آزادی در دنیای معاصر
آزادي در اندیشه شهید مطهری
استاد مطهري، بدون ترديد يكي از چهره هاي موفق روحانيت و روشنفكران ديني معاصر بود كه توفيقات بزرگي را در ابعاد تحقيق عميق و همه جانبه در معارف اسلامي، ارائه متين و مستدل اسلام و معارف اصيل اسلامي و ارتباط با نسل جوان و آگاه كردن آنان با حقايق اسلام راستين، كسب كرده بود.
بي شك، از مهم ترين عوامل موفقيت استاد مطهري، در هر يك از اين ابعاد، «آزاد انديشي» وي بود. اين روحيه، او در برخورد با مسائل اسلامي، پژوهشگر و محققي زبردست مي ساخت، و چون آزادانديش بود خود را در قيد و بند «اقوال و آراي» ديگران محصور و محدود نمي ساخت، لذا با «ديد انتقادي» به ديدگاه ها و نظريه ها مي نگريست، و در نتيجه كارهاي علمي اش به جاي آن كه «تقرير»ي از حرف هاي ديگران باشد، «تحقيقي» زائيده از سرچشمه هاي خلاقيت خود او بود. و چون آزادانديش بود، نيازي به تكرار و بازگو كردن افكار ديگران نداشت و چون تكرار نمي كرد، انديشه هاي نو، تازه و ابتكاري بود، چه اين كه هنوز هم آثارش بوي كهنگي به خود نگرفته است.
استاد مطهري چون اهل فكر بود، در ميدان پژوهش، انديشه خود را براي جرح و تعديل افكار آزاد ميگذشت. بحث هاي علمي استاد، چه در موضوعات فلسفي از قبيل اصول فلسفه و شرح منظومه و چه در موضوعات اجتماعي از قبيل نظام حقوق زن و جه در موضوعات فقهي از قبيل ربا و بيمه همه با نقد و ايراد توام است.
آزادانديشي استاد مطهري، او را به جاي عبور از جاده هاي صاف كه به واسطه عبور ديگران هموار گرديده است، به عبور از راه هاي تو كه با دشواري ها همراه است، فرامي خواند، و البته از يك «محقق» انتظاي جز اين وجود ندارد.( باقي نصرآبادي، علي، نگارش، حميد، استاد مطهري و دغدغه اسلام اصيل، ص 141- 140)
علاوه بر اين، استاد مطهري، از امتياز ديگري نيز برخوردار بود. او از اظهار شك و ترديد در معارف اسلامي، از سوي گروه ها و افراد مختلف استقبال مي كرد و آن را باعث بالندگي معارف و آشكار شدن حقايق مي دانست، آيا جز استاد مطهري، هيچ نويسنده اسلامي، بر اين سخن اصرار ورزيده كه:
«من هرگز از پيدايش افراد شكاك در اجتماع كه عليه السلام سخنراي كنند و مقاله بنويسند، متاثر نميشوم. هيچ، از يك نظر خوشحال هم مي شوم، چون مي دانم پيدايش اينها سبب مي شود كه چهره اسلام بيشتر نمايان شود. وجود افراد شكاك و افرادي كه عليه دين سخنراني مي كنند، وقتي خطرناك است كه حاميان دين آن قدر مرده و بي روح باشند كه در مقام جواب برنيايند، يعني عكس العمل نشان ندهند .... من برخلاف بسياري از افراد، از تشكيلات و ايجاد شبهه هايي كه در مسائل اسلامي مي شود با همه علاقه و اعتقادي كه به اين دين [اسلام] دارم، هيچ ناراحت نميشوم، بلكه در ته دلم خوشحال ميشوم، زيرا معتقدم و در عمر خود به تجربه مشاهده كرده ام كه اين آيين مقدس آسماني در هر جبهه از جبهه ها كه بيشتر مورد حمله و تعرض واقع شده با نيرومندي و سرافرازي و جلوه و رونق بيشتري آشكار شده است».(مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، ص 55.)
شاخصه مهم و كم نظير استاد مطهري اين بود كه در عين تصلب در عقايد اسلامي و پاي بندي عميق به انديشه هاي قرآني، در برابر انديشه ها و افكار مخالف ، با تحمل و سعه صدر فراوان برخورد مي كرد و هرگز به چماق تكفير و طرد متوسل نمي شد. بلكه به خصوص پس از پيروزي انقلاب اسلامي، تاكيد داشت كه روحانيت بايد با سلاح منطق در ميدان انديشه ها حاضر شود، چرا كه پس از انقلاب، آزادي از راه مي رسد و آزادي به همراه خود، تضاد افكار و عقايد و بحث هاي فلسفي و كلامي را مطرح ميكند، در اين هنگام ديگر شمشيركاري از پيش نمي برد، اينجا اسلحه مناسب، درس و كتاب و قلم است».(.مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 183.)
بر اين اساس استاد مطهري راه برخورد با افكار متضاد را از بين بردن آزادي و جلوگيري از طرح آن ها نمي دانست، بلكه از روحانيت مي خواست كه خود را براي بحث هاي سازنده آماده سازد.
«براي نهضت ما نيز چنين آينده اي كه در آن بازار عرضه افكار داغ باشد، قابل پيش بيني است، از اين رو لازم است روحانيت ده ها برابر گذشته خود را تجهيز كند».(مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 183.)
استاد شهيد مطهري ، همين توصيه را در كوران نهضت و اوج انقلاب اسلامي، براي جوانان انقلابي و پرشور كشور داشت و به صراحت «هشدار» مي داد:
«من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار مي دهم كه خيال نكنند راه حفظ معتقدات اسلامي جلوگيري از ابراز عقيده ديگران است، از اسلام فقط با يك نيرو مي شود پاسداري كرد و آن علم است و آزادي دادن به افكار مخالفت و مواجهه صريح و روشن با آن ها». (همان .ص19)
استاد مطهري، آزادي اجتماعي را از حقوق طبيعي انسان ها مي دانست، كه معارضه با اين حق طبيعي حتي اگر به نام دين انجام گيرد، از اعتبار دين و اعتقاد به خدا خواهد كاست ، چه اينكه در غرب:
«افراد فكر مي كردند كه اگر خدا بپذيرند، بايد اختناق اجتماعي را نيز نپذيرند و اگر بخواهند آزادي اجتماعي داشته باشند، بايد خدا را انكار كنند. پس آزادي اجتماعي را ترجيح دادند.» ( مطهري، مرتضي، علل گرايش به ماديگري، ص 158.)
ولي آيا در بينش اسلامي نيز، دين و آزادي ، از چنين تنافر و تخالفي برخوردار است؟ و تنها يكي را بايد انتخاب كرد؟ استاد مطهري دراين زمينه مي فرمايد: «از نظر اسلام، مفاهيم ديني هميشه مساوي با آزادي بوده است، درست برعكس آنچه در غرب جريان داشته، پر واضح است كه چنين روشي، جز گريزاندن افراد از دين و سوق دادن ايشان به سوي ماترياليسم و ضديت با مذهب و خدا و هر چه رنگ خدايي دارد، محصولي نخواهد داشت».( مطهري، مرتضي، علل گرايش به ماديگري، ص 160-159.)
آزادي يا مغالطه آزادي
مغالطه اي كه در دنياي امروز وجود دارد، در اين است كه از يك طرف مي گويند: فكر و عقل بشر بايد آزاد باشد و از طرف ديگر مي گويند عقيده هم بايد آزاد باشد. بت پرستي هم بايد در عقيده خودش آزاد باشد، گاوپرست هم بايد در عقيده خودش آزاد باشد. هركس هر چه را كه مي پرستد، هر چيزي را به عنوان عقيده براي خودش انتخاب كرده ، بايد آزاد باشد و حال آن كه اينگونه عقايد ضد آزادي فكر است.
