مدرنیته
بسمه تعالی
نقد و بررسی کتاب ایران و مدرنیته اثر دکتر اسدالله اطهری
با تاکید بر مقایسه اندیشه های طالبوف ، میرزا ملکم خان و آخوند زاده بر پایه روش اسپریگنز
نوشته : مهرداد اسدی
دانشجوی دکتری گرایش اندیشه سیاسی
فروردین 1398
مقایسه اندیشه های طالبوف ، میرزا ملکم خان و آخوند زاده بر پایه روش اسپریگنز
در نقد و بررسی چگونگی مواضع و رویاروییهای فکری پیشگامان روشنفکری و تجددطلبی در تاریخ معاصر ایران درباره غرب،به اعتبار میزان تاثیرگذاری روشنفکران بر مواضع فکری، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی فعالان سیاسی و تجددطلبان ایرانی عصر مشروطه و ادوار بعدی تاریخ معاصر ایران، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا یوسفخان مستشارالدوله، میرزا ملکمخان ناظمالدوله و میرزا عبدالرحیم طالبوف، از جمله مهمترین روشنفکران عصر قاجار و مشروطیت ایران بودند که بررسی افکار آنان درباره غرب، به ویژه از آنرو که نشاندهنده چگونگی مواضع فکری آنان در حوزههای مختلفی چون حکومت، سیاست، مذهب، روحانیت، سنت و تجدد است از اهمیت فراوانی برخوردار است. کتاب ایران و مدرنیته از مهمترین کتابهایی است که به این موضوع اشاره مستقیم دارد.
دکتر اطهری از اساتید بنام در حوزه های مختلف علوم سیاسی از جمله ایران و کشورهای همجوار مخصوصاً ، ترکیه است که بسیار صاحب نظر می باشند . در کتاب ایران و مدرنیته ایشان علارقم سختی موضوع و گستردگی لایه های پنهان تجدد گرایی در ایران سعی نمودند ابتدا بنا و پایه های اساسی تجدد در غرب را به خواننده نشان دهند درواقع کتاب حاوی دو قسمت عمده است قسمت اول پایه گذاران تجدد در جهان مدرن و درقسمت دوم پایه گذاران اندیشه تجدد در ایران است. مطالب با وجود گستردگی سعی شده به طور خلاصه و مفید گنجاده شود و فردی که کتاب را مطالعه میکند به روشنی از ایده و هدف نویسنده آگاه و با او همراه میگردد.
در قسمت دوم کتاب دکتر اطهری از شخصیتهای مهم در عرصه تجدد گرایی و نو اندیشه گرایی در ایران صحبت کرده اند و چارچوب کلی از این اندیشمندان طبق نظریه اسپریگنز ارائه شده است. اکثر اندیشمندان لزوم تغییر در ساختارهای سنتی ایران را از مشاهدات بی نظمی و واقعیتهای موجود زمان خود آغاز کرده اند. از مهمترین شخصیتهای تجدد خواه که نویسنده به آن پرداخته میرزا فتحعلی آخوند زاد، طالبوف و میرزا ملکم خان را میتوان نام برد که مختصری به آنها می پردازیم.
