وی را بر ما روشن سازد .

هرگاه منتقدی از این شناخت برخوردار باشد نسبت به مولف ، امکان دارد واکنش وی نیز نسبت به نویسنده تحت تاثیر این شناخت قرار گیرد .

با ذکر مثالی از ویتگنشتاین برای پی بردن به مقاصد و نیات می پردازیم .

من ناگهان متوجه می‌شوم که مردی در مزرعه مجاور دست هایش را در هوا تکان می دهد سعی نمی کند مگسی را براند بلکه دارد به من هشدار می‌دهد که گاو مزرعه قصد حمله به من را دارد .

 

بازیابی نیت : شناسایی افکار او در لحظه نخست تکان دادن دست هایش نیست بلکه عبارت از درک این نکته است که می توان تکان دادن دست را به منزله هشدار تلقی کرد

نکته : این امر موجب می‌شود که توصیف چنین نیت هایی به عنوان «ذواتی خصوصی که هیچ کس توان تشخیص و دسترسی به آنها را ندارد» گمراه کننده باشد .

چنین صحنه هایی را به صورت میان ذهنی می توان درک کرد . 

نیت هایی که شالوده چنین اعمالی را تشکیل می‌دهند باید از سرشتی اساسا همگانی برخوردار باشند یعنی برای همگان خوانا و روشن باشند .

کلیفورد گیرتس معتقد است که ایده ها «معناهای انتقال یافته هستند» نه مواد مشاهده ناپذیر ذهنی .

۲ دومین استدلال که حکمی نادرست در خود دارد مبنی بر پذیرفتن این فرض که داشتن شناختی درباره انگیزه‌ها یا نیات نویسنده می‌تواند معیاری برای داوری شایستگی کارش را فراهم کند بی تردید تصوری خطاست ص 174 . فرنک سیوفی در این خصوص این گونه اظهار نظر کرده که برای نویسنده فایده‌ای ندارد که به منتقدش اطمینان خاطر بدهد که قصد دارد شاهکار بیافریند.

۳ - استدلال سوم : تا حدی صادق است من تصدیق می‌کنم حتی اگر این نکته در مورد نیت های نویسنده (یکی از ویژگی‌های اثر و درون متن هستند) درست نباشد چه بسا در مورد انگیزه های او (ارتباط احتمالی با پیدایش اثر و بیرون از اثر هستند) ممکن است صادق باشد

قابل توجه : بازیابی انگیزه ها ربطی به مفهوم آثار مولف نخواهد داشت .

اسکینرتاکید می‌کند : یکی از معایب بارز بحث مغالطه نیت مندی که مرا ملزم به توضیح آن می نماید این است که بیشتر مفسران هرچند کانون توجهشان را بر نیت مندی متمرکز کرده‌اند ولی در کل هر چه درباره نیت ها می گویند درباره انگیزه ها نیز صادق است .

لیکن متمایز کردن انگیزه از نیت در تفسیر متن امری اجتناب‌ناپذیر است .

فیلسوفان زبان با پیروی از تحلیل کلاسیک ج . ل . آستین بر این نکته متمرکز شده اند که هر گفته جدی که صورت می گیرد علاوه بر داشتن معنای معین ، نوعی نیروی نهفته در سخن یا نیروی کارگفتی در آن وجود دارد

وقتی گفته معناداری به وجود می‌آید ممکن است همزمان کنش‌های کارگفتی از قبیل قول دادن - برخورد داشتن - التماس کردن - آگاه ساختن و ... در آن وجود داشته باشد

شیوه آستین در مطرح کردن نیروی کارگفتی :

دست یافتن به فهم نیروی کارگفتی هر گفته‌ای       معادل است با : درک کردن آنچه که گوینده در هنگام صدور آن انجام داده است .

اما شیوه اسکینر طبق نظر خودش : درک کنش کار گفتی ای که گوینده انجام داده معادل با پی بردن به نیت های اولیه در جریان صدور گفتارش .

چیزی که برای استدلال اسکینر اهمیت دارد تمایز میان نیت‌ها و انگیزه‌ها است .

در نتیجه : هر نیت موجود در سخن گفتن و نوشتن با نیروی معینی همراه است .

تمایزات از نظر اسکینر این عقیده او را مبنی بر عدم ارتباط بین بازیابی انگیزه‌ها و تفسیر معانی متن ها تایید می کند .

طبق نخستین استدلال به این دلیل که نیت نویسنده درون متن هایش جای دارند دیگر نیازی به بازیابی نیت ها هنگام تفسیر اثر توسط منتقد نیست .

بازیابی نیت‌های کار گفتی نویسنده (این که او در نوشتن به شیوه ای معین چه منظوری ممکن است داشته باشد . در صورتی ضروری است که هدف منتقد پی بردن به آنچه او نوشته است باشد .

مهم‌ترین و حساس‌ترین نکته این است که باید توجه خود را علاوه بر معطوف کردن به متن خاصی که مورد علاقه مان هست به قراردادهای محکمی که در موضع خاصی از گفتارشان نشان می دهند و به متن مربوط می‌شود نیز متمرکز کرد

در نتیجه : برای پی بردن به استدلال نویسنده یا مولف در متن باید فقط تمامی نمادها و باز نمایی های موروثی که ذهنیت یک دوران را تشکیل می دهند از طریق کاربرد آن مفهوم خاص در آن زمان معین صورت پذیرد .

محمد باقری

محمد باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران، می‌گوید «ما قصد بستن تنگه هرمز را نداریم، مگر اینکه اقدامات دشمنان به جایی برسد که مجبور شویم و چاره‌ای جز این وجود نداشته باشد».

تهدید به بستن تنگه هرمز، حتی در تحریم‌های دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد نیز به دفعات از زبان مقام‌های بلندپایه، به‌ویژه نظامیان ایران مطرح شده بود و پس از خروج آمریکا از برجام نیز بارها مطرح شده‌است.

اخیراً محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، اعلام کرد تصمیم‌گیری در مورد تنگه هرمز به نیروهای مسلح مربوط است.

به گزارش خبرگزاری ایسنا، سرلشکر محمد باقری یکشنبه ۸ اردیبهشت دربارهٔ اظهارات ظریف گفت «در این خصوص مقامات بالاتر صحبت کرده و ما مجری این دستورات هستیم.»