همين عقايد است كه دست و پاي تفكر را مي بندد. تعريف مي كنند كه بله انگلستان يك كشور صد در صد آزادي است، تمام ملل در آنجا آزادي دارند، بت پرستي كه بخواهد گاوپرستي كند، دولت به او آزادي مي دهد. گاوپرست هم بخواهد گاوپرستي كند، چون آنجا مركز آزادي است به او آزادي مي دهند. حتي وسيله برايش فراهم مي كنند، معابد و معبودهاي آن ها را محترم مي شمارند، بله بشر هر عقيده اي دارد بايد آزاد باشد.
خود اعلاميه حقوق بشر همين اشتباه را كرده است، اساس فكر را اين قرار داده است كه حقيقت انساني محترم است. بشر از آن جهت كه بشر است محترم است، چون بشر محترم است، پس هر چه را خودش براي خودش انتخاب كرده ، هر عقيده اي كه خودش براي خودش انتخاب كرده محترم است. عجب! ممكن است بشر خودش براي خودش زنجير انتخاب كند و به دست و پاي خود بندد، ما چون بشر را محترم مي شماريم او را در اين كار آزاد بگذاريم، لازمه محترم شمردن بشر چه است؟ آيا اين است كه ما بشر را هدايت كنيم در راه ترقي و تكامل يا اين است كه بگوييم آقا چون تو بشر هستي، انسان هستي و هر انساني اختيار تام دارد، تو اختيار داري هرچه را كه خودت براي خودت بپسندي ، من هم براي تو مي پسندم و برايش احترام قائلم، ولو آن را قبول ندارم و مي دانم كه دروغ و خرافه است و هزار عوارض بد دارد. اين محترم شمردن تو اين زنجير را ، بي احترامي به استعداد انساني و حيثيت انساني اوست كه فكر كرده باشد. تو بيا اين زنجير را از دست و پايش باز كن تا فكرش آزاد باشد.( مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، ص 99-100.)
آزادي از منظر درون ديني و برون ديني
1- تعريف آزادي
استاد مطهري براي مفهوم آزادي يك معناي سلبي كه عبارت از نبود مانع باشد بيان مي كند، گويا ايشان براي نقطه مقابل آزادي يعني اضطرار، اكراه و جبر، معنايي ايجابي قائل شده است:
«آزادي يعني جلوي راهش را نگيرند، پيش رويش مانع ايجاد نكنند ممكن است يك موجود امنيت داشته باشد، عوامل رشد هم داشته باشد، ولي در عين حال موانع، جلوي رشدش را بگيرد» ( مطهري، مرتضي، گفتارهاي معنوي، ص 14-13.)
در جاي ديگر نيز مي گويد : «هر موجود زنده اي كه مي خواهد راه رشد و تكامل را طي كند، يكي از احتياجاتش آزادي است، پس آزادي يعني نبودن مانع ، انسان هاي آزاد، انسان هايي هستند كه با موانعي كه جلوي رشد و تكاملشان هست مبارزه مي كنند، انسان هايي هستند كه تن به وجود مانع نميدهند.»( مطهري، مرتضي، جامعه و تاریخ، ص 84.)
سپس استاد مطهري به نقل و نقد تعريف «هگل» پرداخته و چنين گفته است: «از نظر هگل و ماركس، آزادي جز آگاهي به ضرورت تاريخي نيست. در كتاب ماركس و ماركسيسم از كتاب آنتي دورينگ تاليف انگليس، نقل مي كند كه هگل نخستين كسي بود كه رابطه آزادي و ضرورت را دقيقاً نشان داد، از نظر او آزادي همانا درك ضرورت است. ضرورت به هان اندازه نابينا است كه درك نشود، آزادي در استقلال رؤيايي نسبت به قوانين نيست، بلكه در شناخت اين قوانين و در امكان به كار انداختن اصولي آنها در جهت مقاصد معيني است.( مطهري، مرتضي، جامعه و تاريخ، ص85).
استاد مطهري در نقد اين تعريف مي نويسد: «آيا بنا بر اصل تقدم جامعه به فرد و اين كه وجدان و شعور و احساس فرد، يكسره ساخته شرايط اجتماعي و تاريخي مخصوصاً شرايط اقتصادي است، جايي براي آزادي باقي مي ماند؟ وانگهي «آزادي همان آگاهي به ضرورت است» يعني چه؟ آيا فردي كه در يك سيل بنيان كن قرار گرفته و آگاهي كامل دارد كه ساعتي بعد سيل او را تا اعماق دريا فرو خواهد برد و يا فردي كه از قله اي بلند پرت شده و آگاهي دارد كه به حكم ضرورت قانون «ثقل» لحظاتي بعد قطعه قطعه خواهد شد، در فرو رفتن به دريا و يا سقوط به دره آزد است؟
بنابر نظريه ماديت جبري تاريخي، شرايط اجتماعي مادي، محدود كننده انسان و جهت دهنده به او و سازنده وجدان و شخصيت و اراده و انتخاب اوست و او در مقابل شرايط اجتماعي جز يك ظرف خالي و يك ماده خام محض نيست، انسان ساخته شرايط است نه شرايط ساخته انسان، شرايط پيشين مسير بعدي انسان را تعيين مي كند نه انسان مسير آينده شرايط را. بنابراين آزادي به هيچ وجه معني و مفهوم پيدا نمي كند."( مطهري، مرتضي، جامعه و تاريخ، ص85.)
2- ارزش آزادي
از ديدگاه استاد مطهري آزادي عنصر حياتي و يكي از لوازم حيات و تكامل است. وي آن را علاوه بر عامل ترتبيت و امنيت، عامل سومي براي رشد و تكامل موجودات معرفي مي كند.
آزادي يكي از بزرگترين و عالي ترين ارزش هاي انساني است و به تعبير ديگر جزو معنويات انسان است- معنويات انسان يعني چيزهايي كه مافوق حد معنويت اوست- آزادي براي انسان ارزشي مافوق ارزش هاي مادي است، انسان هايي كه بويي از انسانيت برده اند، حاضرند با شكم گرسنه و تن برهنه و در سخت ترين شرايط زندگي كنند، ولي در اسارت يك انسان ديگر نباشند، آزاد زندگي كنند») مطهري، مرتضي، تكامل اجتماعي انسان، ص 15.)و نيز مي گويد: «انسان ها با اراده خودشان و اختيار خودشان با طرح ريزي خودشان براي جامعه شان، راه تكامل جامعه را انتخاب كرده اند و جامعه را جلو برده اند».( مطهري، مرتضي، فلسفه تاريخ، ج 1، ص 259-260.)
استاد مطهري مصيبت تمدن اخير را ايجاد محدوديت هاي اجتماعي بخصوص محدوديت در آزادي فكري مي داند و تبليغات مكرر رسانه ها را عامل مسخ انسان ها و از خودبيگانگي آن ها معرفي ميكند.( ر.ك. پيرامون انقلاب اسلامي، ص 19.)
استاد مطهري، علاوه بر اهميت آزادي از منظر برون ديني به ارزش آن از منظر درون ديني مي پردازند و نمونه هايي از آن را ذكر مي كند. وي آزادي را عامل بقاي اسلام و مايه تكامل معرف ديني و احياي شريعت معرفي مي كند. براي نمونه مناظره زهره بن عبدالله سركرده سپاه اسلام با رستم فرخ زاد فرمانده سپاه ايران را مي توان نام برد. وقتي كه رستم از وي خواست كه در اطراف دين اسلام توضيحاتي به او بدهد، زهره بن عبدالله در پاسخ وي گفت: اساس و پايه و ركن دين دو چيز است: شهادت به يگانگي خدا و شهادت به رسالت محمد (ع) و اين كه آنچه او گفته است از جانب خداست. رستم گفت: اين كه عيب ندارد ديگر چه؟ زهره گفت : ديگر آزاد ساختن بندگان خدا از بندگي انسان هايي مانند خود.( همان، ص 43.)