آخوندزاده از جمله اندیشهگران ایرانی عصر قاجاریه بود که با جنبههایی از علوم و فرهنگ و تمدن جدید غرب آشنایی داشت. وی با افکار بعضی متفکران روسی و اندیشهگران و فیلسوفان و نویسندگان بزرگ غربی چون هیوم، شکسپیر، نیوتن، مولیر، رنان، ولتر و مونتسیکو آشنا بود و تحت تاثیر آنان قرار داشت. آخوندزاده تحت تاثیر فلسفه سیاسی نوین غربی با انتقاد از وضع موجود در جامعه ایران به اصول و مبانی سیاسی مشروطیت پارلمانی و دموکراسی غربی و مفاهیمی چون آزادیها و برابریهای دموکراتیک و سکولاریسم دلبستگی فراوانی داشت. یکی از ویژگیهای مهم نگاه آخوندزاده به غرب آن بود که وی مفاهیم و نهادهای غربی را تا حدود زیادی همانگونه که در فلسفه سیاسی غرب و جوامع غربی وجود داشت، مورد تاکید و حمایت قرار داد. (اطهری ، 1379: 275)
آخوندزاده را از پیشگامان ناسیونالیسم یا پروتستانیزم جدید ایرانی دانستهاند. برخی از مورخان و پژوهشگران چون یرواند آبراهامیان تاکید روشنفکران عصر مشروطیت بر ناسیونالیسم را در جهت تمایلات و اهداف ضدامپریالیستی آنان برشمردهاند.(آبراهامیان، 1377 :79و 80) اما چنین به نظر میرسد که دیدگاه نویسندگانی چون آبراهامیان در این زمینه، حداقل درباره آخوندزاده چندان صحیح نباشد. زیرا انگیزه و هدف اصلی آخوندزاده در طرح افکار و تمایلات ناسیونالیستی خود که جنبه افراطی و مبالغهآمیز نیز به خود گرفت، بیشتر معطوف به ضدیت با اسلام و عرب بود تا استعمارگران و امپریالیستها. به رغم علاقهمندی و تاکید شدید آخوندزاده به «حفظ میهن بر ضد بیگانگان» (آدمیت، 1349 : 115و117) وی به شیوهای روشن و جدی، از خود تمایلات ضداستعماری و ضد امپریالیستی نشان نداد و حتی همانگونه که دکتر اطهری نیز به درستی نوشته است: «آخوندزاده برجدایی دین از سیاست و به طور کلی تفکیک رادیکال سنت از مدرنیته تاکید دارد. به نظر وی اگر یک مذهب و یا دین مانند اسلام مدعی کمال و تمام باشد ، دینی که همه چیز را در بر میگیرد ، تفسیر هستی تا قوانین و مقررات اجتماعی و حتی تعیین ساختارهای سیاسی که همه اینها منشا الهی دارند و بنا بر این مقدس هستند ، دیگر نمیتوان بدون نگرانی و با خیال راحت فقط از جدایی دین از دولت صحبت کرد .» (اطهری ، 1379: 285)
آخوندزاده همچنین در رویکرد خود به غرب، به رغم آگاهیهای نسبی که درباره جنبههایی از نوآوریها و پیشرفتهای غرب و لزوم استفاده از آنها ارایه کرده است، در محدوده انتقال آن مفاهیم و نهادها، به پارهای تفاوتهای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی ایران با جوامع غربی بیتوجه باقی مانده و نتوانست به یک شناخت عمیق از ریشهها، خاستگاه و مبانی فکری، تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن مفاهیم و نهادها، و یک شناخت نقادانه از غرب دست یابد. مستشارالدوله و میرزا ملکم خان نیز مانند آخوندزاده با جنبههایی از نوگراییها و پیشرفتهای غرب و تعدادی از متفکران غربی آشنایی و به آنان دلبسته بودند و مانند آخوندزاده، در افکار و تمایلات خود برای پیشرفت و ترقی ایران رویکردی غربگرایانه داشتند اما برخلاف آخوندزاده که نظام سیاسی مشروطیت پارلمانی و دموکراسی و مفاهیمی چون قانون، آزادی و برابریهای دموکراتیک را تا حدود زیادی به شیوههای پذیرفتهشده آن در فلسفه سیاسی غرب و جوامع غربی معرفی کرد و مورد ستایش و جانبداری قرار داد، مستشارالدوله و ملکم خان مسیر دیگری در پیش گرفتند. مستشارالدوله و به ویژه ملکمخان با توجه به شرایط اجتماعی ایران کوشیدند تا مشروطیت، دموکراسی، قانون، آزادی و برابریهای دموکراتیک را از طریق تقلیل آن مفاهیم و نهادها با رویکردهای مذهبی همانند و هماهنگ جلوه دهند.
بسیاری از مورخان و پژوهشگران در تحلیل و ارزیابی خود از افکار سیاسی میرزا ملکم خان او را غربزده و پدر غربزدگی در ایران تلقی و معرفی کردهاند اما مدارک و دلایلی در دست است که نشان میدهد این شیوه از تلقی، پیوند چندان نزدیکی با واقعیت ندارد. شاید بتوان گفت ریشه اصلی این نوع تلقی درباره ملکم خان را باید در تصویر اغراقآمیزی که فریدون آدمیت از ملکم خان و مواضع فکری او درباره غرب به دست داده است جستوجو کرد. به نوشته آدمیت: «ملکم خان پیشرو اصلی و مبتکر واقعی اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی بود. در واقع فلسفه عقاید سیاسی او مبتنی بر تسلیم مطلق و بلاشرط در قبال تمدن اروپایی بود. عقیده داشت که ایران در تمام ارکان زندگی سیاسی و اقتصادی باید اصول تمدن غربی را بپذیرد.» (آدمیت، 1349 : 115و117)ملکم در مراحل اولیه زندگیش و در دورهای کوتاه معتقد بود که اخذ قانون دیوان یا دولت باید بدون هیچ تصرفی انجام گیرد اما مقصود او از اخذ آیین حکمرانی بدون هیچ تصرفی، این نبود که تمام مظاهر مدنیت غربی، فیالمثل همه شیوهها در رسوم اجتماعی و طرز زندگی مردم آنها را هم باید اخذ کرد.» (آجودانی،1383: 283) دکتر اطهری در کتاب ایران و مدرنیته بیان می دارد که «از نظر مبانی و مبادی و اصول معرفت شناسی ، ملکم خان تحت تاثیر آگوست کنت، و فرانسیس بیکن بود . از نظر تجدد سیاسی ، اجتماعی، حقوقی، اقتصادی، فرهنگی، و مذهبی ،تحت تاثیر لاک ، مونتسکیو، گیزو، و ولتر و به طور کلی اندیشمندان لیبرالیسم و تحت تاثیر اندیشمندان عصر روشنگری بود. در واقع تحت تاثیر همین اندیشه ها بود که چارچوب اندیشه های خود را در زمینه اومانیسم ، ایده و قانون ترقی، عقل گرایی، علم گرایی، و سکولاریته شکل داد» (اطهری ، 1379: 285) در واقع او با مطرح کردن این ایده ها به جستجو و ارائه راه حل عقب ماندگی ایران می پردازد.
به نظر میرسد که برای شناخت و ارزیابی هر چه صحیحتر از تلقی و دیدگاه ملکم خان درباره غرب، توجه به این واقعیت مهم و ضروری است که تلقی و دیدگاه ملکم درباره غرب از دو دوره فکری متفاوت و بلکه متضاد برخوردار بود که دکتر اطهری به آن اشاره میکند . ملکم حتی در نخستین مرحله فکری و آثار منتشره خود با آنکه در مقایسه با افکار و آثار بعدی خود، شیفتگی و صراحت بیشتری برای اخذ فرهنگ و تمدن غرب از خود نشان داد اما هرگز تقلید مطلق از غرب را پیشنهاد نکرد. ملکم در رساله «دفتر قانون» تاکید کرد: «به همان دلیلی که تفنگ را ما اختراع نکردیم» یا ما «کالسکه آتشی» را نساختهایم «به همان دلیل نیز دستگاه اجرا نداریم» و به این نتیجه رسید که «ما در مسایل حکمرانی نمیتوانیم و نباید از پیش خود اختراعی نماییم یا باید عمل و تجربه فرنگستان را سرمشق خود قرار بدهیم یا باید از دایره بربریگری خود قدمی بیرون نگذاریم.» و تصریح کرد: «کاش اولیای دولت ما نیز در اختراعات دولتی یک قدری به عقل خود کمتر اعتماد مینمودند و آن اصولی را که فرنگیها با این همه علم و تجربه یافتهاند کمتر تغییر میدادند. طرحهای دولتی را یا باید به کلی قبول کرد یا باید به کلی رد نمود. این نوع طرحها را مثل چرخهای ساعت ترتیب دادهاند، هرگاه نصف چرخهای ساعت را رد کنیم، نصف دیگر بیمصرف و مثل آن بازیچه خواهد بود که ما از فرنگیها اخذ کردهایم.(ملکم خان ،هما ناطق: 126)