نمونه ديگر ، داستان مفصل ، يكي از اصحاب امام صادق (ع) است. وي در هنگام مناظره با ماديگران به پرخاش با آن ها پرداخت. دهري ها به او گفتند: ما در حضور امام صادق (ع) اين حرف ها و بالاتر از آن ها را مطرح مي كرديم لكن او نه تنها عصباني نمي شد، بلكه همه حرف هايمان را با متانت گوش مي داد و در انتها به پاسخ همه آن ها مي پرداخت .( مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي ، ص 130.)
نمونه ديگر در اهميت دادن اسلام به آزادي، وجود احتجاجات ائمه اطهار (ع) است كه استاد مطهري براي اطلاع بيشتر، خوانندگان گرامي را به كتاب احتجاج طبرسي و بحارالانوار مجلسي و غيره ارجاع مي دهد.
نمونه ديگر، نامه امام علي (ع) به امام حسن مجتبي (ع) است كه فرمود: جان و روان خودت را گرامي بدار و از هر كار دني و پست و از هر دئانت و پستي محترم بدار، پسرم هرگز بنده ديگري مباش، زيرا خدا تو را آزاد آفريده است. (مطهري، مرتضي، انسان كامل، ص 350.) نمونه ديگر، آزاد گذاشتن پيامبر دخترانش را در انتخاب شوهر مي باشد. ( مطهري، مرتضي، سيري در نهج البلاغه؛ ص 231.) نمونه ديگر از آزادي در اسلام مسأله زهد است كه ميان زهد و آلودگي پيوند كهن و ناگسستني برقرار است.( نهج البلاغه، خطبه 189.)
در اينجا ممكن است اشكالي مطرح شود و آن اينكه در اسلام عنصري به نام تقوا وجود دارد، تقوا يعني خود نگهداري و ايجاد حدود و چهارچوبي براي خروج از زندگي حيواني، و اين دستور ديني، عبارت است از محدوديت انسان و زنجير بستن به پاي انسان. استاد مطهري در پاسخ به اين اشكال مي فرمايد: تقوا محدوديت نيست بلكه مصونيت است، زيرا محدوديت زماني است كه انسان را از موهبت و سعادت محروم كنند، اما چيزي كه خطر را از انسان دفع مي كند، مصونيت است نه محدوديت. در واقع تقوا به انسان آزادي معنوي مي دهد يعني او را از اسارت و بندگي هوا و هوس آزاد مي كند، رشته آز و طمع و حد و شهرت و خشم را از گردنش برمي دارد. چنان كه امير مؤمنان (ع) فرمود: تقوا را حفظ كنيد و به وسيله تقوا براي خود مصونيت درست كنيد.( نهج البلاغه، خطبه 157).و نيز فرمود: همانا تقوا كليد درستي و توشه قيامت و آزادي از هر بندگي و نجات از هر تباهي است.( ر.ك. سيري در نهج البلاغه، ص 207-206، ده گفتار، ص 29-27.)
3- ملاك و منشأ آزادي
بحث كليدي و مهم ديگري كه در باب عنصر آزادي مطرح است، مسأله منشأ آزادي مي باشد. استاد مطهري، استعدادهاي برتر را منشأ آزادي هاي متعالي و انساني معرفي مي كند و مي فرمايد: «انسان استعدادهايي دارد برتر و بالاتر از استعدادهاي حيواني، اين استعدادها يا از مقوله عواطف و گرايش ها و تمايلات عالي انساني است و يا از مقوله ادراك ها و دريافت ها و انديشه هاست. به هر حال همين استعدادهاي برتر منشأ آزادي هاي متعالي او مي شوند.» (مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 7.)
اما ديدگاه غريبان در اين باب كاملاً با نظر مذكور متفاوت است : «در غرب ريشه و منشأ آزادي را تمايلات و خواهش هاي انساني مي دانند و آنجا كه از اراده انسان سخن مي گويند، در واقع فرقي ميان تمايل و اراده قايل نمي شوند. از نظر فلاسفه غرب، انسان موجودي است داراي يك سلسله خواست ها و مي خواهد كه اين چنين زندگي كند، همين تمايل منشأ آزادي عمل او خواهد بود.» (همان، ص 100 و نيز ر.ك: اخلاق جنسي در اسلام و جهان غرب، ص 39.)
ولي اين ديدگاه [غرب] با توجه به دو قطبي و دو بعدي بودن انسان كاملاً مردود شمرده مي شود، انسان غير از غرايز داني حيواني، فطريات عالي انساني را نيز داراست و همين فطريات عالي آدميان، منشأ آزادي هاي متعالي بشريت است. استاد مطهري در اين باره مي فرمايد: «آدمي يك سلسله استعدادهايم ترقي و عالي دارد كه ملاك انسانيت اوست. تفكر منطقي انسان- و نه هر چه كه نامش تفكر است- تمايلات عالي او نظير تمايل به حقيقت جويي، تمايل به خير اخلاقي، تمايل به پرستش حق و ... اين ها از مختصات وملاك هاي انسانيت است.» (مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 101.)
4- قلمرو دامنه آزادي
آيا آزادي مطلقاً و بدون هيچ گونه قيد و شرط و محدوديتي محترم و با ارزش است يا اينكه در يك مدار مشخص و معيني فاقد احترام خواهد بود؟ نظر استاد مطهري در اين زمينه نيز از دانشمندان مغرب زمين فاصله دارد. وي پس از بررسي منشأ آزادي، محدوديت آزادي را امري ضروري تلقي كرده و ميگويد: «بشر به حكم اين كه در سرشت خود دو قطبي آفريده شده يعني موجود متضاد است و به تعبير قرآن مركب از عقل و نفس يا جهان جان علوي- و تن است، محال است بتواند در هر دو قسمت وجودي خود از بي نهايت درجه آزادي برخوردار باشد، رهايي هر يك از دو قست عالي و سافل وجود انسان، مساوي است با محدود شدن قسمت ديگر.» ( همان منبع).
و نيز در باب تعارض آزادي و ساير ارزش هاي انساني فرمود: «آزادي و مساوات دو ارزش انساني است كه با يكديگر متعارض مي باشند، اگر افرد آزاد باشند، مساوات از بين مي رود و اگر بخواهند مساوات كامل برقرار شود، ناچار بايد آزادي ها را محدود كرد..... آزادي به فرد تعلق دارد و مساوات به جامعه.» ( مطهري، مرتضي، فلسفه اخلاق، ص266-267.)
به طور كلي «ملاك شرافت احترام آزادي انسان اين است كه انسان در مسير انسانيت باشد، انسان را در مسير انسانيت بايد آزاد گذاشت نه انسان را در هر چه خودش انتخاب مي كند ولو بر ضد انسانيت باشد.» ( مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، ج3، ص 224.)
«بسياري از افراد به نام آزادي مي خواهند خود را از قيد تكاليف و حقوق آزاد سازند و البته انسان ميتواند آزاد زندگي كند و بايد آزاد زندگي كند ولي به شرط اينكه انسانيت خود را حفظ كند، يعني از هر چيزي و هر قيدي مي توان آزاد بود، مگر از قيد انسانيت. آدمي اگر بخواهد از قيد تكاليف و حقوق خود را آزاد بداند، بايد قبلاً از انسانيت استعفا بدهد.» (باقي نصرآبادي، علي، نگارش، حميد، گنج حكمت، ص 18.)