هر چند در این نوشته ملکم در دفتر قانون، دعوت او به تقلید از غرب مشهود است اما چنان که پیداست تقلید او از غرب با آنکه البته تا حدودی جنبه افراطی و مبالغهآمیز به خود گرفته و خالی از اشکال نیست اما لزوماً دعوت او به یک تقلید محض و مطلق از غرب در همه ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی را اثبات و منعکس نمیکند. البته همان دعوت او به تقلید از غرب در آیین و مسایل حکمرانی از چند ایراد اساسی برخوردار است: استدلال او که «به همان دلیلی که تفنگ را ما اختراع نکردیم» پس «در مسایل حکمرانی نمیتوانیم و نباید از پیش خود اختراع نماییم» برپایه استواری قرار نگرفته است. (آجودانی،1383: 283) بدون تردید ملکم در واقع بر آن بود تا با الگو قرار دادن و تقلید از آیین حکمرانی غرب، راهحلی برای برونرفت ایران از عقبماندگیها به دست دهد. در حالی که درست است که مثلاً تفنگ یا کالسکه آتشی میتواند عیناً و به صورت مشابهی اخذ و از کاربرد مشترکی در جوامع مختلف بدون توجه به نوع فرهنگ، مذهب، تاریخ و آداب و سنن اجتماعی آن جوامع برخوردار باشد اما نوع آیین حکمرانی هر جامعه حداقل در جنبههایی از آن مربوط به نوع تاریخ، فرهنگ، مذهب، اخلاق و آداب و رسوم آن جامعه است که با توجه به وجود برخی تفاوتها و گاه تضادها در جوامع گوناگون، باید تفاوتها و تغییراتی متناسب با ویژگیها و شرایط هر جامعه داشته باشد. فلسفه سیاسی و آیین حکمرانی غرب جدید نیز یک حادثه و اتفاقی آنی نبوده است، بلکه بر بستر مقدمات و شرایط تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی غرب و در یک روند تدریجی شکل گرفته است که نمیتوان آن را مانند یک کالا و محصول صادراتی غرب مثل یک خوراکی یا پوشیدنی وارد کرد و به یک جامعه خوراند یا برآن پوشاند. وانگهی ملکم این واقعیت را در نیافت یا حداقل آنکه به آن پایبندی نشان نداد که غرب جدید و پیشرفتهایش تا حدود زیادی محصول ذهن پرسشگر و کنجکاو و شک علمی و عقلانیت انتقادی و روحیه نوآوری انسان و جامعه غربی است. در حالی که ملکم برای عبور و نجات ایران و ایرانیان از بن بست عقبماندگی، مسیری را پیشنهاد کرد که در آن، راهها هم به سوی شناخت نقادانه از غرب مسدود بود وهم به سوی بسیج عمومی برای تدارک آمادگی و امکانات در جهت خلاقیت و نوآوری ایرانی. (لطف الله آجودانی،1389)
مهمترین ویژگی افکار سیاسی ملکم خان که معنای نهایی تفکر سیاسی او را شکل داده است، کوشش فراوان و مصلحتاندیشانه او در تقلیل مفاهیم و نهادهای جدید غربی برای انطباق دادن آن مفاهیم و نهادها با اسلام در جهت جلوگیری و کاهش مخالفتهای رهبران مذهبی و روحانی در ایران است. به ویژه او در دوره دوم حیات فکریاش و در آثاری چون روزنامه قانون و رساله ندای عدالت که در اواخر عمرش نوشته شده و در بردارنده و منعکسکننده آخرین مواضع فکریاش است، حداقل در مقام نظر، نسبت به دیدگاههای اولیهاش عقبنشینی و تجدید نظر کرد. طبق نظر دکتر اطهری ، ملکمخان در رساله ندای عدالت خود تصریح کرد: «کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه رسومات و عادات خارجه را اخذ نماییم؟»(اطهری ، 1379: 300) و در روزنامه قانون با اتخاذ مواضع دینی- حتی دینیتر از بسیاری از دینمداران و روحانیان روزگار خود- تا آنجا پیش رفت که به زبان یکی از «امنای آدمیت» خطاب به فرنگیها چنین نوشت: «در دنیا هیچ نظم و حکمتی نمیبینیم که مبادی آن یا در قرآن یا در اقوال ائمه یا در آن دریای معرفت اسلام که ما احادیث میگوییم و حدود و وسعت آن خارج از تصور شماست. به طور صریح معین نشده باشد. کشف این حقیقت شرایط ترقی ما را به کلی تغییر داده است. حال عوض اینکه به جهالت سابق، تنظیمات مطلوبه را برویم از فرنگستان گدایی نماییم، اصول جمیع تنظیمات را در نهایت سهولت از خود اسلام استخراج مینماییم. این صراط مستقیم و این طرح تازه، جمیع خبطها و ضررهای گذشته ما را بلا شک بهتر از انتظار هر کس تلافی خواهد کرد».(ملکم خان، ، 126)
یکی دیگر از برجستهترین و مهمترین روشنفکران عصر قاجاریه و مشروطه، میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی است. او نیز مانند دیگر روشنفکران روزگار خود تحت تاثیر آثار متفکران غربی به ویژه فیلسوفان سیاسی و اجتماعی فرانسوی، انگلیسی و آلمانی مانند بنتام، ولتر، روسو، هنری توماس، ارنست رنان، کانت و نیچه و لاک قرار داشت. طالبوف نیز از رویکرد به غرب و تاکید بر لزوم اقتباس از نوآوریها و پیشرفتهای غربی باز نماند اما در رویکرد خود به غرب، هدف ترقی و قدرت و عظمت ایران و استقلال کشور و حفظ مذهب در برابر دستیازیهای سلطهطلبانه کشورهای استعمارگر را تعقیب میکرد. وی در قسمتی از کتاب «مسالک المحسنین» خود صریحاً تاکید کرده است (طالبوف ،46،47). آنچه که در کتاب ایران و مدرنیته می توان دریافت ، هدف وی از تاکید بر لزوم اقتباس از نوآوریها و پیشرفتهای غرب، رسیدن به پیشرفت و ترقی وقدرت ایران برای مقابله با دستیازیهای سلطهگرانه استعمارگران غربی و حفظ مذهب و استقلال ایران است. طالبوف با اشاره به ضعف و عقبماندگی ایران و اهمیت و ضرورت برخورداری ایران و ایرانیان از تکنولوژی پیشرفته غربی چون تلگراف، تلفن و راهآهن تاکید کرده است. اما از این انتقاد باز نایستاد که اقدام حکومت ایران در اقتباس از آیین حکمرانی غرب، به شکل ظاهری آن محدود مانده و به محتوای آن دست نیافته است. او تقلید حکومت ایران را از غرب در شیوههای حکومتی، امری الزامی و مطلوب دانسته است و به نکوهش حکومت مطلقه پادشاهی می پردازد. . مدل اصلاحات طالبوف ژاپن بود. طبق نظر دکتر اطهری در کتاب ایران و مدرنیته ، طالبوف معتقد بود که تربیت منشأ ترقی و موجب خروج کشور از فلاکت و بدبختی می گردد. ((اطهری ، 1379: 300)
افکار ملکم و آخوند زاده و طالبوف را در یک جدول مقایسه کنید؟
رویکرد اسپریگنز | آخوندزاده | ملکم خان | طالبوف |
مشاهده بی نظمی | از اولین تجددخواهان ایران و پایه گذار آن بود ورود مذهب به مسائل سیاسی کشور باعث عقب ماندگی و عدم رشد و ترقی بود | بی قانونی و بی نظمی در ساختار اداری و سیاسی کشور، عدم آموزش دانشگاهی و دیوانسالاری منسجم و علمی و عدم هماهنگی قوانین و سنت | عدم آموزش همگانی، نبود اصلاحات و قانون بروز شده و عقب ماندگی و ترقی نداشتن در همه امورو نداشتن مجلس قانونگذاری |