استاد مطهري مي فرمايد: «اراده بشر تا آنجا كه محترم است كه با استعدادهاي عالي و مقدسي كه در نهاد بشر است هماهنگ باشد و او را در مسير ترقي و تعالي بكشاند، اما آنجا كه بشر را به سوي فنا و سستي سوق مي دهد و استعدادهاي نهاني را به هدر مي دهد، احترامي نمي تواند داشته باشد»( مطهري، مرتضي، اخلاق جنسي در اسلام و جهان غرب، ص 39.)
اما از نظر غرب «آنچه آزادي فرد را محدود مي كند، آزادي اميال ديگران است. هيچ ضابطه و چهارچوب ديگري نمي تواند آزادي انسان و تمايل او را محدود كند، آزادي به اين معنا مبناي دمكراسي غربي قرار گرفته است. در واقع نوعي حيوانيت رها شده است. اين كه انسان ميلي و خواستي دارد و بايد بر اين اساس آزاد باشد، موجب تميزي ميان آزادي انسان و آزادي حيوان نمي شود» (مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 100.)
راسل مي گويد: «قدرت منع و جلوگيري ديگران، مي گويد كه من به خاطر منافع خودم، مي خواهم منافع ديگران را به خطر اندازم. آن ها به خاطر منافع خودشان با ديگران اتفاق خواهند كرد و جلو مرا خواهند گرفت و من ناچار تسليم خواهم شد و اجباراً منافع خصوصي خود را با منافع عمومي ، هماهنگ خواهم كرد.»( مطهري، مرتضي، اخلاق جنسي در اسلام و جهان غرب، ص 42.)
به عقيده «ميل» هيچ چيز مگر زيان فرد ديگر يا جامعه و به عقيده «لاك» مصلحت فرد و مصلحت جامعه يعني اكثريت ملاك محدوديت آزادي نمي تواند باشد. پس از توجه نمودن به آراء و نظرات انديشمندان مغرب زمين ديدگاه استاد مطهري روشن مي شود كه تنها عامل محدوديت دامنه آزادي، مصلحت انسان مي باشد) مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 155.)
لبته استاد مطهري در گفتار ديگرش به محدوديت آزادي هر فرد به آزادي فرد ديگر قائل شدند. ولي آن را ملاك تامي براي تقيد عنصر آزادي ندانستند و انضمام شرايط ديگر را نيز لازم شمردند:
«بديهي است كه آزادي مطلق امكان ندارد در جامعه باشد، لازمه طبيعت جامعه اين است كه آزادي ها محدود شود، يعني آزادي هر فرد به آزادي فرد ديگر محدود گردد، مواهب اجتماعي به طور عادلانه در ميان افراد تقسيم شود، نظامات اجتماعي، نظاماتي دست و پا گير نباشد و افراد به حداكثر آنچه كه در آن جامعه ممكن است ، بتوانند به كمال خودشان برسند.»( مطهري، مرتضي، فلسفه تاريخ، ج1، ص 259.)
گرچه در غرب نسبت به وسعت دامنه آزادي شعار داده شد ولي بعدها حتي به محدوديت آن از جانب جامعه فتوا داده و روز به روز بيشتر پر و بال آزادي چيده شد. ( ر.ك. همان، ص 286؛ پيرامون جمهوري اسلامي، ص 155.)
با توجه به مطالب مذكور، تذكر دو نكته مهم ديگر ضروري است:
نكته اول: انسان گرچه از موهبت الهي به نام آزادي برخوردار است، ولي در بعضي امور، تكويناً از اين آزادي محروم مي گردد. مثلاً انسان در ساختن اندام هاي بدن، رنگ پوست يا چشم و نيز روحيههاي خاص رواني يا اجتماعي كه از طريق وراثت، محيط طبيعي و اجتماعي، تاريخ و عوامل زماني به دست مي آورد، هيچ گونه اختيار و آزادي ندارد. البته بعدها تا حد زيادي مي توان عليه اين محدوديت ها طغيان كرد.(ر.ك: انسان در قرآن، ص 36-38..)
پس آنچه محوريت بحث قلمرو آزادي و ملاك محدوديت آن را مشخص مي كند، عبارتند از: محورهايي كه تكويناً متعلق آزادي هستند نه آن اموري كه تكويناً از قلمرو آن خارج باشند.
نكته دوم: اين است كه واقعيت هايي وجود دارد كه اجبار بردار نيستند و با سلطه و زور نمي توان آنها را بر جامعه تحميل كرد، اموري چون تربيت افراد و جوامع، محبت و دوست داشتن، ايمان با دو ركن علمي و احساسي آن، آزادگي و روح آزاديخواهي و همچنين دين را مي توان از اين واقعيت ها به شمار آورد.( ر.ك: جهاد، ص 49-47؛ پيرامون انقلاب اسلامي، ص 117.)
5- انواع آزادي
در آثار و نوشته هاي استاد مطهري اقسام مختلف آزادي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. ايشان گاهي آزادي را به آزادي معنوي و اجتماعي و زماني به فكري و عقيدتي و گاه به آزادي انساني و حيواني تقسيم مي كند و آن ها را مورد تجزيه و تحليل قرار مي هد و در بعضي موارد نيز از آزادي فلسفي سخني به ميان مي آورد: «معمولاً دو گونه آزادي براي انسان در نظر گرفته مي شود، يكي آزادي به اصطلاح انساني و ديگري آزادي حيواني يعني آزادي شهوات، آزادي هوا و هوس ها... كساني كه درباره آزادي بحث مي كنند، منظورشان آزادي حيواني نيست بلكه آن واقعيت مقدسي است كه آزادي انساني نام دارد».(مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 7.) و در جاي ديگر مي نويسند: «آزادي از محكوميت انسان هاي ديگر، آزادي از محكوميت- به قول عرب ها حافز يعني- انگيزه هاي دروني خود».( مطهري، مرتضي، فلسفه تاريخ، ج1، ص 233 و نيز ر.ك: نقدي بر ماركسيسم، ص 245-246.)
ما در اين قسمت ، به بررسي انواع مختلف آزادي از ديدگاه استاد مطهري مي پردازيم و به لحاظ قدم بحث هاي انتولوژي بر مباحث مطهري مي پردازيم و به لحاظ تقدم بحث هاي انتولوژي بر مباحث اجتماعي و حقوقي، آزادي فلسفي را مقدم مي داريم.
1-5- آزادي فلسفي
مقصود از آزادي فلسفي، اختيار در مقابل جبر است. اين بحث معركه آراي متكلمان و فيلسوفان بوده است و شروع اين بحث به لحاظ زماني، شايد مقارن با آغاز حيات بشر باشد. در هر صورت، اين مساله در عالم اسلام ميان متفكران و انديشمندان اسلامي نيز رونق خاصي پيدا كرد. گروهي به نام «اشاعره» جبري مسلك شدند و گروه ديگري به نام «معتزله» به تفويض گرويدند. و «اماميه» نيز با استفاده از تعليمات اهل بيت (ع) طريق وسط يعني «امر بين الامرين» را طي كردند.
در مغرب زمين نيز مكاتب فلسفي پيدا شد كه پرچم آزادي را به دست خود گرفت و آن را معيار كمال انساني و ارزش ارزش هاي بشر شمردند، مكتب «اگزيستانسياليسم» يكي از اين مكاتب به شمار مي آيد. اساس اين مكتب اين است كه: «انسان تنها موجودي است كه در اين عالم آزاد آفريده شده است و محكوم هيچ جبر و ضرورت و تحميلي نيست». (ر.ك:انسان كامل، ص330-333.)اين مكتب مي گويد: «هرچيزي كه بر ضد آزادي و منافي با آن باشد، انسان را از انسانيت خارج و بيگانه كرده است، انسان با لذات آزاد آفريده شده است. اگر انسان خودش را به چيزي ببندد و به آن تعلق و وابستگي پيدا كند و بنده و تسليم چيزي باشد، از انسانيت خارج شده است، زيرا اولا در آن صورت هميشه به ياد محبوب و مطلوبش است و از خود غفلت مي كند و ثانيا اين تعلقات باعث مي شود كه انسان از ارزش هاي انساني خود غافل شود و همه توجهش به ارزشهاي آن شيء معطوف گردد و اين رفتار ماية اسارت انسان و از دست دادن آزادي مطلق و توقف از حركت و تكامل است.
نزد اين مكتب اعتقاد به خدا نيزنوعي اسارت مانع رشد و تكامل انسان ها معرفي شده است، زيرا اولا اعتقاد به خدا مستلزم اعتقاد به قضا و قدر است و اعتقاد به قضا و قدر هم مستلزم اعتقاد به جبر مي باشد و جبر نافي آزادي است.
ثانيا اعتقاد به خدا مستلزم ايمان به خداست و ايمان به خدا يعني تعلق و وابستگي كه با آزادي انسان ها نيز تعارض دارد.( ر.ك انسان كامل، ص 334-336)
به تعبير ديگر: «اگر تعلق و وابستگي روحي به چيزي نوعي بيماري و موجب محو ارزش هاي انساني است و عامل ركود و توقف و انجماد به شمار مي رود چه فرقي مي كند كه آن چيز ماده باشد يا معني، دنيا باشد يا عقبي و بالاخره خدا باشد يا خرما. اگر نظر اسلام در جلوگيري از تعلق به دنيا و ماديت حفظ اصالت شخصيت انساني و رهايي از اسارت بوده و مي خواسته انسان در نقطه اي متوقف و منجمد نگردد، مي بايست به آزادي مطلق دعوت كند و هر قيد و تعلق را كفر تلفي كند.» ( مطهري، مرتضي، سيري در نهج البلاغه، ص284)
فرقي كه بين «اگزيستانسياليست» با مكتب «عرفان» وجود دارد، در اين است كه «از نظر عرفان از هر دو جهان بايد آزاد بود، اما بندگي عشق را بايد گردن نهاد، لوح دل از هر رقم بايد خالي باشد، جز رقم الفت قامت يار، تعلق خاطر به هيچ چيز نبايد داشت جز به ماه رخساري كه با مهر او هيچ غمي اثر ندارد، يعني خدا از نظر فلسفه هاي به اصطلاح اومانيستي و انساني، آزادي عرفاني دردي از بشر را دوا نمي كند، زيرا آزادي نسبي است.» (مطهري، مرتضي، سيري در نهج البلاغه، 286) اين است اشكالي كه مكاتب فلسفي اومانيستي از جمله اگزيستانسياليست مطرح كرده اند.
استاد شهيد مطهري بعد از طرح اين نظرية و پذيرش اصل آزادي و عالي شمردن آن، نسبت به ساير ارزش هاي انساني و رد جبريت اشاعره به نقد و پالايش آن پرداخته و در اولين اشكالش، هر گونه تعلق را ضد آزادي و هر گونه آزادي را ماية تكامل آدميان به شمار نمي آورد. وي در اين ياره مي فرمايد: «تعلق يك موحود به غايت و كمال نهايي خودش آزاد باشد، بيشتر در خود فرو رفتن است يعني بيشتر خود، خود شدن است، آزادي اگر به اين مرحله برسد كه انسان حتي از غايت و كمال خودش آزاد باشد، يعني حتي از خودش آزاد باشد، اين نوع آزادي، از خودبيگانگي مي آورد. اين نوع آزادي است كه بر ضد كمال انساني است.
آزادي اگر بخواهد شامل كمال موجود هم باشد، يعني شامل چيزي كه مرحله تكامل آن موجود است، بر اين معنا كه من حتي از مرحلة تكامل خودم آزاد هستم، مفهومش اين است كه من از خود كاملترم و خود ناقس من از خود كامل تر من آزاد است، اين آزادي بيشتر انسن را از خودش دور مي كند، در اين مكتب ميان وابستگي به غير بيگانه با وابستگي به خود يعني وابستگي به چيزي كه مرحلة كمال خود است، تفكيك نشده است.» (مطهري، مرتضي، انسان كامل، ص338-339)
اشكال دوم استاد مطهري بر اين مكاتب، آشكار كردن خلط اين ديدگاه بين «وسيله» و «هدف» است. استاد در اين باره مي فرمايد: «آقايان اگزيستانسياليست بين «هدف» و «وسيله» اشتباه كرده اند آزادي براي انسان كمال است ولي آزادي «كمال وسيله اي» است نه «كمال هدفي»، هدف انسان اين نيست كه آزاد باشد ولي انسان بايد آزاد باشد تا به كمالات خود برسد.»
اشكال سوم استاد مطهري بر برداشت اگزيستانسياليست ها از آزادي، ندانستن ارزش اجتماعي آن هاست، زيرا هنگامي آزادي مفيد است كه انسان را نسبت به ديگران متعهد كند و آزادي در چنين مكاتبي تعهدي براي انسان ها به وجود نمي آورد، در نتيجه ارزش اجتماعي ندارد.
عبارت استاد چنين است: «بعضي جهان بيني ها تعهدآور است مانند جهان بيتي توحيدي ولي برخي چنين نيست مانند اگزيستانسياليسم كه مي گويند: من چون آزادم مسوول خودم هستم ولي اين آزادي فقط معنايش اين است كه ديگري مقصر بدبختي من نيست، حداكثر معنايش اين است كه ديگري مقصر بدبختي من نيست، حداكثر معناي اين حرف اين است كه هيچ عاملي مقصر بدبختي من نيست ولي آيا معناي اين، مسووليت در برابر ديگران هم هست كه بگويم من در انتخاب خود مسوولم چيزي را انتخاب كنم كه به نفع ديگران، هم باشد؟»( مطهري، مرتضي، تكامل انسان اجتماعي انسان ص120-121)
استاد مطهري درباره تعلق و اعتقاد انسان به خداوند تبارك و تعالي مي گويد: «خدا از دو راه با انسان بيگانه نيست اولا تعلق انسان به خدا تعلق به يك شي مغاير با ذات و يك شي مباين نيست كه انسان با تعلق به خدا خودش را فراموش كند... (زيرا) علت فاعلي و علت موجده و مبدع هر شيء و مقوم ذات هر شيء يعني آن علت ايجاد كنندة هر چيزي كه قوام آن شيء به اوست از خودش نزديك تر است... قرآن مي فرمايد: نحن اقرب اليه منكم.( واقعه. آيه 85)
يعني ما از خود شما به شما نزديك تريم. نه فقط آگاهي ما به شما از خودتان بيشتر است بلكه ذات ما از شما به شما نزديكتر است، ثانيا آن كه مي گويد انسان به خدا بايد تعلق خاطر داشته باشد، چون خدا را كمال و نهايت سير انسان مي داند و مسير انسان را به سوي خدا مي داند، پس توجه انسان به خدا توجه او به نهايت كمال خودش است... رفتن انسان به سوي خدا، رفتن انسان به سوي خود است، رفتن انسان از خود ناقص تر به خود كامل است.» ( مطهري، مرتضي، انسان كامل- ص340-341)
اصولا «فلسفه عبادت اين است كه انسان خدا را بيابد تا خودش را بيابد، فلسفة عبادت بازيابي خود و خودآگاهي واقعي است.» (همان. ص 343) در نتيجه تعلق و وابستگي داشتن به خدا يك نوع رسيدن و وصول به كمال انساني است كه هيچ گونه اسارت شمرده نمي شود. استاد مطهري در بحث آزادي فلسفي رابطة آزادي و اصل عليت را رابطه اي طولي دانسته و به نبود اضافات بين آن دو نظر داده است و براي درك بيشتر اين مطلب خوانندگان عزيز را به پاورقي هاي جلد سوم اصول فلسفه و روش رئاليسم ارجاع مي دهد. ( ر.ك انسان و سرنوشت، ص 58 اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 3، ص231-232)
2-5- آزادي فكري
يكي ديگر از انواع آزادي كه استاد مطهري بدان توجه كرده و جهات مختلف آن را بررسي نموده است، آزادي در تفكر و انديشه است. ما در اين قسمت جوانب مختلف ديدگاه استاد مطهري را درباره اين نوع آزادي به ترتيب بيان مي كنيم:
1- آزادي فكري مايه پيشرفت و رشد اسلام و نبود يا محدوديت آن باعث شكست اسلام است. استاد مطهري در اين باره مي فرمايد: «اتفاقا تجربه هاي گذشته نشان داده است كه هر وقت جامعه از يك نوع آزادي فكري و لو از روي سوه نيت- برخوردار بوده است اين امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلكه در نهايت به سود اسلام بوده است. اگر در جامعة ما محيط آزاد برخورد آرا و عقايد به وجود بيايد، به طوري كه صاحبان افكار مختلف بتواند حرف هايشان را مطرح كنند و ما هم در مقابل، آرا و نظريات خودمان را مطرح كنيم، در چنين زمينة سالمي خواهد بود كه اسلام هر چه بيشتر رشد مي كند.» )مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، پ63) و نيز مي فرمايد: «اگر جلوي فكر را بخواهيم بگيريم، اسلام و جمهوري اسلامي را شكست داده ايم.»