علت شناسی( تشخیص درد) | تعصبات سنتی و عوامفریبانه دینی مانع رشد و ترقی علمی و صنعتی کشور میشود. | ضعف اقتصادی و صنعتی، ضعف آموزش و ناهماهنگی دین و سیاست | قانون سنتی و بروز نشده و ترقی نا پذیری و عدم عقل گرایی |
نظم و خیال( جامعه آرمانی ) | موافق علم و عمل و جدایی دین از سیاست و موافق اندیشه حقوق طبیعی و موافق ملی گرایی و ایران باستان. جامعه سکولار | اندیشه اومانیسم و سکولاریسم و ایده و قانون ترقی، عقل گرایی، علم گرایی مقلد غرب و نظام دیوانسالاری غربی در ایران | جمهوریت و محدودیت مذهب ، مقید به اصلاحات بر اساس الگوی ژاپن |
راه حل شناسی( راه درمان ) | رد افراط گرایی در اسلام تمدن جدید غرب بهتر از سنت اسلامی میتواند به رشد جامعه کمک کند | قانون سر لوحه اعمال دولت و مردم باشد و قائل به تغییر قانون اساسی کشور و تطبیق و تلفیق با قوانین مدرن و اسلامی و تلاش در جهت دانشگاهی و علمی کردن صنایع در ایران و تسریع در تجدد خواهی و سکولاریزه کردن کشور | موافق علم و آموزش همگانی اصلاحات اساسی در قوانین مذهبی و موافق سیستم مشروطه و جمهوری و مخالف با بی عملی |
با توجه به فصل اول، چرا از نظریه اسپریگنز استفاده شده است، آیا از ابزارهای دیگری نویسنده می توانست استفاده کند؟
اسپریگنز اندیشه سیاسی فلاسفه بزرگ غرب را با الگوی چهارگانه تحقیقی خود یعنی مشکل شناسی(مشاهده بی نظمی )، علت شناسی( تشخیص درد)، نظم و خیال( جامعه آرمانی ) و راه حل شناسی( راه درمان ) پردازش کرده است. به باور وی، اندیشمندان سیاسی واقع گرا هستند و اندیشه آنها پاسخ به مشکلات محیط سیاسی آنان است. در نظر اسپریگنز تمام نظریه پردازان آثارشان را در زمانی نگاشته اند که جامعه سیاسی دچار بحران بوده است. قدم دوم جستجوی دلیل بی نظمی است و بعد از آن، در گام سوم این سوال طرح می شود که اگر این وضع نامطلوب و بی نظمی است پس وضعیت مطلوب و آرمانی کدام است؟ سرانجام آخرین مرحله نظریه سیاسی ارائه راه حل علمی برای رسیدن به هدف است
دلایل استفاده از نظریه اسپریگنز:
نظریه اسپریگنز نسبت به دیگر از نظریه ها جامع تر و شفاف تر و مطابق با بی نظمی های درون ایران است.
نظریه اسپریگنز در تجزیه و تحلیل رابطه سنت، تجدد و دنیای نوین (جهانی شدن) نسبت به دیگر نظریه ها جامع تر است
نقش بحران در نظریه اسپریگنز. براحتی بحران در جامعه عقب مانده ایران را تشریح میکند.
-راهکارهای عملی تجددخواهان در ایران بسیار به روش اسپریگنز مطابقت دارد. مدرنیته در نظریه اسپریگنز و تأثیر این نظریه در تحولات فکری روشنفکران معاصر مشهود است.
نقد خود را بر کتاب بنویسید. چه پیشنهاداتی دارید؟
در کلیات نقد و بررسی این کتاب بایستی عنوان شود که این کتاب حاصل زحمات بسیاری به دلیل عمق مطالب و میزان منابع و مقالات مطالعه شده میباشد که با وجود برخی نواقص کوچک چیزی از ارزشهای این کتاب کم نمیکند. با خواندن این کتاب میشود گفت یک سیر عظیم تحول روشنگری در ایران و غرب را میگذرانیم که برای دریافت آن باید دهها کتاب مطالعه شود. مطالب کتاب سعی شده است عمق دغدغه نویسنده و نگاه ریز بینانه به سیر تحولات اندیشه تجددخواهی در ایران را به خواننده منتقل نمایدو آن را به تصویر بکشد و در جای خود بسیار ارزشمند است.
الف)اشکالات شکلی:
- نقص در جمله بندی کتاب و ترکیب جملات و همچنین علائم دیده میشود.