2- بايد بحث هاي فكري و علمي آشكارا و به صورت منطقي انجام بگيرد و از نفاق كاري و پنهان عمل كردن پرهيز نمود: «اين كه فردي پنهاني به صورت اغوا و اغفال بخواهد دانشجويان ساده و كم مطالعه را تحت تاثير قرار دهد و برايشان تبليغ كند، اين قابل قبول نيست.»( همان، ص64)
3- وجه امتياز اسلام با مذاهب ديگر مخصوصا مسيحيان همين است. اسلام مي گويد: اصول عقايد را جز از طريق تفكر و اجتهاد فكري نمي پذيريم، اما اصول دين و مسيحي ماوراي عقل و فكر شناخته شده است.( همان. ص94-95)
4- آزادي فكري از نظر استاد مطهري ماية رشد آدميان معرفي شده است، زيرا اولا آزادي در انديشه ناشي از استعداد انساني بشر است و پيشرفت و تكامل بشر در گرو اين آزادي است، پس اين استعداد بشري بايد آزاد باشد تا پرورش يابد و انسان را به كمال نهايي برساند. ثانيا: «علم چيزي است كه براساس منطق پيش مي رود، در نتيجه انسان بايد در علم آزاد باشد.» (مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، ص7-91)
ثالثا: «تفكر قوه اي است در انسان ناشي از عقل داشتن، انسان چون يك موجود عاقلي است، موجود متفكري است،قدرت دارد در مسايل تفكر كند به واسطة تفكري كه در مسايل مي كند، حقايق را تا حدودي كه برايش مقدور است، كشف مي كند. حالا هر نوع تفكري باشد، تفكر به اصطلاح (استدلالي) و (استنتاجي) و (عقلي) باشد، يا (تفكر تجربي)( مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي ص92-93 و ص100) پس كشف حقايق دليل ديگري است بر مطلق نهادن آزادي فكري.
5- اجتهاد مجتهدان نوع يحريت و آزادي فكري است، البته مقصود از اين حريت خروج و رهايي از حدود كتاب و سنت نيست، همچنان كه تفكر «اشاعره» و «معتزله» بر آن است، بلكه آزادي و حريت از جمود و تحجر مي باشد. (ر.ك تكامل اجتماعي انسان، ص184-185)
3-5 آزادي عقيده
آزادي عقيده، نوعي ديگر از آزادي است كه جولانگاه مناظرات و اختلاف آراي انديشمندان و متفكران شده است. آيا عقيده مطلق است يا محدود؟ ملاك انتخاب عقيده چيست؟ در اين ارتباط پرسش هايي مطرح است. اينك در ادامة بحث به تبيين ديدگاه استاد شهيد مطهري در ارتباط با آزادي عقيده مي پردازيم:
1- عقيده مطلق، آزاد نيست بلكه حد و مرز دادن به آزادي عقيده امري لازم و ضروري است، زيرا اولا: عقيده اي كه انسان انتخاب مي كند هميشه بر مبناي تفكر و انديشه نيست، بلكه اغلب عقايد براساس تقليد و پيروي كوركورانه از اكابر و بزرگان و پدر و مادر و يا از محيط است و نيز گاهي براساس دل و احساسات عقيده اي بسته مي شود و از آن جهت كه دل بستگي ها موجب تعصب، جمود، خمود و سكون است، بشر نمي تواند در عقيده طلقا آزاد باشد.
ثانيا: عقيده جلوي فكر و آزادي و تفكر را از انسان يم گيرد، زيرا وقتي كه دل بسته شد، چشم بصيرت، كور و گوش بصيرت كر مي گردد.( مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، ص92-93 و ص100)
ثالثا: عقايد غلط باعث اسارت انسان ها و خروج آنها از مسير انسانيت مي شود و به خاطر انسانيت و حقوق انسانيت، بايد اين زنجيرها را از دست و پاي او باز كرد، مانند طبيبي كه آزادي انسان هايي را كه از خارش بدن لذت مي برند، مي گيرد و به طبابت آنان مي پردازد. (مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن. ج3 ، ص225)
رابعا: از آن جهت كه لازمة محترم شمردن بشر، هدايت نمودن او در راه ترقي و تكامل است، بايد جلوي هر عقيده اي كه انسان را از تكامل باز مي دارد، گرفته شود.( ر.ك پيرامون جمهوري اسلامي، ص100)
2- آزادي در اعتقاداتي مجاز است كه مبناي آن تفكر و انديشه باشد، در واقع آزادي چنين عقيدهاي به آزادي فكري مستند است.( ر.ك جمهوري اسلامي.ص 103)
3- از ديدگاه استاد مطهري، آزادي عقيدتي و ديني در مغرب زمين، معلول دو عامل اجتماعي و فكري است:
الف- عامل اجتماعي: عملكرد و روش عملي غلط كليسا در قرون وسطي و ايجاد محكمة تفتيش عقايد و مجازات هاي سخت بر افرادي كه فكر و عقيده اي مخالف با كليسا داشتند، نمونه اي از آن است.
ب- عامل فكري: به نظر فلاسفة اروپا مذهب و دين مربوط به وجدان اشخاص و افراد است يعني هر فردي در وجدان خود نيازمند به يك سرگرمي به نام «مذهب» است از آن جهت كه مسايل مربوط به وجدان شخصي هر فرد خوب و بد و حق و باطل و راست و دروغ دارد و تمام اين امور مربوط به پسند افراد است، در نتيجه مذهب حق و باطل ندارد
استاد مطهري در نقد عامل فكري مي فرمايد: معرفت اين گروه نسبت به دين غلط است، دين مانند مسايل بهداشتي و فرهنگي امر حقيقي است نه شخصي و وجداني، دين يك راه واقعي براي سعادت بشر است، لذا آزادي در عقيده اي كه معارض، با سعادت آدميان باشد و بر مبناي تفكر نباشد، مانند اين است كه مردم را در مسايل بهداشتي و فرنگي آزاد بگذارند، پس نه تنها دين يك مسالة سليقه اي و شخصي از قبيل انتخاب رنگ لباس نيست، بلكه يك امر واقعي است. (همان. ص104-108)
در اينجا استاد مطهري، خوانندگان عزيز را به اشكال بعضي از قائلان به آزادي عقيده مبتني بر ناسازگاري دين با مقتضاي طبيعت انسان متوجه ساخته و به نقادي آن پرداخته است: «بعضي علت كاهش تاثير تعليمان دين را اين مي دانند كه بشر طبعا ميل به شهوت و آزادي دارد و دين برخلاف مقتضاي ميل و رغبت طبيعي انسان است، براي انسان قيد و محدوديت است تا وقتي كه وسيلة اعمال شهوات و عياش فراهم نيست مردم به سوي دين مي گروند و دل خود را با معاني و افكار ديني خودش مي كنند و همين كه وسيلة فراهم شد به دنبالهمان چيزي مي روند كه مقتضاي طبيعت و ميل و رغبتشان است.
اين جواب هم ناصواب و نا تمام است. البته شبهه اي نيست كه فراهم بودن و فراهم نبودن وسايل شهوات بي تاثير نيست كه انسان را از خدا غافل كند و او را نسبت به وظيفه و تكليفي كه خداون معين فرموده لاقيد و لاابالي نمايد، ولي اين تعبير صحيح نيست كه دين مطلقا مخالف ميل و رغبت است، قيد و محدوديت است، اگر مخالف يك ميل و يك رغبت است با يك ميل و رغبت ديگر هماهنگي دارن، اگر از يك نظر قيد و محدوديت است از نظر ديگر آزادي و حريت است.»( مطهري، مرتضي، حكمت و اندرزها، ص253-254)
اشكال ديگري كه بعضي ها بر اسلام گرفته اند و استاد مطهري آن را طرح مي كند؛ اين است كه قرآن تصريح مي كند، كساني كه عقيدة شرك را پذيرفته اند شما به هيچ شكل آنها را تحمل نكنيد، البته كساني كه عقيده غير اسامي ديگري مثل مسيحيت و يهوديت و محوسيت را اختيار كرده اند، اسلام متعرض آنها نمي شود، ولي نسبت به مشركان مي گويد: « اگر چنين عقيده اي انتخاب كرده اند، شما ابتدا مهلتشان بدهيد و در يك شرايط معيني اگر نپذيرفتند، آنها را به كلي از بين ببريد. آيا اين دستو با اين اصل (آزادي) سازگار است يا نه؟ همچنين با اصل ديگري كه در خود قرآن هست چطور؟ مگر قرآن نمي گويد: : لا اكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي« در كار دين اكراه و اجباري نيست.»( مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن. ج3 و ص321) پس چرا انتخاب شرك براي مشركان قابل تحمل از سوي موحدان نيست؟!
استاد مطهري در پاسخ آن مي فرمايد: بشر حق فطري و حق طبيعي دارد، ولي حق طبيعي و فطي بشر اين نيست كه هر عقيده اي را كه انتخاب كرد به موجب اين حق محترم است...، اسلام مي گويد: انسان محترم است ولي لازمة اين احترام اين است كه استعدادها و كمالات انساني محترم باشند، نه اينكه انتخاب او محترم باشد. و شريف ترين استعدادهايي كه در انسان هست، بالا رفتن به سوي خداست. يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه.( مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن –ج3 – ص221)
يعني اي انسان! تو با هر رنج و مشقت در راه اطاع و عبادت حق بكوشي، عاقبت به حضور پروردگار خود مي روي و نايل به ملاقات او مي شود. مشرف شدن به شرف توحيد است كه سعادت دنيوي و اخروي در گرو آن است، حالا اگر انساني بر ضد توحيد كاري كرد او انسان، ضد انسان است يا بگوييم حيوان ضد انسان است بنابراين ملاك شرافت و احترام و آزادي انسان اين است كه انسان در مسير انسانيت باشد، انسان را در مسير انسانيت بايد آزادگذاشت نه انسان را در هر چه خودش انتخاب كرد بايد آزاد گذاشت و لو اينكه آنچه انتخاب مي كند بر ضد انسانيت باشد.»( مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، ج3- ص222-223)
اما درباره آيه لا اكراه في الدين؛ استاد مطهري تفاسير مختلفي دارد. در بعضي از آثار و نوشته هاي ايشان استفاده مي شود كه مراد از آيه، آزادي فكري است نه آزادي عقيده (ر.ك جهاد ص 54- 55 )
در بعضي موارد ميفرمايد: مراد از «لا اكراه» جبر تكويني است يعني دين و ايمان اصلا قابليت اجبار كردن را ندارد، دين مانند محبت و دوستي، زوربردار نيست. (ر.ك پيرامون جمهوري اسلامي ص110 و نيز ر.ك جهاد ص49)
4-5- آزادي فردي
آزادي هر فردي در مقابل آزادي اجتماعي يكي ديگر از انواع ازادي به شمار مي رود كه بيشتر مغرب زمينان به ظاهر سنگ آن را به سينه مي زنند.
در تعريف آزادي فردي گفته اند: «آزادي فردي يعني براي فرد شخصيت قايل شدن» استاد مطهري، آن را يكي از مشخصات ايدئولوژي اسلامي معرفي مي كند و مي فرمايد: «اسلام در عين اين كه ديني اجتماعي است و به جامعه مي انديشد و فرد را مسوول جامعه مي شمارد، حقوق و آزادي فرد را ناديده نمي گيردو فرد را غير اصيل نمي شمارد.
فرد از نظر اسلام چه از نظر سياسي و چه از نظر اقتصادي و چه از نظر قضايي و چه از اجتماعي، حقوقي دارد. از نظر سياسي حق مشورت و حق انتخاب و از نظراقتصادي حق مالكيت بر محصول كار خود و حق معاوضه و مبادله و صدقه و وقف... دارد و از نظر قضايي حق اقامه دعوي و احقاق حق و حق شهادت و از نظر اجتماعي حق انتخاب شغل و مسكن و انتخاب رشته تحصيلي و غيره و از نظر خانوادگي حق انتخاب همسر دارد. (مطهري، مرتضي، وحي و نبوت. ص117-118)
ايرادي كه بر آزادي فردي از نظراسلام گرفته شده است. قضية وجوب حجاب براي زنان مسلمان است و گفته اند: حجاب موجب سلب حق آزادي – كه يك حق طبيعي بشري است- ميگردد ونوعي توهين به حيثيت انساني زن به شمار مي رود.
استاد مطهري در پاسخ به اين اشكال مي فرمايد: حجاب در اسلام يك وظيفه اي است كه بر عهده زن نهاده شده كه در معاشرت و برخورد با مردم بايد كيفيت خاص را در لباس پوشيدن مراعات كند. اين وظيفه نه از ناحية مرد بر او تحميل شده و ه چيزي است كه با حيثيت و كرامت او منافات داشته باشد و يا تجاوز به حقوق طبيعي او كه برايش خلق كرده است، محسوب بشود. اگر رعايت پاره اي مصالح اجتماعي زن يا مرد را مقيد سازد كه در معاشرت روش خاصي را اتخاذ كنند و طوري راه بروند كه آرامش ديگران را بر هم نزنند و تعادل اخلاقي را از بين نبرند، چنين مطلبي را زنداني كردن يا بردگي نمي توان ناميد و آن را منافي حيثيت انساني و اصل آزادي فرد نميتوان دانست. (مطهري، مرتضي، مساله حجاب- ص100-101)
5-5- آزادي اجتماعي
قسم ديگري از اقسام آزادي كه استاد مطهري از آن بحث كرده است، آزادي اجتماعي مي باشد. «آزادي اجتماعي يعني بشر بايد در اجتماعي از ناحية ساير افراد اجتماع آزادي داشته باشد. ديگران مانعي در راه رشد و تكامل او نباشند، او را محبوس نكنند. به حالتيك زنداني در نياورند كه در جلو فعاليتش گرفته شود، ديگران او را استثمار نكنند، استخدام نكنند، استعباد نكنند، يعني تمام قواي فكري و جسمي خود را در جهت منافع خودشان به كار نگيرند، اين را ميگويند آزادي اجتماعي.» .(مطهري، مرتضي، گفتارهاي معنوي، ص14.) به عبارت ديگر: «آزادي اجتماعي، آزاديانسان است از قيد واسارت افراد ديگر.»( همان، ص 32). استاد اين نوع از آزادي را يكي از اهداف انبيا معرفي مي كند و در اين باره مي فرمايد : «يكي از هدف هايي كه انبيا داشته اند اين بوده است كه به بشر آزادي اجتماعي بدهند يعني افراد را از اسارت و بندگي و بردگي نجات بدهند.»( همان، ص 16.)