- ویرایش کتاب کمی بی تجربگی را نشان می دهد و بهتر بود شکیل تر ویرایش میشد.
- مطالب مختصر و در پاره ای اوقات بسیار فشرده گنجانده شده است.
- غلط املائی در آن زیاد دیده میشود.
- فهرست بندی و شماره گذاری تیترها خیلی دقیق و شکیل صورت نگرفته است.
- هر چند در پایان هر مطلب کلیات مورد نظر نویسنده گنجانده شده است.ولی بهتر بود در پایان هر فصل نیز نتیجه کل فصل تشریح می شد.
ب)اشکالات محتوایی:
1- اندیشه ها و تفکرات فیلسوفان غربی در کتاب خواننده را تا اواسط کتاب به کلی از هدف این کتاب که ایران است دور نگه میدارد و در قسمت دوم کتاب به یکباره وارد ایران میشود که این موضوع خواننده را دچار سردگمی میکند که تجدد خواهی در ایران از کدام یک از فلاسفه بیشترین تاثیر را داشته است.
2- در برخی موضوعات کتاب مخصوصا از صفحه 175 تا 224 به سیر تاریخی از روند شکل گیری تمدن مدرن در ایران پرداخته که ضمن افزایش بار مطالب کتاب خواننده را از اصل متفکران تجدد خواه دور میکند و بیشتر روند تاریخی کشور را به نمایش می گذارد در واقع کمی از هدف نویسنده دور میشود. تاریخ نگاری و اصل تجددگرایی دو مقوله جدا از هم میباشد که هدف اصلی نویسنده نیز تحلیل تجددگرایی در ایران است.
3-ارجاع و نقل قول در آن دقیق و شفاف صورت نگرفته تا خواننده بداند استدلال نویسنده کجای متن است که در پاره ای اوقات باعث میشود خواننده سردرگم شده که مطلب نوشته شده نقل قول است یا استدلال نویسنده. مثل بحث ماکیاول صفحات 106 تا 116
4- پرداختن به اصل موضوع تجدد خواهان در ایران و خارج نشدن از هدف اصلی ، و اشاره در درون مطالب از متفکران غربی ، و خارج کردن موضوعات اضافه و کاهش حجم کتاب و نیز ویراستاری قوی همراه با تصحیح بیان مطالب چه شکلی و چه محتوایی در غنای این کتاب، میتوانست بسیار بیافزاید.
پینوشتها
- یرواند آبراهامیان. ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی ولی ولایی، چاپ دوم، تهران: 1377، صص 79 و 80
- فریدون آدمیت. اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، چاپ اول، تهران: انتشارات خوارزمی، 1349، صص 115 و 117
- فریدون آدمیت. فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت ایران، چاپ اول، تهران: انتشارات سخن، 1340، ص 113.
- دکتر ماشاءالله آجودانی. مشروطه ایرانی، چاپ پنجم، تهران: نشر اختران، 1383، صص 283 و 284.
- میرزا ملکم خان ناظم الدوله. «مجموعه آثار میرزا ملکمخان» به کوشش و با مقدمه محمد محیط طباطبایی، تهران: انتشارات علمی، ‹ بیتا›، ص 126.
- میرزا ملکم خان ناظم الدوله. روزنامه قانون، به کوشش و با مقدمه هما ناطق، چاپ اول، تهران: انتشارات امیرکبیر، 2535 ش، (مقدمه رساله ندای عدالت، ص 8.)
- عبدالرحیم طالبوف. مسالک المحسنین، به همت محمد رمضانی، تهران: چاپخانه کلاله خاور، (بیتا)، صص 46 و 47
- نگاهی به روابط منورالفکران ایران و غرب - لطفالله آجودانی ،روزنامه شرق چهارشنبه 25 اسفند 1389 16:44
- اسدالله اطهری،ایران و مدرنیته ،انتشارات، نسیم کویر، 1397 ،ص275،285،300
- لطفالله آجودانی، نگاهی به روابط منورالفکران ایران و غرب ، روزنامه شرق ، سایت تاریخ ایران www.tarikhirani.ir)) - چهارشنبه 25 اسفند 1389