6-5- آزادي جنسي
آزادي جنسي يكي از زيرمجموعه هاي آزادي اجتماعي به حساب مي آيد كه غربيان با اين وسيله به بي بندي و باري مردم آن سرزمين رونق دادند و براي عقلانيت آن به توجيهات فلسفي و روانشناختي تمسك جستند، ولي اين اشتباهي بود كه منشأ خطا و بي توجهي به پيامدهاي آن بود. استاد مطهري در اين باره مي فرمايد: «اشتباه فرويد و امثال او در اين است كه پنداشته اند تنها را آرام كردن غرايز، ارضا و اشباع بي حد و حصر آنهاست.
اينها فقط متوجه محدوديت ها و ممنوعيت ها و عواقب سوء آنها شده اند و مدعي هستند كه قيد و ممنوعيت غريزه را عاصي و منحرف و سركش و ناآرام مي سازد، طرحشان اين است كه براي ايجاد آرامش اين غريزه، بايد به آن آزادي مطلق داد....، اينها توجه نكردهاند كه همان طور كه محدوديت و ممنوعيت غريزه را سركوب و توليد عقده مي كند، رها كردن و تسليم شدن و در معرض تحريكات و تهييجات دراوردن آن را ديوانه مي سازد و چون ... امكان ندارد همه خواست هاي بي پايان يك فرد برآورده شود غريزه بدتر سركوب مي شود و عقده روحي به وجود مي آيد. به عقيده ما براي آرامش غريزه دو چيز لازم است، يكي ارضاي غريزه در حد حاجت و ديگري جلوگيري از تهييج و تحريك آن.»( مطهري، مرتضي، مساله حجاب، ص 119-120)
پيامدهاي آزادي جنسي
غربيان در بحث آزادي جنسي به يك جنبه آن توجه كردند، لكن از جنبه هاي منفي و پيامدهايي كه ويران كننده روان و جامعه است، غفلت نمودند. استاد مطهري به بعضي از اين نتايج و پيامدهاي ناشي از آزادي جنسي اشاره مي كند:
1- افزايش بيماري هاي رواني از قبيل جنون ها، خودكشي ها، جنايت ها، دلهره ها، اضطراب ها، يأسها، بدبيني ها، حسادت ها و كينه ها مهمترين پيامد چنين آزادي است، لذا افرادي چون فرويد كه شعار آزادي جنسي را براي ايجاد نظم اجتماعي و برقراري آرامش روحي سر دادند به تأويل سخن خود پرداختند و گفتند: غريزه را نمي توان به طور كامل از تمتعات جنسي ارضا و اشباع كرد، بايد ذهن را متوجه مسايل عالي هنري و فكري كرد و همچنين قايل به محدوديت مقررات اجتماعي شدند.
2- شان خالي كردن جوانان از ازدواج.
3- تنفر زنان از امر حاملگي و تربيت كودكان و اداره منزل.( ر.ك: اخلاق جنسي در اسلام و جهان غري، ص 62-65.)
استاد مطهري در بيان تفاوت آزادي جنسي و اشباع غريزه مي فرمايد: «حقيقت اين است كه اشباع غريزه و سركوب نكردن، يك مطلب است و آزادي جنسي و رفع مقررات و موازين اخلاقي مطلب ديگر. اشباع غريزه با رعايت اصل عفت و تقوا منافي نيست، بلكه تنها در سايه عفت و تقوا است كه مي توان غريزه را به حد كافي اشباع كرد و جلو هيجان هاي بيجا و ناراحتي ها و احساس محروميت ها و سركوب شدن هاي ناشي از آن هيجان ها را گرفت.»( همان، ص 65-66.)
7-5- آزادي معنوي
آخرين نوع از آزادي كه در اينجا از آن بحث مي كنيم، آزادي معنوي است. استاد مطهري آن را مقدس ترين نوع آزادي و حتي علت تحقق بخش آزادي اجتماعي و هدف انبيا معرفي مي كند. استاد مطهري در تعريف آزادي معنوي مي فرمايد: «آزادي معنوي نوع خاصي از آزادي است و در واقع آزادي انسان است از قيد و اسارت خودش.» (مطهري، مرتضي، گفتارهاي معنوي، ص 32)
استاد مطهري در جواب اين سئوال كه مگر ممكن است انسان اسير خودش باشد تا اين كه از اين اسارت، خود را آزاد كند، مي فرمايد: «انسان يك موجود مركب و داراي قوا و غرايز گوناگوني است. در وجود انسان هزاران قوه نيرومند است، انسان شهوت دارد، غضب دارد، حرص و طمع دارد، جاه طلبي و افزون طلبي دارد و در مقابل، عقل دارد، فطرت دارد، وجدان اخلاقي دارد.
انسان از نظر معنا از نظر باطن و از نظر روح خودش ممكن است يك آدم آزاد باشد و ممكن هم هست يك آدم برده و بنده باشد، يعني ممكن است انسان بنده حرص خودش باشد، اسير شهوت خودش باشد، اسير خشم خودش باشد، اسير افزون طلبي خودش باشد و ممكن است از همه اينها آزاد باشد.»( مطهري، مرتضي، گفتارهاي معنوي، ص 19.)
استاد مي فرمايد: اصلاً تزكيه نفس يعني آزادي معنوي: قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها بزرگترين خسران عصر ما اين است همه اش مي گويند آزادي، اما جز از آزادي اجتماعي سخن نميگويند، از آزادي معنوي ديگر حرف نمي زنند و به همين دليل به آزادي اجتماعي هم نميرسند»( همان، ص 51.). زيرا «آن علتي كه در دوران گذشته بشر را وادار مي كرد به سلب آزادي اجتماعي و پايمال كردن حقوق اجتماعي ديگران، حس منفعت طلبي او بوده است و بس. خوب حس منفعتطلبي بشر امروز چطور؟ هست يا نيست؟ بله هست .... دهان بشر امروز براي بلعيدن، اگر بيشتر از دهان بشر ديروز باز نباشد، كمتر باز نيست.»( همان، ص 22.)
از ديدگاه استاد مطهري، علت محروميت مغرب زمين از آزادي معنوي وجود عقيده لائيك و بي ديني است، «چون آزادي معنوي را جز از طريق نبوت انبياء، دين، ايمان و كتاب هاي آسماني نمي توان تأمين كرد.»( همان، ص 19.)
استاد مطهري در پايان بحث آزادي معنوي به نمونه هايي از آزادي نفس از اسارت رذايل اشاره مي كند و مي فرمايد: «به خاطر وجود چنين آزاديي بوده است كه كساني چون مرحوم سيدحسين كوه كمره اي ميدان مرجعيت را براي شيخ انصاري بازمي گذارد».(مطهري، مرتضي، گفتارهاي معنوي، ص 45-46.)